خواب های آشفته شاه پس قیام مردم به رهبری امام خمینی (ره)
خواب های آشفته شاه پس قیام مردم به رهبری
امام خمینی (ره)
خدا یک شب به خواب شاه آمد * خمینی با خدا همراه آمد *
شهنشاه سیه روز ونگون بخت*
زوحشت برزمین افتاد از روی تخت *
توگوئی طبق فرمان الهی * فروافتاده است از تخت شاهی*
به زحمت دوباره رفت بالا * چنین فرمود: با باریتعالی*
نمی دانی که ما هستیم درخواب *
چرا این وقت شب گشتی شرفیاب *
تو گر لطفی به شاهنشاه داری * خمینی را چرا همراه داری*
اگر خواهی سراغ ما بیایی * از این پس سعی کن تنها بیایی *
که این آقا مرا بد بخت کرده * به ما شاهنشهی سخت کرده *
نمی دانی چه آورده به روزم *
که می باید به روز خود بسوزم*
یکایک عکس هایم پاره گردید* هم فامیل من آواره گردید*
تمام اختیارات از کفم رفت * دوباره باز آبجی اشرفم رفت *
چنان آتش زده بر جسم وجانم * که دود آید برون از دود مانم *
مرامعقول جائی بود وجاهی * برای خویش بودم پادشاهی *
مقامی داشتم ، وا لا مقامی * حریمی داشتم بااحترامی*
عجب شخصیتی بودم خدایا * چه اعلیحضرتی بودم خدایا*
همیشه شاه اردن آرزو داشت *
که مثل من شود ارباب نگذاشت *
همین سلطان حسین شاه مراکش
*زمن تقلید می فرمود ،جاکش *
همه چیزم زفیصل نیز سر بود*
فقط قدری دماغش گنده تر بود
شدم محبوب جمله پادشاهان * خصوصا پادشاه انگلستان *
ولی در شیک پوشی ورشادت
* به من می کرد الیزابت حسادت *
به هر صورت جلالی داشتم من * شکوه لایزالی داشتم من*
علم کردم یکی حزب سیاسی * برای حفظ قانون اساسی *
عجب حزبی زحزب توده بهتر *
زهر حزبی که قبلا بودبهتر*
شدند عضوش تمام کارمندان *
که بهتر بود از رفتن به زندان *
دریغا چیز خوبی ساختم من * چه رستاخیز حزبی ساختم من *
ترقی دادمش این چند ساله * به مردم کردمش هرروز حواله *
ولیکن آخر آنرا ول نمودم * خمینی گفت ومن کنسل نمودم *
چنان کوبید محکم میخ خود را *
که کردم منقضی تاریخ خود را *
هر آن کاری که او فرمود کردم* غرور خویش را نابود کردم
* زپشت رادیو گفتم به تأکید * که گ،...... خورم غلط کردم
ببخشید*
ولی او را دیو را کرد خاموش * نکرده ناله وعجز مرا گوش
*
چنان از دست ایشان کرده ام دق *
که صد رحمت به مرحوم مصدق *
خداوندا، بگو به آیت الله *
چه می خواهی دگر از دست این شاه *
مرایکباره کرده سنگ رو یخ *
کشد چون گاومیشی سوی مسلخ *
چنین که کار و بار را کرده مشکل *
مرا از آریا مهری چه حا صل *
چنین که تیره روز وتیره بختم *
چه سودی می برم از تاج و تختم *
زبی خوابی شدم یک هفته ناخوش *
هنوز خوابیده است کوروش *
بیا کوروش که ما ری...... این جا *
دمی راحت نخوابیدیم این جا *
اگر گفتم تو آسوده بخوابی * پشیمانم بیا مرد حسابی *
بیا و با خمینی رو برو شود *
تو هم چون من اسیر خشم او شو*
بیا کوروش که وقت خواب بگذشت *
عجایب خلقتی دیدم در این دشت *
نه او را تکیه بر انگلیس است *
نه با دنیای چپ در لفت ولیس است *
نه امریکا بود پشت و پناهش * درخت سیب بود تکیه گاهش *
خدایا، خالقا، پروردگارا * بگو آسوده بگذارند مارا *
اگر او آیت الله است باشد * به شاهنشاه می باید به شا .... *
نه قاتل بودم این جانب نه دزدم *
که این شد دست آخر دستمزدم *
چه خدمت ها کردم دانه دانه * که ماند نام نیکم جاودانه *
نرجاندم زخود یک دم سیا را * فرستادم حقوق ما فیا را *
بدادم نفت هارا بشکه بشکه* که هر چه زود چاهش بخشکه *
خریدم تانک ها را دسته دسته * بدادم پول هارا بسته بسته *
ولی با این همه کار و سیاست *
ولی با این همه هوش وکیاست *
نفهمیدم شمایی که خدایی * چپی یا این که مأمور سیائی *
شعور خودرا بکار انداختم من * شمارا عاقبت نشناختم من *
خدا فرمود ساکت باش ابله * ندیدم از تو ابله تر شهنشه *
نه هرکه چپ نشد عضو سیا بود *
نه هر که چپ گرا بود بی خدا بود *
مرا نشناختن از تو عجب نیست *
خدا نشناسی شاهان طبیعی است *
تو بر طبق اصول دیپلماسی * فقط ارباب خود رامی شناسی *
نه از چپ رفته ای هرگز نه از راست *
رهی رفتی که ارباب تو می خواست *
به دست او به این قدرت رسید ی *
طناب از گرده مردم کشیدی *
به امر او بر این مسند نشستی *
قلم های مخالف را شکستی *
به حکم او شدی خصم فلسطین *
به صهیونیزم دادی نفت وبنزین *
نه نفت این که بازور گلوله * نمودی خون مردم توی لوله *
زمین از خون مردم لاله گون شد *
وطن یکپارچه حمام خون شد *
ازاین خوش خدمتی ها بهر ارباب *
فراوان کرده ای، ای شاه قصاب *
سگی بودی نگهبان در سرایش * مرتب دم تکان دادی برایش *
کنون ای پادشاه دم بریده * زمان قدرت مردم رسیده *
غریبی درد بی درمان غریبی * سر آمد دوره مردم فریبی *
به پایان آمد آن ایام شیرین *
که می گفتی سخن از مذهب ودین *
هزاران قتل کردی با مهارت *
ولی غافل نبودی از زیارت *
مسلمان می شدی در وقت لازم *
به مشهد می شدی یک باره عازم *
تو دست انداختی حتی خدا را *
خودت را خوانده بودی سایه ما *
نکردی لحظه ای فکرش که شاید *
از این کارت خدارا خوش نیاید *
کنون این سایه بی مایه من * نمی خواهند مردم سایه من *
همی گویند بامن پیر وبرنا * که یارب سایه بر گیر از سر ما *
خدا رو بر خمینی کرد و فرمود *
بکن فوتی براین بیچاره موجود*
خمینی در پی دستور الله * به شاهنشاه فوتی کرد کوتاه *
یکی طوفان بر آمد تند وبی تاب * حضور شاه شد شرفیاب *
ز وحشت پادشاه داد گستر * مرتب داد می زد توی بستر *
به بالا پرت شد از جانب تخت * شهنشاه عظیم الشأن بد بخت *
سرش خورد از عقب محکم به دیوار *
از آن خواب گران گردید بیدار *
ندید آن جا خمینی یا خدا را *
فقط گوشش شنید این صدا را *
مکن توبه زاعمال بد خویش *
به خوان ای شاه شاهان اشهد خویش *
- این شعر را در کوران انقلاب اسلامی؛
سال 1356 در شهر مقدس قم نوشته ام
(حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
رئیس سازمان قضایی استان خراسان رضوی)