هفت گفتار از امام هادي
شکوه بندگي
از منظر فرهنگ متعالي توحيد، عبوديت و بندگي حضرت حق تعالي است که بالاتر از آن مقامي براي مخلوق متصور نيست:
بلندي بايدت افکندگي کن
خدا را باش و کار بندگي کن
امام دهم عليهالسلام در تبيين مقام بندگي ميفرمايد:
«مَنِ اتَّقَي اللَّهَ يُتَّقَي وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِينَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْيَيْقِنْ أَنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِين؛[1] هر که از نافرماني خدا بپرهيزد، [مردم] از نافرماني او پرهيز کنند و هر کس خدا را اطاعت کند، [ديگران] از او اطاعت ميکنند و کسي که از دستورات خالق فرمان برد، هيچ باکي از خشم مخلوقين نخواهد داشت و هر کس خالق را به خشم آورد، او بايد بداند که از خشم مردم در امان نخواهد بود.»
گرت اين بندگي تمام شود
چرخ و انجم ترا غلام شود
مقام عبوديت و بندگي آن چنان اهميت دارد که امير مؤمنان علي عليهالسلام در اين زمينه به بندگي خود در برابر خداوند متعال افتخار ميکرد و ميفرمود: «إِلَهِي کَفَي بِي عِزّا أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْدا وَ کَفَي بِي فَخْرا أَنْ تَکُونَ لِي رَبّا أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي کَمَا تُحِبُّ؛[2] پروردگارا! اين عزت براي من بس است که بندهي تو باشم و بالاترين افتخار براي من آن است که تو پروردگار من باشي. تو همان گونهاي که دوست دارم. پس مرا آن طوري که دوست داري، قرار ده!»
پی نوشته ها :
[1] تحف العقول، ص 482.
[2] بحارالانوار، ج 74، ص 402.
برچسبها: هفت گفتار, امام هادي
دسته بندي :هفت گفتار از امام هادي (ع)
هفت گفتار از امام هادي (ع)
عظمت باري تعالي
شناخت وجود خداوند و اوصاف جلال و جمال باري تعالي در حد شايستگي هر انساني، به غير از طريق اهل بيت عليهمالسلام امري ناممکن است؛ گرچه هر کسي نسبت به فراخور استعدادش خداوند را ميشناسد و به او ايمان ميآورد؛ اما بيان عظمت حق از زبان اهل بيت عليهمالسلام جلوهاي ديگر دارد و آنان کاملترين و مطمئنترين منبع وحي و سرچشمهي توحيدند. امام هادي عليهالسلام در تبيين صفات خداوند ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّي يُوصَفُ الَّذِي تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الأوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الأَبْصَارُ عَنِ الإحَاطَةِ بِهِ نَأَي فِي قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِي نَأْيِهِ کَيَّفَ الْکَيْفَ بِغَيْرِ أَنْ يُقَالَ کَيْفَ وَ أَيَّنَ الأيْنَ بِلَا أَنْ يُقَالَ أَيْنَ هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَيْفِيَّةِ وَ الأيْنِيَّةِ الْوَاحِدُ الأَحَدُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ؛[1] خداوند متعال توصيف نشود، جز بدانچه خود وصف کرده است و چگونه توصيف ميشود آن وجودي که حواس مخلوقات از درکش ناتوان است و اوهام و خيالات به آن نميرسند و تصور و انديشهها به حقيقتش آگاه نميگردند و در افق نگاه چشمها نگنجد! او با همه نزديکي دور است و با همه دورياش نزديک. چگونگي را پديد آورد و خودش چگونه نيست. مکان را آفريد، ولي خود مکاني ندارد و از چگونگي و مکان داشتن جداست. يگانه است و بيهمتا. با شکوه است و نامها و اسمائش همه مقدساند و پاک.»
سعدي در بوستان در توضيح اين معنا سروده است:
جهان متفق بر الهيتش
فرو مانده از کنه ماهيتش
نه ادراک بر کنه ذاتش رسد
نه فکرت به غور صفاتش رسد
بشر ماوراي جلالش نيافت
بصر منتهاي جمالش نيافت
نه هر جاي مرکب توان تاختن
که جاها سپر بايد انداختن
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه در ذيل وصفش رسد دست فهم
در اين بحر جز مرد داعي نرفت
گمان شد که دنبال راعي نرفت
چه شبها نشستم در اين سير گم
که دهشت گرفت آستينم که قُم
پی نوشته ها :
[1] تحف العقول، ص 482؛ الکافي، ج 1، ص 138.