![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
سیمای علی اکبر حسین (ع)![]() سیمای علی اکبر حسین (ع) نويسنده: علی محمد علی دخیل
مترجم: حسن نجفی قال الامام حسین علیه السلام: أشبه الناس خلقا و منطقا و خلقا بر سولک و کنا إذا اشتقنا إلی نبیک نظرنا إلی وجهه. امام حسین فرمودند :علی اکبر علیه السلام شبیه ترین مردم در خلق و خوی و کلام به رسول خدا بود و ما هرگاه مشتاق دیدار رسول خدا می شدیم به چهره علی اکبر نگاه می کردیم.
حضرت علی اکبر از خاندان والا بدنیا آمد عضوی پاک و طاهر از حزب خدا و نیروی الهی در زمین بودند و از صفات نیکوی خاندان و اجدادش بهره ای کامل داشت چنانچه شاعر در دو بیت زیر وصف می نماید: فی بأس حمزة فی شجاعة حیدر بإبا الحسین و فی مهابة آحمد و تراه فی خلق و طیب خلائق و بلیــغ نـطق کـالنبی محمـددر شدت و سختی چون حمزه و در دلاوری و شجاعت چون امیرالمؤمنین و در ابا و خوشیتنداری چون حسین و در مهابت و بزرگی چون رسول خدا. او را در خلق و خلق پسندیده و کلام بلیغ همچون پیامبر اکرم محمد صلی الله علیه و آله می بینی. حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام تنها پدر ایشان نبود بلکه حسین علیه السلام دریائی بود که ثروت زیاد علم و حکمت و بزرگی را از جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله که مدینه العلم بود و پدرشان که باب مدینه العلم بود ارث برده بود و از چشمه جوشان آن علم به فرزندانش نوشانده بود. حضرت علی اکبر بسیار مهربان و فروتن بر مومنین بود و در برابر دشمنان چون شیر ، غرنده بود. علی اکبر در تمامی خلق و خوی خود پشت سر پدرش گام می نهاد. مادر بزرگوار علی اکبر: مادر بزرگوار ایشان لیلی ثقفیه بود که از عربهای اصیل بود که نسبشان به نبی ثقیف که در بین عربها بسیار مشهور است می رسد. این بانوی مکرمه در جوار زنان اهل بیت زندگی نمود و از ایمان و پرهیزگاری خاندان رسول الله بهره مند شد ودر اوج کمال فرزندی از ایشان بدنیا آمد که شبیه ترین افراد به رسول خدا بود. در مدینه النبی متولد شد در حالی که عثمان بر سر کار بود. (مقاتل¬الطالبین لأبی فرج الاصفهانی ص 81) برخی معتقدند دوسال قبل از خلافت عثمان بوده است. (نسب قریش ص 57).اوصاف و صفات: آل رسول صلی الله علیه و آله از صفات و خصائص نیکوئی برخوردارند که بر همگان آشکار است. در این میان علی اکبر علیه السلام بدلیل اینکه ویژگی « أشبه الناس برسول الله » از جایگاهی ویژه برخوردار است تا جائی که مردم مدینه هنگامی ایشان را دیدند به یاد رسول الله صلی الله علیه و آله و مشتاق ایشان میشدند.همدوش با رسول خدا : برخی از اوصاف ظاهری رسول اکرم صلی الله علیه و آله عبارتند از:وجه رسول خدا چون ماه شب چهارده بود ، قامتی بلند داشتند، موهای بلند نه مجعد و نه نرم، سفید روی، پیشانی بلند، ابروهای بلند و کشیده و پیوسته، بینی متوسط، محاسن ایشان پرپشت و انبوه و گونه های ایشان کم گوشت، دهانی وسیع و دندانهائی براق، شکمی متوسط، در نگاه با حیا بود و بیشتر به زمین نگاه می افکند و سبقت در سلام داشت. اینها برخی از اوصاف ظاهری و رفتاری رسول خدا بود که در فرزند ایشان حضرت علی اکبر نیز وجود داشت تا جائی که دشمن بیم برگشتن ایشان را داشت و این نه به خاطر اینکه ایشان فرزند رسول خداست بلکه به خاطر شباهت ظاهری و باطنی ایشان به رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. (سفینةالنجاة ج1، ص 74). آمده است که هنگامی که ایشان وارد در معرکه کربلا شدند کسی حاضر به مقابله ایشان نشد چرا که ایشان شبیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و در شجاعت چون علی بن ابیطالب علی السلام بودند. اشتیاق مردم مدینه هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه وارد شدند مدینه به نور ایشان مزین شد و ایشان در آن جا زندگی نمودند تا زمانی که رحلت فرمودند. در این زمان چون حسنین علیهماالسلام بسیار به جد خود شباهت داشتند مورد احترام و دلگرمی اهل مدینه و مسلمانان بودند. بعد از اینکه حضرت علی اکبر علیه السلام متولد شدند و به عنوان جوانی هاشمی و محمدی در جامعه حاضر شدند به دلیل شباهت ایشان با رسول الله صلی الله علیه و آله مردم مشتاق ایشان شدند و هرگاه دلتنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله می شدند به زیارت علی اکبر علیه السلام می رسیدند تا جائی که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می فرماید هرگاه من مشتاق دیدار جدم رسول الله صلی الله علیه و آله می شدم به فرزندم علی اکبر نظر می افکندم.روایت شده است که امام حسین علیه السلام خانه ای مستقل برای ایشان تهیه نمود و کسانی که مشتاق زیارت ایشان بودند به دیدار ایشان می آمدند و از جود و کرم ایشان بهره مند می شدند و برخی در ضیافت حضرت بودند و این خانه محلی فرهنگی برای ورود فقراء و طبقات مختلف مسلمانان بود. حضرت علی اکبر علیه السلام بسیار حریص و مشتاق بر بخشش و کرم بودند بطوری که آتشی بر مکانی بلند تهیه می نمودند و این آتش بر ضیافتخانه و مهمانسرا دلالت می کرد تا اینکه فقراء و غریبان از آنجا اطلاع پیدا کنند و به آنجا بیایند. تمامی این فضیلتها گذشت تا زمانی که در عرصه کربلا در راه دین جانفشانی نمودند تا بعنوان اولین شهید کربلا در تاریخ به ثبت رسید . حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در رثای فرزندش پس از شهادت می فرماید: اللهم أشهد علی هولاء القوم، فقد برز الیهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و مظقا برسولک محمد صلی الله علیه و آلهو کنا إذا استقنا الی وجه رسولک نظرنا الی وجهه ... خدایا شاهد بر این قوم باش که جوانی که شبیه ترین فرد در خلق و خلقت و کلام به رسولت بود و ما هنگامی که مشتاق دیدار روی رسول الله صلی الله علیه و آله به صورت علی اکبر علیه السلام نگاه می کردیم .... خدایا برکات زمین را از ایشان بگیر و جمع ایشان را از هم متفرق کن و پیوندشان را بگسلان... (مقتل خوارزمی ج2، ص30) سخنان امام پیرامون حضرت علی اکبر علیه السلام امام حسین علیه السلام هنگامی که بر سر مشهد ایشان حاضر شدند فرمودند: قتل الله قوما قتلوک ..... خدا بکشد کسانی که تو را شهید کردند چه چیز آنها را بر خدای مهربان جری و نا سپاس کرد و بر حریم رسول خدا صلی الله علیه و آله تاختند سپس دیدگان حضرت پر از اشک گردید و فرمود: بعد از تو ننگ بر دنیا باد. (الارشاد ص 239)امام صادق علیه السلام در زیارت حضرت علی اکبر علیه السلام می فرماید: السلام عیک یا ابن رسول الله السلام علیک یابن امیرالمؤمنین السلام علیک یابن الحسین، السلام علیک یابن خدیجة الکبری و فاطمه الزهراء صلی الله علیه و آله علیک – ثلاثا – لعن الله من قتلک – ثلاثا – أنا إلی الله منهم بری ء (کامل الزیارت ص 200) حضرت مهدی سلام الله علیه در زیارت ناحیه می فرماید: السلام علیک یا أول قتیل، من نسل خیر سلیل من سلالة ابراهیم الخلیل صلی الله علیک و علی أبیک سلام بر تو ای که اول شهید بودی از بهترین خاندان از نسل ابراهیم خلیل الله سلام بر تو و بر پدرت. مزار مبارک: در روز سیزدهم محرم بنی اسد به کربلا آمدند تا اجساد پاک شهداء را به خاک بسپارند قبل از اینکه کاری کنند امام سجاد علیه السلام تشریف آوردند و این کار را به پایان رسانیدند و برادرشان علی اکبر را در نزد و پایین پاهای پدربزرگوارشان دفن نمودند. شیخ جعفر شوشتری می گوید: همانگونه که در روایت است هنگام نگاه به قبر علی اکبر در پایین پاهای أباعبدالله الحسین و نگاه بر قبر ایشان قلب انسان می شکند. (خصائص الحسینیة)منبع: حیاه علی الاکبر
زندگانی حضرت علی اکبر (ع)![]() زندگانی حضرت علی اکبر (ع) نويسنده: حسن نجفی
حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،(1)سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.(2)
در کتاب اعلام النساء آمده :هِیَ مِن فَواضِلِ نِساءِ عَصرِها ولی تاریخ ولادت و وفاتش معلوم نیست،همچنان که آمدن او در کربلا معلوم نیست،وَ لَعَلَّها کانَت مُتَوَفّاه قَبلَ الطَّفِّ یعنی شاید {لیلی}قبل از جریان کربلا از دنیا رفته باشد. درسنّ شريف حضرت علی اکبر به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.(3) ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست. بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثقیف تبلور یافته است. (4) اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس ...(5)مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از وعلي علي ابن الحسين آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد. نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم. درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (6) روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد، امام حسين (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللّهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...». شجاعت و دلاورى حضرت على اكبر(ع) و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او، در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلى كرد. سخنان و فداكاريهايش دليل آن است. وقتى امام حسين (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى «انا لله و انا اليه راجعون» گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد. حضرت على اكبر (ع) وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سوارى می گويد اين كاروان به سوى مرگ می رود. پرسيد: مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا. پس گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقين» پس باكى از مرگ در راه حق نداريم! در روز عاشورا پس از شهادت ياران امام، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند، او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. وقتى به ميدان می رفت، امام حسين (ع) در سخنانى سوزناك به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد. على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه اى با انبوه سپاه دشمن نمود. پس از شهادت، امام حسين (ع) صورت بر چهره خونين حضرت على اكبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد: «قتل الله قوما قتلوك...». در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم. امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت. به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود: أنا عَلي بن الحسين بن عَلي نحن بيت الله آولي يا لنبيّ أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثني ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعيوي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است:السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل. (7) علي اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجاممرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند. امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدي علي عَلَي الدّنيا بعدك العفا.(8) فرز ندم علي ،ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا حضرت على اكبر (ع)، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين«ع» دفن شده است. مدفن او پايين پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسين«ع»، در کربلای معلّی قرار دارد. پی نوشت ها: 1- مستدرك سفينه البحار (علي نمازي)، ج 5، ص 388
حضرت على اكبر (ع)![]() حضرت على اكبر (ع) نويسنده: عباس جوادی
تولد وسن آن بزرگوار مرحوم مقرم مى نويسد:علىاكبر در روز يازدهم شعبان سال 33 هجرى يعنى دو سال قبل از كشته شدن عثمان به دنيا آمد اين موافق است با قول ابن ادريس در سرائر كه فرموده: على اكبر در خلاقت عثمان چشم به دنيا گشود.پس در روز عاشورا آن بزرگوار 27 ساله بوده و تاييد مىشود به اتفاق مورخين و علماى علم نسب كه حضرت على اكبر عليه السلام از امام سجاد بزرگتر بوده و امام سجاد در روز عاشورا 23 سال داشتهاند و محدث قمى گويد: در سن على اكبر اختلافى عظيم است، ابن شهر آشوب و محمدبن ابى طالب گويند 18 ساله بوده و شيخ مفيد او را 19 ساله دانسته بنابراين از امام زين العابدين كوچكتر بوده است. و بعضى گويند 25 ساله بوده و غير از اين هم گفتهاند.پس على اكبر از برادرش بزرگتر بوده و اين صحيحترين قول است. فضائل حضرت على اكبر الف: شباهت او به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله اين جوان خوش سيما در طاقت زبان و زيبايى صورت و سيرت و خلقه اشبهترين مردم به رسول خدا بود كه جامع همه كمالات و صفات حسنه و اخلاق نيكو مى باشد.ليكن درباره اخلاق پيامبر صلى الله عليه وآله مىفرمايد: اِنّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ. همانا تو داراى اخلاق عظيم و برجستهاى هستى. و حضرت على اكبر عليه السلام در جميع صفات و اخلاق چون پيامبر بود و پدر بزرگوارش دربارهى او مىفرمودند: »اللّهُمَّ اشهَد فَقَد بَرزاليهم غُلامٌ اَشبَهُ الناسِ وَ خلقاً و مَنطقاً بِرسولِكَصلى الله عليه وآله و كُنّا اِذا اشتقنا الى نَبيّك نَظَرنا اليهِ . خدايا گواه باش جوانى كه در خلقت و سيرت و گفتار شبيه ترن مردم به پيامبرت بود به جنگ اين مردم رفت و ما هرگاه به ديدن پيامبرت مشتاق مىشديم به اين جوان نگاه مىكرديم. ب: عصمت آن بزرگوار عصمت همانند عدالت داراى درجات متفاوت است و هيچ كس به درجه چهارده معصوم نمى رسد لكن خداوند مقام عصمت را به حضرت على اكبر لطف فرمودهاند .« صلى اللَّه عَليكَ و عَلى عِترتِكَ و اهلِ بَيتكَ و ابائِك و ابناءِك و اُمَّهاتِكَ الاخيار الا برار الذينَ اذهَبَ اللَّهُ عنهُمُ الرِجسَ و طَهَّرهُم تطهيرا.» كه دورى از رجس همان عصمت است اما آنچه دال بر مطلب است زيارت رجبيه امام حسين مى باشد كه محدث قمى در مفاتيح نقل كرده است: آنگه به سوى قبر على بن الحسين عليه السلام برو و نزد قبر آن جناب بايست و بگو : « السلام عليكَ ايها الصديقُ الطيّبُ الزَّكىُّ الحبيبُ المقَّربُ وابن ريحانةِ رسول اللَّه و جَعلكَ مِن اهل البيت الذيت اذهَبَ اللَّه عنهم الرجس وَ طهَّرَهُم تطهيراً.» كه خداوند آن بزرگوار را از اهل عصمت قرار داد. كلمه طيبه و زكى را نيز مىتوان مويد عصمت دانست . ج: صفات آن سرور حضرت على اكبر داراى صفات جلال و جمال و ملكات نيكو بود و به عالم ملكوت وصل بود دو حديث از مرحوم سيدبن طاووس و شيخ مفيد در طى طريق كربلا نقل كرديم كه پدر بزرگوارش گفت:أَفَسَلنا عَلَى الحَقِ ؛ آيا ما بر حق نيستيم ؟ حضرت فرمودند: بلى، گفت: اِذاً لا نبالى بالموتِ. حال كه چنين است از مرگ باكى نداريم. د: شجاعت آن بزرگوار شجاعت را از على مرتضى عليه السلام به ارث برده بود .علامه مجلسى نقل مىكند؛ آن حضرت به هر جانب روى مىآورد گروهى را به خاك هلاكت مىافكند . فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حتّى ضَجَّ الناسُ مِن كَثَرةِ مَن قَتَلَ منهُم وَ رُوِىَ أنّه قَتَلَ عَلى عَطَشِهِ مأةً و عِشرين رُجلاًثم رَجَعَ الى ابيهِ...فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حتّى قَتل تمام المأقَين.... بقدرى از آن لشگر كُشت كه از كثرت كشته به شيون آمدند و روايت شده؛ على اكبر با آنكه تشنه بود 120 نفر را كشت آنگاه نزد پدر بازگشت دوباره به ميدان آمد و آنقدر جنگيد تا كشتهها به دويست نفر رسيد. ازدواج حضرت على اكبر اگر بگوئيم آن جناب هنگام شهادت 25 سال يا بيشتر داشتند حتماً ازدواج كرده بودند چون اين بزرگوار تارك اين سنت عظيمه نخواهند بود.از حديث بزنطى و بعضى عبارات زيارت آن جناب استفاده مىشود كه آن بزرگوار ازدواج نموده و داراى فرزند بودند. در « كافى» و « تهذيب» و « قرب الاسناد» روايت نموده كه بزنطى از حضرت رضا عليه السلام سوال كرد: آيا مى شود زنى را با امّ ولد پدر آن زن تزويج نمود؟ فرمودند: بلى، گفت: به ما خبر رسيده كه حضرت سجاد عليه السلام چنين نمودهاند؟ يعنى دختر امام حسن مجتبى عليه السلام و كنيز ام ولد آن حضرت را تزويج نمودهاند. امام رضاعليه السلام فرمود: چنين نيست بلكه حضرت سجاد عليه السلام دختر امام حسن ام ولد حضرت على اكبر را كه در كربلا شهيد شده بود را تزويج نمودهاند. مادر حضرت على اكبر ليلى دختر ابى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى است و عروةبن مسعود يكى از سادات اربعه در اسلام است و از بزرگانى بود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله او را مثل صاحب ياسين كه قوم خود را به خدا دعوت كرد و او را كشتند و شبيه ترين مردم به عيسى بن مريم ناميدند.اول شهيد از اهل بيت چون اصحاب باوفاى ان سرور به درجه ى شهادت رسيدند و نوبت به خاندان آن بزرگوار رسيد على اكبر اول آنها بود كه به ميدان شتافت.مرحوم سيدبن طاووس و ابن نمانقل مىكنند: چون با آن حضرت بجز خاندانش كسى نماند على بن الحسين كه از زيبا صورتان و نيكو سيرتان روزگار بود بيرون آمد و از پدر اجازه جنگ خوهاست و حضرت به او اجازه داد. مرحوم شيخ مفيد مى نويسد: همچنان يك يك از ياران سيدالشهدا عليه السلام پيش مىآمدند و كشته مىشدند تا از همراهان امام حسين عليه السلام جز خاندانش كسى نماند پس فرزندش پيش آمد. ابن ادريس مىنگارد: « و هوَ اوّل قَتيل فى الواقعه يَومَ الطَّفِّ مِن آل ابى طالبٍ. على اكبر اولين كشته از آل ابيطالب در روز كربلا بود.» از زيارت ناحيه مقدسه هم چنين استفاده مىشود كه حضرت على اكبر عليه السلام اول شهيد از اهل بيت بوده كه مى فرمايد: «السلامُ عليكَ يا اوّلَ قَتيلٍ من نسل خيرِ سليل من سُلالَةِ ابراهيم الخَليل... سلام بر تو اى اولين جان باخته از خاندان بهترين زادگان)رسول اكرم( از دودمان ابراهيم خليل...» جمعى از مورخين اهل سنت چون طبرى و ابن اثير ابوالفرج و... نيز همين را گفتهاند اما بعضى احتمال دادهاند كه مراتب اولويت، در شأن و مرتبه باشد چنانكه مثلاً مى گويند « فلانى اول عالم يا اول تاجر» است و گفتهاند: عبداللَّه بن مسلم بن عقيل اول شهيد از اهل بيت است لكن عبارت زيارت ناحيه و عبارت مرحوم سيدبن طاووس و شيخ مفيد و ابن ادريس با اين توجيه نمىسازد. شهادت حضرت على اكبر ابن سعد گويد: مردى از شاميان على بن الحسين را كه مادرش آمنه دختر ابى مره ثقفى و مادر او دختر ابوسفيان بود فراخواند و گفت: تو با خليفه خويشاوندى دارى. اگر مىخواهى برايت امان نامه بگيرم و هر جا كه دوست داشتى برو. گفت: به خدا قسم خويشاوندى رسول خدا صلى الله عليه وآله از خويشاوندى ابوسفيان لازمتر بود كه مراعات شود.هنگاميكه تمامى اصحاب شهيد شدند و فقط اهل بيت باقى ماندند تصميم گرفتند كه با تمام وجود به ملاقات مرگ بروند و شروع كردند به وداع با يكديگر. نخستين كسى كه قدم پيش گذاشت ابوالحسن على اكبر بود كه بيست و هفت ساله بود. او آيينه جمال نبوى، ضرب المثل اخلاق نيكو و خلاصهاى از گفتار بليغ بود. شاعر در باره رسول خدا مى گويد : زيباتر از تو چشم من نديده بهتر از تو را زنى نزائيده آفريده شدى در حالى كه مبرا از عيب هستى گويا چنان آفريده شدهاى كه مى خواستىعلى اكبر برخاسته از درخت نبوى و وارث آثار طيبه است اگر كه خداوند شهادت او را مقدر ننموده بود و اسماء آنها را در صحيفه نازل شده توسط جبرئيل بر پيامبر مقرر نكرده بود، هر آيينه او سزاوار مقام خلافت بود. هنگاميكه تصميم گرفت به ميدان برود جدايى او بر بانوان حرم، سنگين مىآمد، چون او پناهگاه آنان، حامى امنيت آنها و تكيه گاه آرزوهاى آنها پس از حسين بود، مىديدند كه آهنگ رسالت در حال قطع شدن است. خورشيد نبوت درحال كسوف است و اخلاق مهدى درصدد كوچ كردن است. پس او را احاطه كردند و به اطراف او چسبيدند و مىگفتند: بر غربت ما رحم كن، نمىتوانيم فراق تو را تحمل كنيم. على اكبر اعتنا نمىكند چون مىبيند كه امام زمان وى در حالى است كه دشمنانش براى ريختن خونش اجتماع كردهاند از پدر اذن مىگيرد و بر اسبى متعلق به حسين عليه السلام بنام »لاحق« سوار مى شود. حسين عليه السلام نتوانست جلوى اشك چشم را بگيرد . مى روى از برم اكنون، پسرم شدم اين لحظه جگر خون، پسرم گر شود با خبر، ام ليلا شود از داغ تو مجنون، پسرم ره تو هست مقدس، اما چكنم با دل محزون پسرم چه كند عمه ى تو، گر بيند روى زيباى تو گلگون پسرمبه سوى عمرسعد فرياد زد: تو را چه شده؟ خداوند رحم تو را قطع كند چنانچه رحم مرا قطع كردى و خويشاوندى مرا با رسول خدا حفظ نكردى، اميدوارم خداوند كسى را بر تو مسلط سازد كه در رختخواب تو را ذبح كند. آنگه محاسن خود را به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: خدايا تو شاهد باش كه شبيهترين مردم به پيامبرت از حيث آفرينش و اخلاق و گفتار به سوى اين قوم رفت كه هرگاه مشتاق سيماى رسول تو مى شديم به چهره اش مى نگريستيم . بارالها پسرم اكبر رفت گل نورسته ى من ديگر رفت آنكه در خلقت و خو چون احمد اشبه الناس به پيغمبر رفت آنكه آرامش قلب و جان بود دلم آتش زده تا آخر رفتخداوندا بركات زمين را از آنان بگير و اگر برخوردارشان ساختى، دچار تفرقه شان ساز و حاكمان را هرگز از آنان خرسند مكن. اينان دعوتمان كردند كه يارى مان كنند، آنگاه بر ما تاختند و به جنگ ما آمدند و حرمت نزديكى مرا با پيامبر پاس نداشتند و آنگاه با صداى بلند اين آيه را تلاوت نمود. »خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را برجهانيان برگزيده دودمانى كه برخى از برخى ديگر برترند و خداوند شنواى داناست. در بسيارى از كتب است كه چون شاهزاده عازم جنگ شد امام به او فرمود: با مادر و برادر و عمه هايت وداع نما. پس به خيام حرم آمد و با صداى بلند فرمود: »السلام عليكَ يا اخاهُ و عليكنّ يا أهل بيتاهُ هذا آخِرُ السلام و آخِرُ الكلامِ و اللّقاءُ فى الجنّة. چون صداى جانفزاى على اكبر به گوش پرده نشينان حرم رسيد دور او حلقه زدند و چنان گريه و ناله كردند كه بيهوش شدند... امام سجاد عليه السلام فرمود: روز عاشورا به مرضى شديد گرفتار بودم. در آن حال ديدم يكى آهسته دست و پاى مرا مىبوسد نگاه كردم ديدم برادرم على اكبر است كه در كمال ادب بر روى پايم افتاده و صورت خود را كف پايم مىمالد. گفتم: اى برادر، چه شده است كه حالت دگرگون و اشكت جارى است؟ پاسخ داد:پدرمتنهامانده، يارانش كشته شدهاند اينك قصد آن دارم كه جانم را نثارش كنم. شاهزاده، مادر و برادر و عمهها را وداع نمود و نزد پدر بزرگوار آمد شاه مظلومان بدست خود اسلحه بر او پوشانيد و كلاه خود فولادى بر سر او گذاشت و كمربند چرمى كه از على مرتضىعليه السلام به يادگار داشت بركمر وى بست و شمشير مصرى را بر او حمايل كرد و اسب را به او داد تا سوار شود و او را بدين گونه روانه ميدان كرد. حميد گويد: ديدم آن حضرت از شدت غم گاهى مىنشست و گاهى بر مىخاست و سرخود را به آسمان بلند مىكرد و مىگفت: خدايا شاهد باش كه على را فداى امت جدّم كردم . خدا بسوز دلم، واقفى كه جانم رفت ز جان عزيزترم، اكبر جوانم رفتپس آن شاهزاده به ميدان رفت، جميع لشگر حيران جمال نورانى او شدند چون به ميدان رسيد بر آن سپاه تاخت و قوت بازويش كه نشانهاى از شجاعت حيدرى بود بروز داد و رجز مىخواند: أَنا علىُّ بن الحُسين بن على نَحنُ وَ بيتِ اللَّهِ أَولى بِالنَّبى تَاللَّهِ لت يحكُم فيناابن الدَّعِىِ اضربُ بالسّيف أحامى عن اَبى ضَرب غلامٍ هاشمِمّى عَلَوىّ »من پسر حسين بن على هستم، سوگند به كعبه ما نزديكتر و شايستهتر به مقام پيامبر صلى الله عليه وآله هستيم سوگند به خدا نبايد پسر زنازاده )ابن زياد( بر ما حكومت كند، با شمشير شما را مىكوبم همچون كوبيدن جوانى هاشمى و علوى و از حريم پدرم حمايت مىكنم« على اكبر پيوسته به راست و چپ لشكر حمله مىكرد تاقلب لشكر فرو مىرفت، هيچ سست ارادهاى با او مقابله نمىكرد و هيچ شجاعى جلو نمىآمد مگر آنكه او را به هلاكت مىرسانيد. پيوسته با آنان مىجنگيد تا آنكه شيون كوفيان از فزونى كشته هايشان بالا رفت و با آنكه تشنه بود 120 نفر از آنان را كشت، نزد پدر بازگشت و با زخمهاى فراوانى كه داشت عرض كرد: پدر جان ؛ تشنگى هلاكم كرده و سنگينى زره بى تابم كرده: پدر جان، جبهه و ابزار جنگى چنان بر من نموده عرصه تنگى سلاح و شدت گرماى سوزان چنان افكنده لرزه بر دل و جان كه نزديك است جانم بر لب آيد مرا لطف تو عقد عقده گشايد اگر دارى بده آبى بنوشم كه بيش از پيش در ميدان بكوشم»يا أبَةَ، العطشُ قَدَ قَتَلنى و ثِقلُ الحديد اجهَدَنى، فَهَل الى شَربه مِن الماء سبيلٌ اتَقَوى بها عَلى الاعداء« اى پدر، تشنگى مرا كشت و سنگينى اسلحه مرا بزحمت انداخته و توانم را برده است آيا راهى به سوى قطهر آبى هست تا بر دفاع دشمن قوت يابم . امام حسينعليه السلام گريه كرد و فرمود: »محبوب دلم صبر كن، بزودى رسول خداصلى الله عليه وآله تو را سيراب خواهد كرد كه بعد از آن هرگز تشنه نخواهى شد.« » يا بُنَىَّ يَعِزُّ على محمد و على علىّ بن ابيطالب و علىّ اَن تدعوُهم فلا يُحبيوكَ و تستغيثَ بِهِم فلا يُغِيثوكَ. « اى پسرم، بسى دشوار است بر رسول خداصلى الله عليه وآله و على مرتضى و بر من كه آنها را بخوانى و تو را اجابت نكنند و به آنها استغاثه كنى و به فريادت نرسند. به او فرمود: اى فرزند زبانت را بيرون بياور، پس زبان او را در دهان گرفت و مكيد و انگشتر خود را به دهانش نهاد و فرمود: به ميدان بازگرد كه اميدوارم پيش از شام جدت جامى لبريز از آب به تو بنوشاند كه بعد از آن هرگز تشنه نشوى. على اكبر در حالى كه دست از جان شسته و دل به خدا بسته به سوى ميدان رفت و در حالى كه از بشارت امام مسرور بود به سوى لشكر حمله كرد غبار را بر چهره آنان مىنشاند نمىفهميد كه آيا على اكبر است يا على بن ابيطالب كه در ميدان ظاهر شده يا صاعقه است كه در برق شمشير ديده مىشود تا اينكه هشتاد نفر ديگر را كشت كه تعداد كشتگان به دويست تن رسيد. مردم كوفه از كشتن وى پرهيز مىكردند تا اينكه چشم مرة بن منقذ عبدى ملعون به او افتاد و گفت: گناه عرب به گردن من است اگر باز اينگونه بر لشكر حمله كند و داغش را به دل پدرش نگذارم. در اين ميان كه به مردم حمله مىكرد آن ملعون سر راه او را گرفت و نيزه را بر او زد و او را به خاك انداخت و لشگر دورش را گرفتند و با شمشير او را پاره كردند. به روايت ) بحارالانوار ( مرة بن منقذ بر فرق آن جوان ضربتى زد كه تاب از او برفت لشگر با شمشير بر او مىزد و او دست بگردن اسب خود انداخت و اسب كه گويا تير به چشمش خورده بود يا خون آن حضرت بر چشمانش ريخته بود او را ميان لشگر دشمن برد. »فَقَطَّعُوهُ بِسئوفِهم اِرباً اِربا« لشگر با شمشير خود او را پاره پاره كردند. چون جان به گلويش رسيد فرياد زد: »يا أبتاهُ هذا جَدّى رَسولُ اللَّه وَ قَد سَقانِى بِكاسه الا وفى شربة لا أظلمأ بعدها أبَداً و هو يقول: العجل العجل فَانّ لَكَ كَأساً مَذخُورَة حتّى تشرَبَها الساعَةَ« »پدر جان، اين جدم رسول خداست كه جامى پر به من نوشانيد كه ديگر تشنه نيستم و مىگويد: بشتاب، بشتاب كه جامى هم براى تو آماده كردهام تا در اين ساعت بنوشى.« به روايت ديگر از مرحوم سيدبن طاووس، صدا زد: يا ابتاهُ عليكَ السلامُ هذا جَدّى يقرئك السلام و يقول لك عجّل القدوم علينا. پدر جان خداحافظ، اين جدم رسول خداست كه به تو سلام مىرساند و مىگويد هر چه زودتر نزد من بيا. پس فرياد برآورد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود. امام حسينعليه السلام آمد بر بالينش نشست . »وَ وَضَعَ خدَّهُ على خدِّهِ وَ قال: قَتَلَ اللَّهُ قَوما قتلوكَ، ما أجزاهم على اللَّه و على انتهاكِ حُرمَة الرّسولصلى الله عليه وآله على الدنيا بعدك العفى . آن حضرت صورت خود را بر صورت على گذاشت و فرمود: خدا بكشد آن گروهى را كه تو را كشتند، چه جرأتى نسبت به خداوند و بر شكستن حرمت پيامبرصلى الله عليه وآله دارند بعد از تو خاك بر سر دنياباد.« در »روضة الصفا« آمده كه امام حسينعليه السلام بر بالين جوانش با صداى بلند گريست كه تا آن زمان كسى صداى گريه او را نشنيده بود. منبع: کتاب مؤذن عشق
حضرت علیاکبر (ع)؛ الگوی جوانان![]() حضرت علیاکبر (ع)؛ الگوی جوانان نويسنده: احمد لقائی
سپیده سخن دیرزمانی است که جوانان کشورهای اسلامی، که از تابش وحی و زلالمعارف ناب الهی بهره میبرند، باشیوههای گوناگون و متنوع دشمندر راهزنی فکر و فرهنگ رو به رویند.پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورتآشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفافواداشت. امروز دشمن به خوبی دریافته است که ما جوانان با ویژگیهاییهمانند آرمان خواهی، عدالتطلبی، عشق به باورهای آسمانی و علاقهبه رهبران مذهبی، لشکرهایی به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهای آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانهبا نمایش آداب و رسوم و شیوههای زندگانی آنان، کوشش حساب شدهدر کنار زدن چهرههای مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیهذلت و خواری در بیگانه ساختن ما با الگوهای شایسته فرهنگ اسلامیو ارائه الگوهای ساخته شده از آن سوی مرزها به عنوان معجزهآفرینان خوشبختی و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار دادتا بدین وسیله دستیکایک ما را از دستان پرمحبت اسوههای صداقتپیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزههای نابدینی تهی گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهی وسخنان قدسی پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایی گرانسنگ، دلهایآگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محلپذیرش آفتاب هدایت میگرداند. در این بخش از گفتگوی خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگی ساز اسوهای ارزشمند و الگویی کم نظیر میسپاریم و برایامروز و فردای حوادث ارمغانهایی پربها نصیب خود میسازیم. الگوی شایسته ما جوانان به دنبال الگویی هستیم که نخست همسن و سالمان باشدو همانند ما در توفان جوانی بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد; زیرا با ما فرق خواهد کرد و دربحرانهای اجتماعی سیاسی و حتی اقتصادی درگیر شده باشد تا بهخوبی او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانی، روش برخورداو با دیگران، چگونگی سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردی و بیباکی وی برای خود سرمشق بگیریم و او را نمونهای تمام عیار برایامروز و فردای زندگی خود بدانیم.دفتر زندگانی چنین الگویی را، که برخی هجده ساله و پارهایسالهایی بیشتر دانستهاند، میگشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفاتو ارزشهای چشمگیر او مینگریم. آرام آرام با او همراه شده وبیشتر از گذشته به ناگفتههای گفتنیاش که همگی برایمان مشعلیفروزان خواهد بود، دل میسپاریم. او یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری (1) به دنیای پر غوغای حیاتپاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وی را باترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت وولایت آشنا شود و با چنین سرودهایی راه روشن رستگاری را از عمقجان بیابد. دیری نپایید که در هفتمین روز تولد وی، بنا به سنتپسندیده دینی، سرش را تراشیدند و هم وزن موهای زیبایش، بهمستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند. آشفتگی اوضاع سیاسی و آتش افروزی حاکمان ستمگر آن عصر بدانحد بود که نام «علی» جرمی نابخشودنی حساب میشد و برزبانراندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وی، که به خوبی میدانستنام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است،نام کودک را «علی» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفاتبردریای وجود فرزندش ریزان شود و بدسگالان سیه سرشتخود را باامواج پاک و زلال غیرت دینی و شخصیت مذهبی رو به رو ببینند. درپی آن، لقب «اکبر» نیز برای او انتخاب کرد تا «علی اکبر»که به عنوان پسر نخستخانواده استبا دیگر فرزندان، که نامآنان نیز علی خواهد بود، تفاوت یابد. (2) پدر علی که همانند پدرانش از تمامی اصول اساسی و شیوههایشیرین تربیتی آگاهی داشت، خود را با دنیای کودکی هماهنگ میکردو رفتاری که شایسته نوباوگی و کودکی فرزند بود، انجام میداد تاهمانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظهای از شرایط روحی روانی کودکدلبند خویش دور نماند. (3) همراه با بزرگ شدن علی، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوههای زندگی و احترام بیشتر به او میآموخت تا خصیتخود راباز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود. بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظی تواءم بااحترام بهکار میبرد تا از آغاز زندگی، احساس سرافرازی و شخصیت کند و درفردای حیات خود، راست قامت و قوی دل از حقوق محرومان دفاعکرده، در برابر ستم ستمکاران بی تفاوت یا مایوس نباشد. به سوی مدرسه علی که هفتساله شد، به تمرینهای فکری و آموزشهای دینیپرداخت و با مراقبتهای صحیح سنجیده پدر، بنیانهای اعتقادی درروان او و شیوههای رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت. (4) روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندشگمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همهبذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود: «این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.» (5) دوران نوجوانی علی به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روزقبل، زمینههای رشد و شکوفایی معنوی و عقلانی در وجود وی فراهممیگردید. علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوهجوانان را به سوی خود جلب میکرد. آنچه در این فراز از داستاناو گفته میشود، نکتههایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدنتاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تاملبیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم. علی صفات جد خود را میدانست، از اینرو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر میکرد و خود را بدان صفات میآراست. به هنگامجوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود; ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی بهخلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستیداشت. در زندگی آسانگیر، ملایم و خوشخو بود، نگاهش کوتاه مینمودو به روی کسی خیره نمیشد. بیشتر اوقات بر زمین چشم میدوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلباناحترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست میکرد، با آنان همسفرهمیشد و با دستخود دردهانشان غذا میگذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچحاکمی هراس نداشت. هرگز عیبجویی نمیکرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری میکرد. تمامی انسانها را بندگان خدا میدانست و از تحقیرآنان خود داری میورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشهاو بود. بخشنده بود و آنچه به دست میآورد، به دیگران بویژهنیازمندان انفاق میکرد. هرگاه کسی هدیهای به او تقدیم میکرد،با گشاده رویی میپذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوتمیکرد، میپذیرفت. به عیادت بیماران میرفت، هرچند خانه بیمار دردور افتادهترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر میشدو هیچ یار از دست رفتهای را تنها نمیگذاشت. برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبتبود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفتخویش قرار میداد. امور دنیوی واضطرابهای مادی او را متزلزل نمیساخت. زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمیشد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایستهداشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهرهمند میشدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کستوقع و انتظاری نداشت. در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوهدشمن هرگز او را بیمناک نمیساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان میشتافت و دربرابر ظالمان میایستاد تا حق را به صاحبش برنمیگردانید، آرامنمیگرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی میداد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بیخبری باز میداشت. به پاکیزگی و آراستگی علاقهای وافر داشت و این صفت از دورانکودکی در او دیده میشد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدناهتمام میورزید. بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان میدانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنانرفتار میکرد. آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیدهاند،چهره وی را این گونه ترسیم کردهاند: قیافهاش بسیار با ابهتبود و چون ماه تابان میدرخشید. بهزیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژههایی پرموداشت، گونههایش هموار و کم گوشتبود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده مینمود. از سینه تا نافخط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانهاش پهن بود. سرشانههایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساقکه زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه میرفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود میآید یااز روی سنگی به نشیب میرود. چون به طرف کسی بر میگشتبا تمامبدن بر میگشت. دیدهاش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا بهآسمان. بینیاش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن میتافت. دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود. (6) پارهای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشتهاند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانستهاند. ... بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی میتوان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی مینمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او میتراوید. از این رو، امامحسین(ع) او را شبیهترین مردم حتی نسبتبه خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسولخدا(ص) معرفی میکرد. (7) آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرتآشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن میگشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را میشنیدند. گاهی که اباعبدالله(ع)برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ میشد، بهعلی میفرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهرهبرم. (8) کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعتبی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه میشد، نگاه تحسینآمیز همگان را به دنبال داشت. در ساحل فرات علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت میانداخت. هنگامی که با 25 سوار بهساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحابامام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاوری و بیباکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام میکرد. قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصههای نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصتنداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان میدهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتابوجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمههای دانش و دانایی از اعماقوجودش میجوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب بهسخن میگشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن میگفت. از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت میکرد،به عنوان «محدث» شناخته شد. افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرتعلی اکبر(ع) دیده میشد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبهای برتر از دیگران قرار داشت. ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهرهمند باشیم، گاه توان تحملسختیها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست میدهیم و سنگینیناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را میرباید. علی اکبر در چنین صحنههای سخت و طاقتسوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر میکرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئنبود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمیانگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا علی الحق» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟ و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگنداریم. (9) این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمتبه علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتریهایشاعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف میکردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانانبردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگرانسزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشتسیرت که نام و نان خود را در تملق مییافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند. معاویه گفت: نه چنین نیست: «اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنیهاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف.» (10) شایستهترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسیناست که جدش رسول خدا(ص)است وجاهتبنیهاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است. فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزونتر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست (11) پی نوشت ها: 1- علی الاکبر الامام الحسین(ع)، علی محمد علی دخیل، ص 7.
اعتراف معاویه به شایستگی علی اکبر (ع)![]() اعتراف معاویه به شایستگی علی اکبر (ع) نويسنده: سيد محمد ناظم زاده قمي
حضرت علی اکبر (ع) فرزند حسین بن علی بن ابیطالب(ع) و لیلی بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی ، در اوایل خلافت عثمان بن عفان، يازدهم شعبان سال 33 هجری قمری در مدينه به دنیا آمد و در سن 28 سالگی در کربلا به شهادت رسید.از نظر وجاهت وزيبايي، ملاحت و دلربايي، شبيهترين مردم به رسول خدا(ص) بود. همچنین دارای صورت و سيرتى جذاب و طبع بلند، منظره مليح، داراى ادب و تربيت بىنظير، و پيوسته با خضوع و خشوع و با صلابت و بزرگوار بود.
