کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
 

خاطرات و حاضر جوابی های شهید مدرس

 
وبلاگ  راسخون بلاگ rasekhoon rasekhonblog  خاطرات و حاضر جوابی های شهید مدرس

خبرگزاري فارس: مدرس در حاضر جوابي، كم نظير اگر نگوييم بي‌نظير بود. بدون تأمل، چنان زيبا و اديبانه پاسخ مي‌داد كه موجب تحير مي‌شد.حاضر جوابي‌هاي او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنراني كسي، جمله‌اي مي‌گفت و صدا به همه نمايندگان نمي‌رسيد، گفته مدرس را از يكديگر جويا مي‌شدند

مقدمه:
مدرس در سال 1287 ق در روستاي سرابه كچو از توابع اردستان چشم به جهان گشود. در شش سالگي همراه پدر به شهرضا (قمشه) عزيمت نمود و در همان شهر دروس حوزوي را آغاز كرد.
سال 1303 ق در سن 16 سالگي به منظور ادامه تحصيلات، راهي اصفهان شد و در مدرسه جده كوچك حجره‌اي گرفت و 13 سال به درس و بحث پرداخت. سپس به نجف‌اشرف عزيمت و پس از رسيدن به مرحله اجتهاد، در سال 1316 ق به اصفهان بازگشت و مشغول تدريس فقه ، اصول ، منطق، فلسفه و اخلاق شد.
در متمم قانون اساسي ايران ـ‌ با تلاش شيخ فضل‌الله نوري ـ پيش‌بيني شده بودكه قوانين مصوب مجلس شوراي ملي بايد زير نظر هيأتي از علما از جهت شرعي به تصويب برسند. در دوره دوم مجلس، پنج تن از علما از جمله شهيد مدرس انتخاب گرديدند و در سال 1328 ق از اصفهان راهي تهران شد. اما در چند دوره بعد، از سوي مردم به عنوان نماينده مجلس انتخاب گرديد و همواره بايد قوانين ضد اسلامي و ضد ملي و در عزل و نصب‌ها با جديت تلاش مي‌كرد.
او دشمن درجه يك رضا شاه محسوب مي‌شد و همواره درگير مبارزه با وي بود. همين مبارزات سبب شد رضا شاه او را در خواف ـ نزديكي مرز افغانستان ـ به مدت 10 سال تبعيد كند.
پس از اين مدت، وي را به زندان كاشمر منتقل و در سال 1357 ق برابر با 1317 ش به شهادت رسيد و در همانجا مدفون گرديد.
مدرس، چند ويژگي برجسته داشت كه سبب موفقيت او در صحنه سياست گرديد. از جمله:

الف ـ شجاعت:
دوست و دشمن به شجاعت مدرس معترف بودند. رضا شاه، قلدر نفهمي بود كه قدرتمند، ضعيف، رجال مملكتي ، مردم عوام و … از او حساب مي‌بردند. بي‌رحمي او زبانزد خاص و عام بود. با اين حال مدرس بدون هيچ ترس و واهمه‌اي در برابر او مي‌ايستاد.
مدرس در برخوردهاي شخصي، با سران و رجال مملكتي با كم اعتنايي برخورد مي‌نمود. حسين مكي درباره برخورد مدرس با كساني كه به منزل وي مي‌آمدند، چنين مي‌نگارد:
«اشخاص تازه وارد اگر از طبقات پايين بودند، مدرس احترامات بيشتري مي‌كرد و هر قدر از طبقات بالاتر وارد مي‌شدند كمتر تعارفات معمول را مي‌نمود.
اگر مي‌خواست به كسي تعارف زيادتري كرده باشد، مثلا شاهزاده نصرت‌الدوله وارد شده بود و مدرس مي‌خواست به او تعارف كند، مي‌گفت: شاهزاده يك چاي براي خودشان بريزند. شاهزاده نصرت‌الدوله يا رجالي نظير اينها كه اين تلطف را از مدرس مي‌ديدند برخاسته از چاي سبز كه مخصوص مدرس بود، فنجاني ريخته صرف مي‌نمودند». 1
مدرس نسبت به بزرگترين قدرت‌ها آنقدر كم اعتنا بود كه يكي از نامزدهاي نمايندگي مجلس براي تبليغات خود، در روزنامه چنين نوشته بود: «در منزل مدرس بودم كه او به من چاي داد و من خوردم»!

ب ـ زهد و قناعت:
يكي ديگر از ويژگي‌هاي برجسته او، عدم وابستگي و دلبستگي به ماديات بود. با اينكه مي‌توانست زندگي مرفهي براي خود و خانواده‌اش فراهم سازد، تا پايان عمر چنين نكرد. خود وي بارها مي‌گفت: علت اينكه مي‌توانم به راحتي و بي رو در بايستي حرفم را با رجال كشوري و لشكري بزنم، عدم دلبستگي به امور مادي است.
عبدالله مستوفي كه از نزديك با مدرس آشنا بوده و در خانه وي رفت و آمد مي‌نموده است، زندگي مدرس را اينگونه توصيف مي‌كند:
«خانه مدرس در آخر كوچه‌اي بن بست بود كه داراي يك اطاق جهت بيروني (براي ملاقات) و يك اطاق ديگر براي سكونت زن و فرزندش بود.
اطاق بيروني، هميشه كاهگلي و فرش آن يك دست نمد نازك و ميان فرش، گليم راه راه فرسوده‌اي بود.
يك منقل گلي با دو قوري و يكي دو استكان كوچك با قاشق برنجي پوست پيازي و نعلبكي چيني و كاسه تنباكو و قليان و دو سه ظرف خاكستر سيگار حلبي براي واردين، اثاثيه اطاق را تكميل مي‌كرد. بله در دسترس سيد بزرگوار، يك كوزه بزرگ براي عوض كردن آب قليان و يك تنگ سفالي براي آب خوردن و يك كاسه بدل چيني هم بود.
لباس سيد پيراهن متقال يا كرباس و در تابستان چلوار بود. در اواخر، شاه توليت و تدريس مدرسه سپهسالار را هم به مدرس داد. حق‌التدريس و حق‌التوليه مدرسه وجه قابل توجهي بود ولي سيد از آن استفاده نمي‌كرد. بنابراين در زندگي شخصي او تفاوتي حاصل نشد. فقط چيزي كه اضافه شد ـ و آن هم به واسطه زيادي صادر و واردين خانه و ناگزير بود ـ يك قالي سه در چهار و يك نوكر بود.
نوكر مثل رفيق در محضرش نشسته و شايد با او هم غذا هم مي‌شد. به طوري كه معلوم نبود نوكر است يا از راه ارادت به سيد بزرگوار خدمت مي‌كند». 2

ج ـ سياست:
مدرس شخصيتي بسيار هوشمند و زيرك بود. رجال مملكت و شاگردانش را به خوبي مي‌شناخت.
كوچكترين حركتي از كسي مي‌ديد يا سخني مي‌شنيد به عمق مطلب پي مي‌برد. او يكي از مخالفين سر سخت قرار داد وثوق‌الدوله با انگليس بود در حالي كه تنها جمله اول قرار داد را برايش خوانده بودند.

د‌ ـ حاضر جوابي:
مدرس در حاضر جوابي، كم نظير اگر نگوييم بي‌نظير بود. بدون تأمل، چنان زيبا و اديبانه پاسخ مي‌داد كه موجب تحير مي‌شد.
حاضر جوابي‌هاي او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنراني كسي، جمله‌اي مي‌گفت و صدا به همه نمايندگان نمي‌رسيد، گفته مدرس را از يكديگر جويا مي‌شدند.

* مخالفت به نفع دزدان!
زماني كه نصرت‌الدوله وزير دارايي بود، لايحه‌اي تقديم مجلس كرد كه به موجب آن، دولت ايران يكصد سگ از انگلستان خريداري و وارد كند. او شرحي درباره خصوصيات اين سگ‌ها بيان كرد و گفت: اين سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصيات ديگر آنها اين است كه به محض ديدن دزد، او را مي‌گيرند.
مدرس طبق معمول، دست روي ميز زد و گفت: مخالفم.
وزير دارايي گفت: آقا! ما هر چه لايحه مي‌اوريم، شما مخالفيد، دليل مخالفت شما چيست؟
مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتيد، اين سگ‌ها به محص ديدن دزد، او را مي‌گيرند؟ خوب آقاي وزير! به محض ورودشان ، اول شما را مي‌گيرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
نمايندگان با صداي بلند خنديدند و لايحه مسكوت ماند. 3

