پاسخ به یک مأمور سعودی
یک روز داخل بقیع درجمع زائران مقابل قبور مطهرائمه(علیهم السلام) سر پا ایستاده و مشغول خواندن زیارت جامعة کبیره بودم و آن را آهسته و شمرده، طوری که برای زائرین هم قابل استفاده باشد، میخواندم. ظاهرا یکی از مأمورین سعودی هم مراقب ما بود. وقتی که رسیدم به جمله: بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه. یک مرتبه مچ دستم را محکم گرفت و پرسید: من یمسک السماء( یعنی چه کسی آسمان را نگه داشت است) من هم. با آرامش،گفتم: الله. ایشان خیال کرد من پاسخ خواهم داد که امامان. تا بگوید شماها مشرک هستید. ولی وقتی پاسخی شنید که دیگر نمیتوانست بهانهای بیاورد، دست مرا گرفت و از بقیع بیرون کرد و گفت: زیارتنامه نخوان. گفتم: همه دارند میخوانند. گفت: تو نباید بخوانی.
شک مأمورین سعودی به خود
بین الحرمین مدینه، در جمع زایرین رو به قبله نشسته بودیم و من داشتم زیارتنامه میخواندم. آخرهای دعا دو نفر مأمور آمدند و گفتند: نخوانید. اشاره کردم که تمام شد. بعد به عربی چند تا دعا کردم: اللهم انصرالاسلام و اهله و اخذل الکفر و اهله. یک مر تبه ما مورآمد، دست مرا از داخل جمعیت گرفت، شروع کرد، بردن به طرف پاسگاه پلیس. چند قدمی که رفتم. دیدم کاروان همه نشستهاند و کسی با من نمیآید. فقط حاجیه خانم پشت سرم میآمد. سوال کردم؟ من که خلافی مرتکب نشدهام، چرا مرا میبرید؟ یکی از آنها گفت: مقصودت از کلمه و اخذل الکفر و اهله کیست. گفتم: کفار مانند اسرائیل و سایر دشمنان اسلام. گفت: نه مقصودت ما بودیم و من مجبور شدم قسم جلاله خوردم که مقصودم شما نبودید و واقعا هم مقصودم آنها نبود. سپس اینجانب را رها کردند.