علی اکبر همچنین دارای صدای خوشی بود به گونه ای که گاهي كه اباعبداللّه الحسین(ع) براي صوت قرآن جدّ عزيزش دلتنگ ميشد، به علي ميفرمود: "علي جان! برايم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم." او در ويژگىهاى معنوى و فضايل علمى و اخلاقي، رشد جسمى و اجتماعى و کمالات روحى و مناقب نفسانى و سجاياى ملکوتى در ميان تمام بنى هاشم و ياران پدر بزرگوارش امام حسين بن علی(ع) کم نظير بود. اين روحيه قوي و صفات شايسته، چنان ابهت و عظمت به علي اكبر داده بود كه افزون بردوستان، دشمنان اهل بیت نيز به برتريهايش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف ميكردند. روزی معاویه از اطرافيانش پرسيد: "چه كسي در اين زمان براي خلافت مسلمانان برديگران برتري دارد و براي حكمراني بر مردم از ديگران سزاوارتر است؟" اطرافیان متملق به ستايش خليفه پرداختند و او را لايق اين منصب معرفي كردند. ولی معاويه گفت: "نه چنين نيست، اولي الناس بهذا الامرعلي بن الحسين بن علي، جدّه رسول اللّه و فيه شجاعة بنيهاشم و سخاه بني اميه و رهو ثقيف؛ شايستهترين افراد براي امر حكومت، علي اكبر فرزند حسين است كه جدّش رسول خدا است و شجاعت بنيهاشم، سخاوت بني اميه و زيبايي قبيله ثقيف را در خود جمع كرده است." شجاعت و دلاورى على اكبر و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر كربلا به ویژه در روز عاشورا تجلى كرد. از ميان خاندان هاشمي، نخستين كسي كه در كارزار كربلا به ميدان شتافت، علي اكبر بود. همچنین زمانی که امام حسین بن علی(ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، و خوابی به او دست داد و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و خداوند را حمد کرد، وقتی على اكبرسبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: "در خواب دیدم سوارى مىگوید این كاروان به سوى مرگ مىرود." علی اکبر پرسید: "مگر ما بر حق نیستیم؟" امام فرمود: "چرا." علی اکبر عرض کرد: "فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین؛ پس باكى از مرگ در راه حق نداریم!" در پایان خوب است راجع به اینکه آيا حضرت على اکبر(ع) داراى خانواده و فرزندانى بوده است يا نه، مطلبی گفته شود که با توجه به زیارت نامه های حضرت به نظر می رسد که ایشان نیز دارای عهد و عیال بوده اند. زیارت نامه ایشان عبارت است از: "صلى الله عليک و على عترتک و اهل بيتک و آبائک و ابنائک." همچنين سفارش امام صادق (ع) به ابو حمزه ثمالى که فرمود: "چون به قبر حضرت رسيدي، ضع خدک على القبر! و قل: صلى الله عليک يا ابا الحسن! " که با توجه به این فراز، ایشان فرزندى به نام "حسن" داشته است. به علاوه طبق برخى روايات، نظير روايت "احمد بن نصر بزنطي"، حضرت على اکبر(ع)، ام ولد (کنیز) داشته است و از او صاحب فرزند بوده است. گرچه برخى از علماى انساب تصريح کردهاند که از آن بزرگوار اولادى نمانده و نسل امام حسين (ع) تنها از طريق امام چهارم حضرت سجاد(ع) ادامه پيدا کرده است. منابع- قصه کربلا - مقاتل الطالبين - ارشاد شیخ مفید - مصائب امام حسين(ع) - ابصارالعين في انصارالحسين منبع : باشگاه اندیشه /خ
حضرت علی اکبر (ع) در کلام امام خمینی (ره)![]() حضرت علی اکبر (ع) در کلام امام خمینی (ره) نويسنده: سید محمد رضا حسینی
حضرت امام خمينی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: تمام مدايح و گفتار اهل بيت (عليهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (عليه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (عليه السلام) حاکی از اين است که اگر علی اکبر (عليه السلام) در کربلا به شهادت نمی رسيد، خود، امام « مفترض الطاعه » می بود. ( يعنی امامی که اطاعت او واجب است) . در اين مختصر بهتر است به يک نمونه از کرامات ايشان بپردازيم:
فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، يکی از سه پزشک معروف کربلا مي برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گويد و خطاب می کند که:اسمت خيلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی نديديم. بعد بدون خداحافظی می رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می شود و يک دفعه شفا می يابد. نزد حافظ الصحه می رود و عذر خواهی می کند. طبيب می گويد: بنشين تا برايت بگويم. من بعد از سخنان تو خيلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (عليه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسين (عليه السلام) تو را به حق پدرت قسم می دهم که شفای اين مريض را از خدا بخواه. ديدی چگونه به من توهين کرد؟ بسيار گريه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (عليه السلام) شرف ياب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مريض را از خدا خواستم و از هاتفی شنيدم که « اين مريض مردنی است و تا نه روز ديگر ميميرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همين ساعت او را شفا داديم.» آن مرد سی سال ديگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصيت کرد پيکرش را پايين پای حضرت علی اکبر (عليه السلام) دفن کنند. منبع:کتاب «خورشيد جوانان»
گلچین مولودی از ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)گلچین ۸۳ قطعه از بهترین مدح و سرود در وصف ولادت حضرت علی اکبر (ع) در سالهای قبل با مداحی حاج محمود کریمی و حاج محمدطاهری و حاج سعید حدادیان و حاج حسین سازور و حاج سیدمهد میرداماد و حاج مهدی سلحشور و حاج سیدمجید بنی فاطمه و حاج مجتبی رمضانی و حاج مهدی اکبری و حاج ابوالفضل بینائیان به صورت صوتی اماده دانلود میباشد.
دریافت فایهای صوتی: حاج سیدمجید بنی فاطمه-قلم امشب زمان تعظیم است (مدیحه سرایی) حاج سیدمجید بنی فاطمه-حاج محمودکریمی-آی جوونا همگی خدا رو ببینید (سرود) حاج محمودکریمی -حاج سعید حدادیان-ای که در دست خود داری کلید عرش اعلا (سرود) حاج محمودکریمی-حاج سعید حدادیان- ز چشم ساقی غمگین که (شعرخوانی) حاج محمودکریمی -از شوق امشب دیده زمزم شد (مدیحه سرایی-شعر از محمودکریمی) حاج محمودکریمی-حاج محمدطاهری-اون کیه یه سر از سراسره علی اکبره (سرود) حاج محمودکریمی-حاج محمدطاهری-جان دهی یا جان ستانی(سرودامام علی) حاج محمدطاهری- حاج محمودکریمی-آی همه عالم شبه حسینیه (سرود) حاج حسین سازور-وقتی ادب به سفره آماده واجب است (مدیحه سرایی) حاج حسین سازور-قصه ی مجنون رویا شده (سرود) حاج حسین سازور –حاج محمودکریمی-الله اکبر الله اکبر الله اکبر (سرود) حاج محمودکریمی-امین مقدم- حاج حسین سازور –از تابش آفتاب (شعرخوانی) حاج محمودکریمی-دل حرم می شود سحرگاهی (مدیحه سرایی) حاج محمودکریمی-ماه ملک منظر باخ صورت پیغمبر باخ (سرود) حاج محمودکریمی-عشقت میان سینه ی من پا گرفته ست (مدیحه سرایی) حاج محمودکریمی-قدم بزن که دلهامون به زیر پاهای توهه (سرود) حاج محمودکریمی-علی الاعظم علی الاعلی علی الاکبر علی گل لیلا (سرود) حاج محمودکریمی-این بیابان جای خواب ناز نیست (مناجات) حاج محمودکریمی-ماه ملک منظر باخ (سرود ترکی) حاج محمودکریمی-خدا بخواد امشب از اون شبهاست که (دکلمه خوانی) حاج محمودکریمی-این که رو دست مولاست علی اکبره یا حیدر (سرود) حاج محمودکریمی-ای پسر من پدر تو ام یا علی (سینه زنی) حاج محمودکریمی-علی علی علی اکبر (سرود) حاج محمودکریمی-باید برای طور کلیمی درست کرد (مدیحه سرایی) حاج محمودکریمی-میکده بازه باز وقته نمازه (سرود) حاج محمودکریمی-علی جان امشب قفل راز شکسته وا کن (سرود) حاج محمودکریمی-جان دهی یا جان ستانی از پدر با هر قدم (مدیحه سرایی) حاج محمودکریمی-بیا ببین جمال ارباب رو (سرود) حاج حسین سازور-حاج محمودکریمی-شبای تو آقا شبای جنونه (سرود) حاج محمدرضا طاهری-چقده مدینه زیبا شده دیوونه ماه لیلا شده (سرود) حاج محمدرضا طاهری-ما سرشته است علی وارمان کند (مدیحه سرایی) حاج محمدرضا طاهری-چه خبره باز پیمبر اومد شبی که علی اکبر اومد (سرود) حاج محمدرضا طاهری-مدینه امشب زیبا شد حسین زهرا بابا شد (سرود) حاج محمدرضا طاهری-تو نور آمدی و شب ز خواب خوشها شد (مدیحه سرایی) حاج محمدرضا طاهری-یه ضریح اکشب تو رویاهات به پا کن (سرود) حاج سعید حدادیان-حاج محمد طاهری-حاج محمودکریمی-آمدم دنیا مگر (سرود) حاج سعیدحدادیان-حاج محمدطاهری-حاج محمودکریمی-راز ونیازم علی علی (سرود) حاج حسین سازور-زده بارون تو هوای شب رویا (سرود) حاج حسین سازور-دم نبود علی بود غم نبود علی بود (سرود) حاج حسین سازور-زینبم خوب ببین که پسرم افتاده (روضه حضرت علی اکبر) سیدمجید بنی فاطمه-محمد طاهری-محمودکریمی- (روضه ۳ مداح) حاج سیدمجید بنی فاطمه-سینمو سپر میگم آقام علیه (سرود) حاج احمد واعظی-باز مرغ سحر در افشاند (مدیحه سرایی) حاج احمد واعظی-بار دیگر دل به سینه با صفا شد (سرود) حاج احمد واعظی-چند شبه دیگه آقا داره میاد (سرود) حاج سیدمهدی میرداماد-دل با نگاه مستش از تو سینه پریده (سرود) حاج سیدمهدی میرداماد-عشقت میان سینه من جا گرفته (سرود) حاج سیدمهدی میرداماد-من خشک و تو دریایی (سرود) حاج سیدمهدی میرداماد-ضربان قلب زهرا ۱۱۰ بار یا علی -(سرود) حاج سیدمهدی میرداماد-علی راز تپشهای دل بیقرارم (سرود) حاج سیدمهدی میرداماد-روزی که بال می زدم اما پری نبود (مدح ) حاج سیدمهدی میرداماد-کبوتر دل من و تو ، در آسمونه حسینه (سرود) حاج مهدی سلحشور-شقایق روییده ، توی عرش پیچیده (سرود) حاج مهدی سلحشور-بهر تو شش گوشه گشته مرقد والا (مدح ) حاج مجتبی رمضانی-چرا امشب دو ماه تو آسمونه (سرود) حاج مهدی اکبری -یاابن الزهرا یاابن الزهرا یا علی علی اکبر لیلا (سرود) حاج مهدی اکبری -من که تو رو توی قلبم دارم (سرود) حاج مهدی اکبری -عاقلا بیاین شب شب مستی و جنونه (مدیحه سرایی) حاج مهدی اکبری -باز داره میخونه دل برای دلبر (شور) حاج مهدی اکبری – منو میشناسی دیوونم (شور) حاج مهدی اکبری -ابوالفضل شعارمه..ابوالفضل قرارمه (شور) حاج مهدی اکبری -ای خدا من این جان را بی علی نمیخواهم (شور) حاج مجتبی رمضانی – وضو بگیر بگو الله اکبر (سرود) حاج مجتبی رمضانی – می و ساغر یه طرف…شراب کوثر یه طرف (سرود) حاج مجتبی رمضانی – همه جا گشتم نگرد؛علی مولای همه است (سرود) حاج مجتبی رمضانی – دل من با حسین می باشد (مدیحه سرایی) حاج مجتبی رمضانی – سلطان کربلا ای سلطان کربلا (سرود) حاج ابوالفضل بینائیان – هرجاسخن از خاک دری هست سری هست (مدیحه سرایی) حاج ابوالفضل بینائیان -قلب تپنده زمین نگین شش گوشه (سرود) حاج ابوالفضل بینائیان – ساقی به پیاله باده کم میریزی (سرود) حاج ابوالفضل بینائیان – مولا برای ازتو سرودن غزل کم است (مدح) دریافت فایلهای تصویری: حاج محمودکریمی-ماه ملک منظر (سرود) حاج محمودکریمی-خدا بخواد امشب از اون شبهاست که (دکلمه خوانی) حاج محمودکریمی-این که رو دست مولاست علی اکبره یا حیدر (سرود) حاج محمودکریمی-ای پسر من پدر تو ام یا علی (سینه زنی) حاج محمدرضا طاهری-چقده مدینه زیبا شده دیوونه ماه لیلا شده (سرود) حاج محمدرضا طاهری-چه خبره باز پیمبر اومد شبی که علی اکبر اومد (سرود) حاج حسین سازور-زده بارون تو هوای شب رویا (سرود)
هر یوسفی که یوسف لیلا نمی شود ولادت باسعادت حضرت علی اکبر(ع)تبریک وتهنیت باد.
ساقی بیا كه مشكلم آسان نمی شود
علی آورده ای یا حیّ سرمد
ولادت باسعادت حضرت علی اکبر(ع)تبریک وتهنیت باد.
تعالی الله مبارک باد لیلا غلامرضا سازگار |