نهج البلاغه در جبهه
در یکی از ماموریتها به مناطق عملیاتی خوزستان آقای قالیباف که در آن زمان فرمانده لشکر پنج نصر بودند، از من خواستند؛ برای کادر فرماندهی جلسهای فرهنگی داشته باشم. اینجانب ابتدا نپذیرفتم و عرض کردم: جلسه بحثهای اخلاقی و عقیدتی باید منظم باشد و اینجا به طور طبیعی، تعطیلات و بی نظمی فراوان خواهد بود. زیرا سرکشی از خطوط مقدم، رساندن امکانات و تدارکات و سایر امور جبهه و جنگ با همین جمع شما یعنی فرماندهی و معا ونین خواهد بود. لذا هر روز با عذر موجه تعدادی در کلاس شرکت نخواهند کرد و مجبور میشویم، پس از چند روزی کلاس را محترمانه تعطیل کنیم. من باب مثال در یکی دیگر از یگانهای خراسان کلاس اخلا ق شروع کردم و حدوداً پس از یک هفته به دلایل فوق تعطیل شد. لکن ایشان اصرار داشتند و فرمودند من خودم شرکت میکنم و به بقیه هم دستور میدهم، منظم شرکت کنند. نهایتاً پذیرفتم و قرار شد جلسه صبح اول وقت باشد. متن و موضوع تدریس در کلاس را هم من انتخاب کردم: رفتار. گفتار. دستورات نظامی و عملکرد امیر المو منین(علیه السلام) در ارتباط با جبهه و جنگ در نهج البلاغه. این کلاس در آن ایام جنگ به صورت غیر قابل تصوری از جهت نظم و انظباط برگذار شد. آقای قالیباف نیز طبق قولی که داده بود، هم خودش منظم شرکت کرد و هم جمع معاونین و کادر فرماندهی لشکر. جلسه حدود دو ماه طول کشید از نوزدهم تیر ماه شصت و چهار تا دوازدهم شهریور همان سال به نظر خودم مطالب خوب و مورد ابتلایی مطرح میشد. به تعبیر امروزی کاربردی بود و بعضا به قدری زنده بود که گویا مولا امیرالمومنین(علیه السلام) شرایط جبهه مارا میدید و رزمندگان ما را در خصوص مقاومت و پیشروی و ایستادگی در برابر دشمن و نهراسیدن از مرگ و شهادت مورد خطاب قرار داده بود. همه گوش میدادند و بعضاً یادداشت برداری میکردند. نظر سنجی نیز این را نشان میداد که مطالب مفید و مورد رضایت شرکت کنندهها است. مسئول روابط عمومی هر روزکلاس را ضبط میکرد. روزهای اول سوال کردم، چرا ضبط میکنید. گفتند میخواهیم مطالب آن را پیاده کنیم تا دیگران هم استفاده کنند. البته نمیدانم که این اتفاق افتاد یا نه. لکن پس از مدتی متوجه شدم که نسخهای از این نوارها برای مسئول دفتر نمایندگی امام در سپاه (قرارگاه کربلا) که تصدی آن در آن زمان با حجت الاسلام شهید میثمی بود، ارسال میشده و ایشان برحسب وظیفه ای که جهت نظارت بر مسایل عقیدتی سپاه داشتهاند، آن را چک کرده، سپس نامهای تقدیرآمیز با خط خودشان برای من ارسال داشتهاند که آن را تیمناً ویادگاری از آن شهید برای خودم نگه داشتهام. انشاءاله که مورد رضای خدا نیز قرارگیرد.
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی