سرکشی از خطوط مقدم بدون برگ تردد
پس از پذیرش قطعنامه 598 و بر قراری آتش بس و آرامش نسبی جبه و خطوط مقدم، در معیت برخی از دوستان خواستیم، از رزمندگان مستقر در خط و سنگرهای آنها سرکشی نموده و حالی از آنان بپرسیم. هرچند کیلومتر از خط، به یک تیپ و یا لشکر خاصی سپرده شده بود و حفاظت وکنترل تردد هم با دژبان خود آن یگان بود. برای عبور و ورود به آن حوزه استحفاظی برگ تردد خاصی میخواستند. لذا ما که با کارت شناسایی و بدون برگ تردد وارد منطقه شده بودیم، جهت ورود به حوزة هرتیپ یا لشکر دژبان ما را متوقف میکرد و از ما مجوز عبور میخواست. ما هم که برگ عبور نداشتیم. لذا خیلی خون سرد از ماشین پیاده میشدیم و در کنار دژبانی توقف میکردیم و با وی احوالپرسی میکردیم.کم کم از سختگیری دژبان کاسته شده و با ما مورین رفیق میشدیم. مقداری آب و نوشیدنی به ما میدادند. بعد اجازه عبور داد میشد. چندین یگان را به همین صورت بازدید کردیم ودر جمع آنها حا ضر شدیم و داخل سنگرها بعضاً روایتی خوانده میشد و سخنرانی کوتاهی انجام میگرفت. یادم هست، بچههای تیپ الغدیر یزد، با عرقیات سردی که داشتند پذیرایی خیلی گرمی از ما به عمل آوردند و پس از آن به یگان بعدی رفتیم که بچههای خراسان و مشهد بودند و ما را میشناختند آنجا توقفمان طولانیتر شد.
رفتن داخل خطوط عراق
یکی از پاسدارا ن که از بچههای یگان حفاظت بود، به نام آقای کرمانی گفت: بعد از آتش بس ما بعضا با نیروهای عراقی رفت وآمد داریم و ملاقات میکنیم و چندین مرتبه تا به حا ل از نزدیک گفتگو داشتهایم. آنها خیلی به ما اظهار علاقه میکنند و اگر شما هم مایل هستید. حاضرم شما را ببرم. لکن باید لباسهای روحانی را در بیاورید و لباس بسیجی بپوشید. من پبشنهاد ایشا ن را پذیرفتم و لباس بسیج پوشیدم و پشت سر ایشان بر موتور تریل نشستم. دو نفر دیگر نیز با موتور جداگانهای ما را همراهی کردند. به سرعت از خاکریز گذشتیم. و وارد مقر نیروهای عراقی شدیم. البته آنها خیلی محبّت کردند و به ما آب و دوغ سرد تعارف کردند. ضمن استفاده از نوشیدنیهای آنها، تازه فهمیدیم که چه اشتباه بزرگی مرتکب شدهایم و اگر آنها ما را به گروگان میگرفتند و به اسارت میبردند، چه توجیهی داشتیم. لذا سریعاً خداحافظی کرده و برگشتیم. پس از رسیدن به سنگرهای خودی نفسی کشیدیم و توصیه شد که دیگر کسی مرتکب این اشتباه نشود.
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی