صلی الله وعلیک یااباعبدالله الحسین(ع)
راز شعر جاودانه محتشم: باز این چه شورش است
سرتاسر عالم که بروی، پارچه های سیاهی که در عزای آقا اباعبدالله الحسین نصب می شود مزین به شعر زیبای محتشم کاشانی است.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله درهماست
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانویغم است
از شمالی ترین نقطه گرفته تا جنوبی ترین بخش این جهان، هر کجا علمی بر پاست، این شعر محتشم هم هست و همیشه هم با خود اندیشیده ام که حتما رازی است در سرودن این شعر. دو نقل هست که چگونه محتشم این شعر را سرود:
نقل اول: زمانی که محتشم در مرثیه برادرش (عبدالغنی) که در سفر مکه فوت نموده بود، نوحهخوانی کرد، شب در عالم رؤیا امیرالمؤمنین(ع) به او فرمودند: چرا در مصیبت برادرت نوحه میخوانی اما برای فرزندم حسین، مرثیه نمیگویی؟ محتشم عرضکرد: یا امیرالمؤمنین! مصیبت سیدالشهداء(ع) خارج از حد و حصر بوده و نمیدانم از کدام مصیبت او شروع کنم؟ حضرت به او فرمودند: بگو (باز این چه شورش استکه در خلق عالم است) محتشم از خواب بیدار شده و بقیه را سرود تا رسید به این بیت: (هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال) و در مصرع بعدی متحیر ماند چه بگوید که شایسته مقام حضرت ربوبی باشد ولی باز مؤید به مدد غیبی شده و در خواب حضرت ولیعصر(عج) به او فرمودند: بگو (او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال) پس بیدار شده و آن بند را به پایان رساند.
نقل دوم: بنا بر قولی دیگر، محتشم پسری داشت که از دنیا رفت. او چند بیت در رثای وی گفت. شبی رسولاکرم(ص) را در خواب دید که فرمودند: «تو برای فرزند خود مرثیه میگویی، اما برای فرزند من مرثیه نمیگویی؟» محتشم میگوید: بیدار شدم ولی چون در این رشته کار نکرده بودم، نمیدانستم چگونه وارد مرثیه فرزند گرامی آن حضرت شوم. شب دیگر در خواب مورد عتاب حضرتش گردیدم که فرمود: چرا در مصیبت فرزندم مرثیه نگفتی؟ عرض کردم: چون تاکنون در این وادی قدم ننهادهام، لذا راه ورود برای خود پیدا نکردم. فرمودند: بگو «باز این چه شورش است که در خلق عالم است». محتشم پس از بیداری، ابیاتی را سروده و با رسیدن به مصراع: «هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال» از ادامه شعر باز ماند که با امداد غیبی حضرت ولی عصر(عج) در عالم خواب، شعر را به انتها رسانید.
خداوند روح محتشم را مهمان سید الشهدا کند که شعرش تا قیام قیامت جاودانه است و یقین دارم که نظر اهل بیت نیز با این شعر محتشم بوده است و گرنه چه بسیار شعرهای زیبایی که هرگز نمانده اند. مرحوم نیّر تبریزی در ترکیببند معروف خود همسو با محتشم کاشانی چنین میسراید:
زینب چو دید پیکر آن شه، به روی خاکاز دل کشید ناله به صد درد سوزناک
کای خفته خوش به بستر خون، دیده باز کن احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن
ای وارث سریر امامت، به پای خیزبر کشتگان بیکفن خود، نماز کن
طفـلان خود به ورطـة بحر بلا نگردستی به دستگیری ایشان، دراز کن
برخیز، صبح شام شد، ای میر کاروانما را سوار بر شتر بیجهاز کن
یا دست ما بگیر و از این دشت پرهراسبار دگر روانه به سوی حجاز کن
فرا رسیدن ایام شهادت
وسوگواری مولای آزادگان و سرور
جوانان اهل بهشت حضرت
اباعبدالله الحسین (ع) را
به محضر مقدس حضرت مهدی
موعود(عج) و همه شیعیان و محبان
ایشان تسلیت وتعزیت عرض می نماییم.
و از همه عزیزان التماس
دعای فراوان در این ایام داریم
. به امید ظهور منتقم
آل محمد(ص).