کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

خاطرات دفاع مقدس (13) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

وضعیت منطقة عملیاتی

 

Image result for ‫حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی‬‎

 

 

رانندة ماشین از بسیجیان بروجرد بود. از وی خواستم ماشین را آماده کند، تا به منطقه عملیاتی برویم. به طرف خط مقدم حرکت کردیم و مقداری جلوتر جاده‌ها کاملاً زیرآتش دشمن قرار داشت. منطقه رملی بود و تردد ماشین مشکل. هر لحظه آمبولانسی تعدادی مجروح می‌آورد. به علت تردد ماشینها و اصابت گلوله به داخل جاده و اطراف آن و بلند شدن غبار، حاده دیده نمی‌شد؛ لکن ما تصمیم داشتیم تا خط مقدم برویم و حالی از رزمندگان بپرسیم. در این حال آقای مرتضی رازینی را دیدم که از طرف خط مقدم با موتور می‌آمد. چشمش به ما افتاد و نگه داشت و احوالپرسی کرد. وضعیت خط را جویا شدیم.

گفت: درگیری خیلی شدید است و هر لحظه بمباران می‌کنند و توپخانه مستقیم دشمن روی سر نیروها شلیک می‌کند و فرصتی که بشود تبلیغ کرد یا حتی احوالپرسی نمود وجود ندارد و بهتر است برگردید. زیرا ماشینهای آمبولانس مجروح می‌آورند و ماشین شما مزاحم جاده و تردد ماشینها می‌شود. لذا ما برگشتیم، به طرف قرارگاه تاکتیکی.

لحظاتی با شهید باکری

عصر روز عملیات بود. جلو قرارگاه تاکتیکی لشکر سی ویک عاشورا ایستاده بودم. شهید باکری را دیدم که با چهره‌ای خاکی از منطقة عملیاتی تازه برگشته بود. سوال کردم. چه خبر؟ با لبخند ملیح و لهجه آذری که هرگز شیرینی این لحظه یادم نمی‌رود، با زبان فارسی به من گفت: خبر. خیر قدری امتحان خدا سخت‌تر شده است. پس از آن لحظاتی با هم داخل سنگر نشستیم. من از سنگر ایشان خارج شدم و سنگر تاکتیکی تیپ بیست و یک امام رضا(علیه السلام) را پیدا کردم.

دقایقی با سردار احمدی

نزدیکی غروب بود. سردار احمدی تازه از خط برگشته بود. وضعیت جبهه را جویا شدیم. ایشان از پاتکهای شدید و سنگین دشمن خبر داد. از شهید کیا که قبلاً گاهی با هم به دیدن سردار احمدی و سایر برادران تیپ بیست ویک می‌رفتیم، سوال کردم. ایشان لیست رزمندگان را چک کرد و اسم کیا جزء آنها نبود. لکن بعداً یکی از بچه‌های مشهد بنام آقای جوارشکیان که پاسدار بود و در دادستانی سپاه با ما همکاری داشت و در حال حاضر پس از اخذ دکتری جزء هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد می‌باشد، اعلام کرد: من و آقای کیا با هم شب عملیات به برادران تیپ بیست و یک امام رضا(علیه السلام) پیوستیم و در یکی ازگردانها سازماندهی شدیم. و در عملیات شرکت کردیم و فردای آن روز یک گلو لة آرپی چی نزدیک ما به زمین خورد و صورت آقای کیا قدری سوخته بود. لکن ایشان در جبهه ماند و من از ایشان دور شدم و هم را گم کردیم و دیگر از سرنوشت ایشان خبری ندارم و نمی‌دانم شهید شده یا اسیر و پس از جستجوی فراوان بعداً مشاهده کردیم که ماشین وانت تویوتا متعلق به دادستانی سپاه که قرمز رنگ بود و تازه تحویل گرفته بودیم و رانند‌گی آن را کیا به کسی نمی‌داد، در همان منطقة قرارگاه تاکتیکی پارک است.

منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام  والمسلمین علی اسماعیلی کریزی

 






[ شنبه 21 فروردین 1395  ] [ 3:15 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4079014 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب