سيرهي عملي و اخلاق امام هادي (ع)
» عبادت
» سخاوت
» حلم و بردباري
» نيکوکاري با دشمن
» مبارزه با صوفيه
» مبارزه با غلات
عبادت
ابنکثير دربارهي امام هادي عليهالسلام مينويسد: او عابدي وارسته و زاهدي بيهمتا بود؛ «و کان عابدا زاهدا» [1] .
امام هادي عليهالسلام که شبانگاه به مناجات الهي برميخاست، پيوسته اين دعا را تکرار ميکرد: «الهي مسيئي قد ورد و فقير قد قصد، لا تخيب سعيه و ارحمه و اغفر له خطأه»؛ [2] بارالها! گنهکاري بر تو وارد شده و تهيدستي به تو روي آورده است؛ تلاشش را بينتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار ده و از لغزشش درگذر.
سخاوت
ابنشهرآشوب ميگويد: گروهي از شيعيان مرکب از ابوعمرو و عثمان بن سعيد، احمد اسحاق اشعري و علي بن جعفر حمداني به ديدار امام عليهالسلام رفتند حضرت به هر يک از آنان مبلغ 30 هزار دينار را بخشيدند تاکنون اين مقدار انفاق را از کسي نشنيدهايم. [3] .
اسحاق جلاب ميگويد: من براي ابوالحسن گوسفندان زيادي خريدم. وي مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاي وسيعي برد که من آنجا را نميشناختم. سپس دستور داد تا تمامي آن گوسفندان را ميان فقرا تقسيم کردم. [4] .
حلم و بردباري
بريحه عباسي که از سوي دستگاه خلافت به سمت امام جماعت مکه و مدينه منصوب شده بود. نزد متوکل سعايت کرد و براي او نوشت: اگر نيازي به مکه و مدينه داري، علي بن محمد را از اين شهر دور کن. زيرا وي مردم را به سوي خود ميخواند و گروه زيادي نيز از او پيروي ميکنند.
بر اثر سعايتهاي بريحه، متوکل امام عليهالسلام را از مدينه به سامرا تبعيد کرد و بريحه نيز امام عليهالسلام را همراهي ميکرد. در ميان راه به امام عليهالسلام گفت: ميدانيد که سبب تبعيد شما من بودم و سوگند ميخورم که اگر نزد متوکل از من شکايت کني، تمامي درختان شما را در مدينه آتش ميزنم و خدمتکاران شما را ميکشم.
امام عليهالسلام فرمود: نزديکترين راه براي شکايت از تو اين بود که ديشب شکايت تو را نزد خداوند بردم و بر غير خدا عرضه نخواهم داشت.
بريحه چون اين سخن را از امام شنيد، به پاي حضرت افتاد و با تضرع و زاري از امام عليهالسلام تقاضاي عفو و بخشش کرد. آن گاه امام عليهالسلام فرمود: تو را بخشيدم. [5] .
نيکوکاري با دشمن
دمل و زخمي در بدن متوکل پيدا شده بود که به سبب آن متوکل در آستانهي مرگ قرار گرفت. مادر وي نذر کرد که اگر فرزندش شفا پيدا کند، پول فراواني براي حضرت هادي عليهالسلام بفرستد. روزي وزير متوکل (فتح بن خاقان) به او گفت: کاش براي امام هادي عليهالسلام پيام ميفرستادي و از او روش معالجهي وي را جويا ميشدي.
متوکل شخصي را فرستاد و موضوع را به آگاهي امام عليهالسلام رساند. حضرت به او فرمود: پشکل زير دست و پاي گوسفند را با گلاب مخلوط کنند و روي زخم بگذارند.
هنگامي که پيک، سخن امام عليهالسلام را نقل کرد، اطرافيان وي خنديدند و متوکل را مسخره کردند، ولي فتح بن خاقان گفت: امام آگاهتر از همه است و دستور او تأثير دارد.
سرانجام به همان دستور عمل کردند، متوکل در خواب آرامي فرورفت، سپس زخم او سرباز کرد و چرکهاي زخم بيرون آمد و شفا يافت. سلامتي او را به مادرش خبر دادند، او براي اداي نذر خود ده هزار دينار در ميان کيسهاي گذارد و براي حضرت هادي عليهالسلام فرستاد.
پس از آن که متوکل از بستر بيماري برخاست، شخصي از امام نزد متوکل سعايت کرد و گفت: براي امام عليهالسلام پول و هدايا فرستاده ميشود. (و شايد براي حکومت تو خطر داشته باشد) متوکل به وزير دربارش، سعيد، دستور داد تا شبانه به منزل امام حمله کنند و هر چه پول و اسلحه در منزل امام است مصادره کنند.
سعيد ميگويد: من شبانه به منزل امام رفتم، نردبان گذاشتم که از روي ديوار وارد منزل شوم، چند پله که پايين رفتم، به سبب تاريکي هوا متحير شدم، ناگاه حضرت مرا با نام صدا کرد. اي سعيد، همانجا بايست تا براي تو شمع بياورند. وقتي شمع آوردند، پايين رفتم و وارد منزل شدم امام عليهالسلام را ديدم که جبهاي از پشم پوشيده و عمامهاي از پشم به سر بسته و سجادهي خود را روي حصيري انداخته و رو به قبله نشسته است.
سپس به من فرمود: برو در اين اتاقها جستجو کن. من رفتم، اما چيزي پيدا نکردم، مگر کيسهي پولي که مهر مادر متوکل روي آن زده شده بود و يک شمشير زير سجادهي حضرت بود. همه را برداشتم و نزد متوکل بردم. چون از داستان نذر مادرش باخبر شد، کيسهي ديگري به آن ضميمه کرد و براي امام عليهالسلام فرستاد و به سعيد گفت: از امام عذرخواهي کن.
سعيد ميگويد: وقتي شمشير و پولها را بردم و از حضرت معذرت خواهي کردم، به وي گفتم: من مأمور هستم و مأمور معذور است، حضرت فرمود: «و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون»% [6] .
مبارزه با صوفيه
روزي امام هادي عليهالسلام يکي از شيعيان را مشاهده کرد که يک ماهي به دست گرفته و با وضع نامنظمي(و صوفي منشانه) ميبرد. در ضمن گفتاري به او فرمود: «يا معشر الشيعه! انکم قد عاداکم الخلق، فتزينوا لهم بما قدرتم عليه»؛ اي گروه شيعيان! شما دشمن زيادي داريد، هر اندازه ميتوانيد نظافت را رعايت کنيد و خود را زينت دهيد.
محمد بن حسين ابيخطاب گويد: با امام هادي عليهالسلام در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله نشسته بودم. ناگاه گروهي از صوفيان وارد مسجد شدند و به ذکر «لا اله الا الله» مشغول گشتند. امام رو به ما کرد و فرمود: «لا تلتفتوا الي هؤلاء الخداعين، فانهم خلفاء الشياطين و مخربوا قواعد الدين»؛ به اين فريبکاران توجه نکنيد. آنان جانشينان شياطين و ويرانگران بنيادهاي دين هستند.
شب زندهداري آنان براي به دست آوردن غذاهاي چرب و شيرين است. سپس فرمود: «من ذهب الي زيارة أحد منهم حيا و ميتا، فکأنما ذهب الي زيارة الشيطان و عبدة الأوثان»؛ کسي که به ديدار زنده و مرده آنان برود، گويا به ديدار شيطان و بتپرستان رفته است.
يکي از شيعيان عرض کرد: گر چه به امامت شما معتقد باشد؟ حضرت خشمگينانه فرمود: از اين تصورات برحذر باش. کسي که امامت ما را پذيرفته باشد، برخلاف روش ما قدم برنميدارد.
مبارزه با غلات
غلات افرادي بودند که دربارهي امامان معصوم عليهمالسلام غلو ميکردند؛ يعني آنان را خدا ميدانستند. امامان عليهمالسلام در برابر آنان موضع قاطع و خشن ميگرفتند و آنان را نجس ميدانستند و از خود طرد ميکردند.
يکي از شيعيان در مورد چند نفر از غلات و رفتارشان براي امام هادي عليهالسلام نامهاي نوشت و کسب تکليف کرد. امام عليهالسلام در پاسخ نوشت: «ليس هذا من ديننا فاعتزلوهم»؛ روش و برنامهي آنان از دين ما نيست، از آنها دوري کنيد.
از روايات و گفتار دانشمندان برميآيد که سران غلات و بدعتگزاران در زمان امام هادي عليهالسلام افراد زير بودند: قاسم بن يقطين، هاشم بن ابيهاشم، ابوالسهري، ابن أبيالزرقا، جعفر بن واقد، فارس بن حاتم، شفوز بن فارس. [7] .
روزي امام عليهالسلام به مجلس متوکل وارد شد و نزديک او نشست متوکل در عمامه حضرت دقت کرد و گفت: پارچهي بسيار نفيسي است. سپس از روي اعتراض گفت: اين عمامه را چند خريدهاي؟ امام عليهالسلام فرمود: کسي که براي من آورده 500 درهم نقره خريده است.
متوکل گفت: اسراف کردي! حضرت فرمود: شنيدهام همين روزها کنيز زيبايي براي خود به هزار دينار خريداري کردهاي.
متوکل جواب داد: صحيح است.
حضرت فرمود: من با 500 درهم براي شريفترين عضو بدنم، عمامه خريدهام و تو براي پستترين اعضايت هزار دينار مصرف کردهاي؛ انصاف بده کدام يک اسراف است؟
متوکل شرمنده شد و گفت: انصاف آن است که ما در اعتراض به بنيهاشم سودي نميبريم. [8] .
پی نوشته ها :
[1] البداية و النهاية، ج 11، ص 15.
[2] ائمتنا، ج 2، ص 257.
[3] مناقب، ج 4، ص 409.
[4] کافي، ج 1، ص 498.
[5] اثبات الوصية، ص 196.
[6] کشف الغمة، ج 3، ص 237؛ بحار، ج 50، ص 199.
[7] سيرهي چهارده معصوم، ص 850.
[8] لطائف الطوائف، ص 411.