شبی در قهوهخانه
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دریک سفرتبلیغی که با پسرعمویم شیخ اسماعیل ازجادة کندوان عازم شمال بودیم. قرار بود به شهرستان تن کابن رفته (شهسوار) و ایشان در شهسوار بماند. و من به یکی از روستاهای بخش نشتارود از توابع شهرستان تن کابن (شهسوار) بروم. در بین راه قبل از تونل کندوان، بعلت برف زیاد، تونل مسدود شده بود و چند ساعتی درکنار یکی از قهوه خانههای آنجا اتوبوس توقف کرد. راه باز شد و وقتی رسیدیم به تن کابن شب از نیمه گذشته بود و هیچ جا نمیشد رفت. سرانجام اتوبوس درکنارگاراژ توقف کرد. و مسافران پیاده شدند. شب سرد ویخ بندان بود. اهالی محل به منازل خودشان رفتند و من و پسر عمو و بقیه افراد لا مکان هم، شب را در همان قهوه خانه متصل به گاراژ بسر بردیم. آنهم شبی بود. بالاخره صبح، این سنت جاویدان الهی از راه رسید و نور خورشیدش بر همه تابید و نوید حرکتی جدید را در دلها زنده کرد.