کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
 
 
کد خبر: 134579
 
 
 
 
 
 
یک خاطره جالب از شهید زین الدین
 
 
[134579] یک خاطره جالب از شهید زین الدین یک خاطره جالب از شهید زین الدین
 
به این مطلب امتیاز دهید
0% 0%
 
 
 
 

یک روز آقا مهدی می خواست وارد مقر لشگر شود. دژبان که یکی از بچه های بسیجی بود، جلویش را گرفت: کارت شناسایی!

ندارم.

برگه ی تردد! ندارم.

آن بسیجی هم راهش نداده بود.

آقا مهدی خودش را معرفی نمی کرد. اصرار کرد که من متعلق به این لشگرم و باید داخل شوم.

آن بسیجی هم گفت الا و بلا یا کارت یا برگه ی تردد...!

کارت و برگه ندارم، اما مال این لشگرم. شما بروید و بپرسید!

نه حتما، باید کارت یا برگه ارائه کنی!... در نهایت دژبان که اصرار آقا مهدی را می بیند، قاطعانه می گوید: به هیچ وجه نمی شود.

اگر خود زین الدین هم بیاید، بدون کارت راهش نمی دهم!

آقا مهدی برمی گردد، می خندد و می گوید: حالا اگر خودم زین الدین باشم چه؟!

آن وقت کارتش را به او نشان می دهد. قبل از آنکه دژبان وظیفه شناس اظهار پشیمانی کند، آقا مهدی در آغوش می گیردش، صورتش را می بوسد و به خاطر وظیفه شناسی اش تشویقش می کند.

 

منبع: وبلاگ پلاک 40






[ دوشنبه 1 آذر 1395  ] [ 6:19 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4078278 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب