مست تولای تو ام بابا حیدر مدد
واله و شیدای تو ام بابا حیدر مدد
بی خبرم از دل و دین تا که دیدم تو را
مسلم و ترسای تو ام بابا حیدر مدد
صید خم گیسوی تو شده آهوی دل
آهوی صحرای تو ام بابا حیدر مدد
مست میت گشته ام و بی خود از خود شدم
باده و مینای تو ام بابا حیدر مدد
بده ساقی می باقی به من مست
تا ببازم به ره تو هرچه که هست
باباحیدر باباحیدر باباحیدر
......................................................
دل شده دیوانه ی تو باباحیدر مدد
ساکن می خانه ی تو باباحیدر مدد
شمع رخت تا که عیان شده در بزم دل
جان شده پروانه ی تو بابا حیدر مدد
دست خدا گشته عیان همه از قدرت
بازوی مردانه ی تو بابا حیدر مدد
روی خداوند جلی به تجلی شده
از رخ یکدانه ی تو باباحیدر مدد
می عشقت زده آتش به دل و جان
بی تو خواهم چه کنم روضه ی رضوان
باباحیدر باباحیدر باباحیدر