* چو نرمي كني خصم گردد دلير
مدرس غالبا نامه‌هايي كه مي‌نوشت، روي كاغذ پاكت تنباكو و كاغذهايي بود كه در آن روزگار، قند در آن مي‌پيچيدند. يكي از وزيران نامه‌اي از مدرس دريافت داشته و آن را اهانت به خود دانسته بود.
روزي يكي از آشنايان مدرس آمد و يك دسته كاغذ آورده به مدرس گفت: جناب وزير اين كاغذها را فرستانده‌اند كه حضرت آقا مطالب خود را روي آنها مرقوم فرمايند.
مدرس گفت: عبدالباقي! چند ورق از آن كاغذهاي مرغوب خودت را بياور.
فرزند مدرس فوري بسته‌اي كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزير را بردار و اين كاغذها را هم روي آن بگذار. سپس روي تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزير! كاغذ سفيد فراوان است ولي لياقت تو بيشتر از اين كاغذ كه روي آن نوشته‌ام نيست. 4

* يك مرد و يك نامرد
روزي رضا شاه به مدرس گفت: تنها دو مرد در ايران وجود دارد. يكي من و ديگري تو.
مدرس بالافاصله جواب داد: نخير، اشتباه مي‌كني، تنها يك مرد و يك نامرد در ايران وجود دارد. آن مرد منم و نامرد تو. 5

* دعا به جان رضا شاه!
يك وقت رضا شاه به سفر رفته بود. سفري كه شايد مورد خطر بود. مرحوم مدرس (رحمه‌الله) به رضا شاه گفته بود: دعا كردم به شما تا در اين سفر سالم برگرديد.
رضا شاه خيلي خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده بود گفت: دعا كرديد؟!
مدرس جواب داد: آخر نكته دارد؛ اگر تو در اين سفر مرده بودي همه اموال ما از بين رفته بود. من مي‌خواهم زنده باشي تا اموالمان را پيدا كنيم. 6

* يقه باز
در زمستان هنگامي كه مدرس از پله‌هاي مجلس بالا مي‌رفت، يكي از نمايندگان مجلس به او برخورد و گفت: شما در اين زمستان سخت، با اين پيراهن كرباسي و يقه باز گرفتار سرماخوردگي مي‌شويد. مدرس نگاهي تند به او نمود و گفت: كاري به يقه باز من نداشته باش. حواست جمع دروازه‌هاي ايران باشد كه باز نماند. 7

* سفارش براي استخدام
يك روز طلبه‌اي نزد مدرس آمد و نامه‌اي نوشته بود: اجازه بفرماييد در وزارت معارف به عنوان معلم استخدام شوم. مدرس روي يك قطعه كاغذ نوشت:
«آقاي وزير معارف! حامل نامه، يكي از دزدان ،و قصد همكاري با شما را دارد. گردنه‌اي به وي واگذار كنيد».
طلبه، نامه را گرفت و رفت. پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و گفت: آقا! چه بدي از من ديده‌ايد؟ اگر كسي به شما چيزي گفته، دروغ گفته است.
مدرس جواب داد: اگر بگويم كه تو شخص فاضل و متديني هستي، تو را راه نمي‌دهند. برو و نامه را ببر.
او مجددا نامه را برد و فرداي آن روز خدمت مدرس رسيد و گفت: آقا! استخدام شدم و مديريت يك مدرسه را هم به من داده‌اند. 8

* سوغات براي رضا شاه
پس از بازگشت مدرس از اصفهان، رضا شاه به او گفت: براي ما چه سوغات آورده‌اي؟
پاسخ داد: سوغات خوبي براي شما آورده‌ام. مي‌ترسم قدر آن را ندانيد. سوغات من اين استكه بيشتر اجزاي دولت به نام شما، مردم را مي‌چاپند و اذيت مي‌كنند. من با خود گفتم اين مطلب را به شما بگويم تا بدانيد و در رفع آن بكوشيد. اگر نصيحت مرا بشنويد بهترين سوغات براي شما است. 9

* دليل انتخاب بعضي نمايندگان به دستور رضاه شاه
در جلسه رسمي و علني مجلس، آقا ميرزا شهاب سخن مي‌گفت؛ رسيد به اينجا كه همه مثل آقاي مدرس نمي‌توانند با منطق و مشعشعانه 10حرف بزنند. بنده و امثال بنده رطب و يابس به هم مي‌بافم.
مدرس با صداي بلند گفت: به همين جهت سردار سپه دستور داد شماها انتخاب شويد.
همهمه و خنده نمايندگان فضا را پر كرد. 11

* رضا شاه براي مدرس پول مي‌فرستد!
سرلشكر خدايار از طرف رضا خان نزد مدرس آمد و با كمال تواضع و احترام گفت: رضا شاه مي‌گويد: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازيد و از دخالت در امور سياسي خودداري كنيد. رضا شاه ميل دارد باب مراوده را با شما باز كند و به هر طيق كه بپسنديد با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملكتي اطاعت خواهد كرد. ضمنا مبلغ يكصد هزار تومان براي شما فرستاده تا در هر راهي كه صلاح مي‌دانيد به مصرف رسانيد.
مدرس چند لحظه‌اي به آن پول نگاه كرد. سپس فرمود: به رضا خان بگوييد كه من وظيفه شرعي دارم كه در امور مسلمين دخالت كنم. اسم آن را سياست بگذاريد يا چيز ديگر هر چه باشد فرق نمي‌كند.
من وظيفه خود را انجام مي‌دهم. سياست در اسلام چيزي جدايي از دين نيست. در اسلام دين و سياست با هم است. اسلام، مسيحيت نيست كه فقط جنبه تشريفاتي، آن هم هفته‌اي يك روز در كليسا داشته باشد. اين پولها را هم ببر كه اگر اينجا بماند تمامي آن به مصرف نابودي رضا خان خواهد رسيد.
خدايار مأيوسانه از خانه مدرس ـ به همراه پول‌ها ـ بيرون رفت. 12

* حاضر جوابي در مهاجرت
زماني كه اوضاع و احوال پايتخت دچار هرج و مرج مي‌شود، در كرمانشاه دولت موقت تشكيل و مدرس، وزير عدليه و اوقاف مي‌گردد.
به مناسبتي اعضاي كابينه موقت براي پاره‌اي مذاكرات با دولت عثماني (كه تا كرمانشاه و همدان را تصرف كرده بودند) به تركيه سفر كردند.
هنگام ملاقات با سلطان محمد خامس، خليفه عثماني، ابتدا مدرس خود و همراهان را به خليفه عثماني معرفي مي‌كند و اظهار مي دارد : از اينكه با صراحت صحبت مي‌كنم، عذر مي‌خواهم. ما روحانيون در ايران در زمان استبداد آزاد بوديم. در حكومت مشروطه هم به علت اينكه نماينده مردم بودم، آزاد بودم. اينجا هم مطالب خود را آزاد اظهار مي‌كنم. مقصود ما از مهاجرت به كشور شما اين است كه دولت عثماني روابط دو دولت ايران و عثماني ـ كه هر دو مسلمان هستند ـ محترم بدارد.
حسن رابطه به نفع طرفين است. دولت عثماني قسمت‌هايي از ايران را اشغال كرده ، ادامه اين وضع به مصلحت شما نيست، مردم ناراضي هستند و اگر ما در محل اختلافاتي داريم، خودمان آن را حل و فصل خواهيم كرد. خليفه عثماني گفت: شما در حكومت مشروطه تاكنون كار مفيدي انجام نداده‌ايد.
مدرس پاسخ داد: اين طور نيست. ما كارهاي زيادي انجام داده‌ايم. امنيت به وجود آورده‌آيم، تأسيس اداره پست و پستخانه از كارهاي ماست. ما هر روز با تمام دنيا در مكاتبه هستيم. حال آنكه هنور دولت شما پستخانه ندارد.
بيانات مدرس ، خليفه عثماني را تحت تأثير قرار مي‌دهد. لذا خليفه مي‌گويد: اينجا كشور خودتان است. 13
پي نوشت
1ـ مدرس قهرمان آزادي ، ج 2، ص 668
2 ـ شرح زندگاني من با تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه، ج 3، ص 465ـ463
3 ـ مدرس مجاهدي شكست ناپذير، ص 202 و مدرس، ج 1، ص 244.
4 ـ مدرس ، ج 1، ص 194
5 ـ اين گفتگو را يكي از علما نقل فرمود ولي مأخذ آن را فراموش كرده بودند.
6 ـ صحيفه نور، امام خميني (ره) ، ج 4 ، ص 42
7 ـ مدرس ، ج 1 ، ص 187
8 ـ مدرس مجاهدي شكست ناپذير ، ص 203
9 ـ همان ص 77
10 ـ روشن و درخشان
11 ـ مدرس ، ج 1، ص 209
12 ـ همان ، ج 1 ، ص 241
13 ـ مدرس مجاهدي شكست ناپذير ،ص 41-40






[ یک شنبه 14 آذر 1395  ] [ 4:54 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4075853 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب