کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
 
 

شعر زیبا... یاد کن

 

ای شهاب زین سوار تند رو

زین ره پر نخل لطفی کن مرو

پشت هر نخلی عمود کینه ای است

هر عمودی قاتل آئینه ای است

ای عمود نور، مایل تر برو

ای یم توحید، ساحل تر برو

پیش مردم عشوه کاری، خوب نیست

این قَدر لیلا شدن مطلوب نیست

ترسم اینک تیرها کاری کنند

صورت مه را قلمکاری کنند

کاش در گردن دعایی داشتی

یا که تیغ ره گشایی داشتی

ای کلام الله پر تذهیب من

سوره ی والنّجم خوش ترتیب من

آن مبادا بین این دلواپسی

آیه هایت را به هم ریزد کسی

ترسم اینک تیراندازی کنند

نیزه ها با پیکرت بازی کنند

چشم زخم کوفیان خیره سر

چیره می سازد سنان را بر سپر

وای بر من منقبت باران شدی

صنعت دست قلمکاران شدی

تیرها بوسه به مینویت زدند

دست بر دامان ابرویت زدند

رس به فریاد ای کماندار نجف

بر هزاران تیر، تنها یک هدف؟!

طفلکت را در بغل جایی بده

مشک خود را لااقل جایی بده

کولیان چشم سیاهت دیده اند

بدصفت ها بی پناهت دیده اند

بد چو آمد بر سرت شد بد دلش

مادرت در خانه می ریزد دلش

دستهایت را به قدری فاصله

خوب خواباندند بین غائله

مشک بر دندان گرفتی روز سخت

مثل میوه بر سر شاخ درخت

حیف از آن چشمی که راه تیر بست

گونه ای که عهد با ششیر بست

حیف از آن قامت که خون آلود شد

حیف از آن نخلی که پر از دود شد

استخوانت خورده با آهن گره

گشته درهم پیکر تو با زره

آه یا عباس مشکت را زدند

کیسه ی مجموع اشکت را زدند

پس الف کن دال را مرکب مران

این فرس را جانب زینب مران

کوه رحمت بر زمین افتاده است

یا امیرالمؤمنین افتاده است

کینه های خیبری گل می کند

مرحبا! مرحب تأمّل می کند

ای نمازت فارغ از رکن و قیام

متّصل شد نیت تو بر سلام

نیّتت بود آب و بر خاکت زدند

تیغ بر «ایّاک ایّاک»ت زدند

متّفق گشتند موران هوس

تا بیندازند شیری از نفس

پس تو استمداد را آغاز کن

«یا اخا ادرک اخاک»ت ساز کن

مژده یا عباس می آید نگار

ذوالجناحش اسب و تیغش ذوالفقار

با شتاب از دور می آید حسین

زیر خون مستور می آید حسین

از سر هر کشته ای رنگی بر اوست

از سر هر زخمه آهنگی بر اوست

گرد کرده چشم و در ابرو گره

از غضب افکنده در بازو گره

می فشارد پای در پای رکاب

چرخ می ترسم بماند از شتاب

لک زده چشمش برای دیدنت

کرده لب را غنچه ی بوسیدنت

این توقّف چیست مولا می کند؟

چیست آن کز خاک پیدا می کند؟

خم شد و بوسید و شد بیچاره ای

گوییا دیده است قرآن پاره ای

صبر کن اما! لبش گلرنگ شد

مثل وقت رفتنت دلتنگ شد

دستهای توست می مالد به لب

بوسه می گیرد ز قتّال العرب

ای سرت در خیل سرها سربلند

زآن بلندی بر من سائل بخند

من شریک گریه های زینبم

من فراتی خسته و جان بر لبم

شرمسارم از خروش و جوش خود

می کشم بار گنه بر دوش خود

بعد تو ماندن گناه اکبر است

زین گنه خواندن گناهی دیگر است

بعد تو باید که افتاد و شکست

چون عمود خیمه ات از پا نشست

جان به لب آمد لب شطّ فرات

«معنی» از دستش نمی ریزد دوات

در حقیقت جزء با کل واصل است

شیربچه نیز شیر کامل است

شیر شیر است و نمی گنجد به وهم

لیک هر کس می برد از شیر سهم

تا علی کار پیمبر می کند

پور حیدر کار حیدر می کند



 






[ پنج شنبه 23 اردیبهشت 1395  ] [ 3:54 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4063641 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب