خاطرات سفرهای تبلیغی (18) از کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
شنیدن نام خمینی
مطلب دیگری که در آن زمان برای ما جالب بود، این بود که وقتی در ورودی الیگودرز سر خیابان آمدیم و منتظر ماشین بودیم. چون فاصله الیگودرز و خمین با هم زیاد نیست، مینیبوسهایی بودند که از الیگودرز عازم شهرستان خمین بودند و شاگرد ماشینها با صدای بلند، میگفتند: خمین فوری. خمینیها بروند بالای ماشین. خمینی. خمینی. خمینی نبود. از آنجا که بردن نام خمینی در قم و جاهای دیگر ممنوع بود و اگر کسی اسم میبرد زندانی میشد، لذا شنیدن این نام و لو به بهانه ی اسم شهرستان یا سوار شدن بر ماشین، برای ما خیلی شیرین بود. و ما آنجا دقایقی را ماندیم تا فقط نام خمینی را بشنویم و لذت ببریم.