شوخی با شهید مهدی فرودی
شهید فرودی نیز در جمع آن روز ختم صلوات حضور داشت. بهعنوان نیروی اطلاعات و عملیات لشکر نصر، با آقای قالیباف همکاری داشت. دارای روحیهای شاد و دوست داشتنی بود. برخی دوستان با شهید فرودی شوخی میکردند و میگفتند: مهدی تو ماموریتت را تمدید کن. زیرا ما خاطر جمع هستیم تا شما هستی، شیطان اینجا نمیآید و میگوید نماینده من در بین شما هست و تمام وظایف مرا به نحو احسن انجام میدهد و نیازی به حضور من نیست. ایشان هم بدون اینکه ناراحت شود.گا هی پاسخ میداد و گاهی سکوت میکرد و می خندید. و شاید این شوخیها اگر نبود، نیروها کسل میشدند.
شهید فرودی و خلبان عراقی
روزهای اول عملیات بود. هواپیماهای عراقی فاو را خیلی شدید بمباران میکردند. تعداد زیادی از هواپیماهای عراقی در این عملیات سقوط کرد. یک روز بعداز ظهر که هوا آفتابی بود، یک مرتبه صدای چند فروند هواپیمای جنگنده بگوش رسید. صدای جنگندهها و بمباران برای بچهها عادی شده بود و به جای اینکه بروند داخل سنگرها همه سنگر را ترک کرده و به تماشای بمباران میپرداختند.
گاهی ارتفاع هواپیماها خیلی پائین بود. به طوری که صدای آنها و گرد و خاک ناشی از ارتفاع پایین، رزمندگان را اذیت میکرد. پدافندها شروع به تیراندازی میکردند. یک روز یکی از این هواپیماها مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خلبان با چتر نجات بیرون پرید. همه تما شا میکردیم. لکن فاصله او با ما زیاد بود. شهید مهدی فرودی گفت: برویم خلبان را بیاوریم. بچهها گفتند: تو شعار زیاد میدهی بالاخره مهدی با موتور ترل رفت. چند دقیقهای بیشتر طول نکشید که مهدی آمد، درحالی که خودش رانندگی موتور را به عهده داشت و خلبان را وسط سوار کرده بودند و یک نفر هم پشت سر خلبان او را نگه داشته بود. خلبان پایش تیر خورده بود و مجروح بود و مقداری جراحت هم روی لب و دندانش بود. به محض ورود تقاضای آب کرد. مقداری آب به او دادیم. بچهها که از دست خلبانان عراقی عصبانی بودند، به طرف او هجوم آوردند و شاید اگر من نبودم او را کتک میزدند یا ممکن بود، به پشت جبهه نرسد. لکن من خودم به او آب دادم و از نیروها خواهش کردم متعرض وی نشوند و چون اسیر است با او مدارا کنند.
بچهها به لحاظ اینکه مرا میشناختند و احترام خاصی به لباس روحانیّت و نصایح اینجانب قائل بودند، هیچ کس تعرضی نکرد و خلبان را سالم به مبادی زیربط تحویل دادند و دو سه شب بعد در تلویزیون مصاحبه کرد.
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی