تاريخ : پنج شنبه 17 دی 1388  | 12:33 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

با همین لباس ها دفنم كنید


 

به یاد شهید « رضا روزپیكر »

 

روز هم تاریك است!
چند وقتی بود پسر شانزده ساله‌ام - رضا روزپیكر - جبهه بود. حوالی عید بود كه آمد. گفت: «مامان به بابا بگویید امسال چیزی نخرد. خرید امسال را من می‌خواهم بكنم.»
من خوشحال شدم. رضا دیگر برای خودش مردی شده بود. او همه حقوق جبهه‌اش را خرچ بچه‌ها كرد. برای هر كدام لباس یا كفش ارزان قیمت خرید و با دست پر به خانه آمد. همه بچه‌ها خوشحال بودند. اما خودش گرفته بود یك روز مرا كشید كنار و گفت: «مادر! می‌خواهم چیزی از شما بپرسم.»
گفتم: بپرس مادر جان!
پرسید: «این روزها شما هم تاریك است؟»
جواب دادم «نه، روز كه تاریك نمی‌شود!»
رضا گفت: «مادر! چند روزی است كه شب و روز برایم فرقی ندارد. احساس دلتنگی می‌كنم.»
گفتم: «حتما به خاطر زیاد ماندن در جبهه است»
آن روز، رضا برای خودش یك دست لباس پلنگی خریده بود. آنها را به تن كرد و گفت: «مادر! من اینها را خیلی دوست دارم.»
گفتم: «ان شاء‌الله داماد شوی و همین لباس‌ها را شب عروسی‌ات به تن كنی.»
جواب داد: «نه مادر! بگو ان‌شاء‌الله شهید شوی شما همیشه دعا می‌كنی من داماد شوم. من دوست دارم شهید شوم. تو نمی‌دانی شهادت چقدر شیرین است. از همین حالا می‌گویم، اگر من شهید شدم با همن لباسها دفنم كنید.»
بعد در حالی كه بعض كرده بود، ادامه داد: «در جبهه كسی داریم كه هر وقت از او می‌پرسم چرا من شهید نمی‌شوم، می‌گوید: دو نفر درخانه شماست كه راضی نیستند تو شهید شوی».
و رضا گفت: «حتما آن دو نفر شما و بابا هستید. تو را به خدا تو را به جان حضرت زهرا بیایید و رضایت بدهید.»
هنوز شیرینی نوروز بر دهانمان بود كه رضا ساكش را برداشت و راهی شد. وقتی می‌رفت انگار یكی به من می‌گفت: «قشنگ نگاهش كن، او دیگر برنمی‌گردد!»
او می‌رفت و من از پشت سر سیر نگاهش می‌كردم. آن لحظه به یقین می‌دانستم كه رضای شانزده ساله من به شهادت خواهد رسید. چرا كه دیگر از دلم نمی‌آمد برای ماندنش دعا كنم و دل ظرفیش را بشكنم.





لينک مطلب







نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 17 دی 1388  | 12:31 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
بسم رب الشهدا و الصدیقین 

خدایا خسته و وامانده ام، دیگر رمقی ندارم،صبر و حوصله ام پایان یافته، زندگی در نظرم سخت و ملالت بار است.می خواهم از همه فرار کنم ، میخواهم به کنج عزلت بگریزم. اوه دلم گرفت، در زیر بار فشار خرد شده ام . خدایا، به سوی تومی آیم و از تو کمک می خواهم.جز تو دادرس و پناهگاهی ندارم.بگذار فقط تو بدانی ، فقط تو از ضمیر من آگاه باشی اشک دیدگان خود را به تو تسلیم میکنم .خدایا، کمکم کن، ماه هاست که کمتر به سوی تو آمده ام، بیش تر اوقاتم برای دیگران صرف شده است .

خدایا ، عفوم کن. از علم و دانش کار و کوشش از دنیا و مافیها، از همه دوستان از معلم و مدرسه، از زمین و آسمان خسته و سیر شده ام. خدایا، خوش دارم مدتی در گوشه ی خلوتی فقط باتو بگذرانم، فقط اشک بریزم ، فقط ناله کنم و فشارها و عقده های درونی خود را خالی کنم. (نیایش ها در آمریکا/12 جولای 1961)    

 

شادی ارواح طیبه شهدا صلوات

 

شیرینی دوستی با شهدا نصیبتان باد.ان شاالله تعالی

 

 

منبع: نیایش ها  / دکتر چمران





لينک مطلب






نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 17 دی 1388  | 12:27 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

تا که جام از ساقی کوثر گرفت                  نام سنگر ساز بی سنگر گرفت

گزیده ای از زندگی نامه جهادگر شهید خدا مراد توکلی

 

جهادگر شهید خدا مراد توکلی بتاریخ 30/6/1348 درشهر گتوند از توابع شهرستان شوشتر متولد شد، وی در خانواده مذهبی و مستضعف پرورش یافت، نوجوان که بود پدرش را در امر کشاورزی یاری می نمود چون امرار معاش خانواد آنها از راه کشاورزی تا مین میشد مجبور بود علیرغم میلش ترک تحصیل کند زمانی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید، علاقه زیادی به خدمت به محرومین داشت، به مردم روستاها کمک میکرد،، مخصوصا در جهاد سازنگی بهمراه یکی از بستگان خود مشغول به خدمت شد∙ با شروع جنگ تحمیلی مشتاق حضور در جبهه های حق علیه باطل بود

 

پدرش می گفت:

او مثل یک فرمانده بود،بسیار کوچک بود ولی روحیه بالائی داشت که سرانجام خیلی زود توانست کار کردن با دستگاههای سنگین مثل لودر و بلدوزر را بیاموزد. وقتی توسط جهاد سازندگی خوزستان به جبهه ها اعزام شد، معموریتهای سخت را در خط مقدم جبهه بر عهده گرفت و در زیر آتش مستقیم دشمن فعالیت میکرد او با حضور سی ماهه خود در جبهه های جنگ در عملیاتهای متعددی شرکت نمود و بارها زخمهای عمیقی برداشت و سر انجام خدا مراد به آرزوی خود رسید و در عملیات کربلای یک (آزاد سازی شهر مهران) که به دست نیروهای بعثی افتاده بود رشادتهای زیادی از خود نشان داد بطوری که رزمندگان اسلام حضور او را در جبهه، هنگام خاکریز زدن یک نعمت بزرگ میدانستند. اکثر رزمندگان علاقه شدیدی به او و کارهای بزرگ او داشتند

 

سر انجام این نوجوان سنگر ساز بی سنگر همان شد که آرزو میکرد و در راه دفاع از حریم مقدس جمهوری اسلامی ایران در حال خاکریز زدن و انجام وظیفه الهی خود بر روی لودر یار همیشگی خود در جبهه ها، با اصابت گلوله توپ در کنار لودرش در حالی که یکی از دستها و پاهایش قطع شده بود و نگاهی معصومانه به همرزمانش داشت در تاریخ 12/4/1365 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و نامش را در دفتر پر برکت خاطرات 8 سال دفاع مقدس تا ابد جاویدان ساخت 

آخرین خـــــــــاکـــریز دنیـــا را                       فتح می کرد و بی نشان می رفت

شب پر از عطر لاله بود انگار                        روح سرخی به آسمان می رفت...

                                                                                                       یادش گرامی





لينک مطلب






نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 17 دی 1388  | 12:26 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

خبرگزاری فارس: شهید بابایی با روحیه شهادت طلبی، شجاعت و ایثاری كه در طول سالهای دفاع مقدس به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی برتاریخ نیروی هوایی ارتش افزود و با بیش از 3000ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم عمر خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب كشور سپری كرد.

شهید بابایی در سال 1329، در قزوین دیده به جهان گشود. دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر طی نمود و در سال 1348، به دانشكده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذرانیدن دوره آموزش مقدماتی برای تكمیل دوره به آمریكا اعزام شد.
با ورود هواپیماهای پیشرفته اف ـ 14 به نیروی هوایی ، بابایی كه جزو خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای جنگی اف ـ 5 بود، به همراه تنی چند از خلبانان برای پرواز با هواپیمای اف ـ 14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
با اوجگیری مبارزات مردم علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یكی از پرسنل انقلابی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش وارد میان مبارزه شد.





لينک مطلب






نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 17 دی 1388  | 12:13 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

شهید والفجر یك در كربلای فكه

شهید «حسین زكی زاده» 13 شهریور 1345 در روستای ده علی از توابع كوهبنان كرمان در خانواده ای مؤمن و مذهبی دیده به جهان گشود. تا سن هفت سالگی در آن روستا زندگی كرد و برای تحصیل، همراه خانواده خود راهی سیریز شد. تحصیلات ابتدایی خود را تا سال چهارم در دبستان یاسر سیریز و سپس پایه پنجم را در دبستان عمار سیریز به پایان رسانید و دوره راهنمایی را در مدرسه شیخ فضل الله نوری سیریز پشت سرگذاشت. او از همان كودكی علاقه زیادی به قرائت قرآن داشت و در جلسات قرائت قرآن مكرر شركت می كرد. به خانواده كمك می كرد و در اوقات بیكاری یا تعطیلات تابستانی به پدر خود در كارهای كشاورزی كمك می كرد. در امر عبادت بسیار كوشا بود و نماز اول وقت را فراموش نمی كرد وحتی الامكان نمازش را به جماعت می خواند.
با افتتاح پایگاه شهید صدوقی سیریز وی یكی از اعضای فعال این پایگاه شد و در سال های اول و دوم راهنمایی همراه سایر بسیجیان به گشت های شبانه می رفت. در سال 1360 جهت آموزش های نظامی به كرمان رفت و از آنجا به جبهه اعزام شد و در جبهه به عنوان نیروی تك تیرانداز انجام وظیفه می كرد. او سرانجام در 22/1/1362 در عملیات والفجر یك درفكه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

كیهان





لينک مطلب






نظرات 0
آیا شنیده اید که می گویند شکست مقدمه پیروزی است؟ یا برای رسیدن به پیروزی باید شکست را تجربه کرد؟ به نظر شما همان که انسان در راه رسیدن به هدفش شکستی را تجربه کند، طلسم شکسته می شود؟ و از آن زمان به بعد او راه هموارتری برای رسیدن به خواسته اش درپیش خواهد داشت؟ یا اینکه رازی در دل آن شکست نهفته است و تا زمانی که کشف نگردد وضعیت به همان منوال خواهد بود؟


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 11:17 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

محققان کانادایی:

دم مارمولک دارای ذهن است
جام جم آنلاین: محققان طی مطالعه بر روی خصوصیات فیزیکی مارمولک ها اعلام کردند دم این جانداران پس از جدا شدن از بدن از خصوصیاتی برخوردار است که تنها در صورت داشتن ذهنی مجزا قابل توضیح خواهند بود.
گونه های متعددی از مارمولک ها نه تنها قادرند برای گیج کردن مهاجمان دم خود را از بدن جدا کنند بلکه حرکات دم آنها پس از جدا شدن نشان می دهد این عضو از اندام مارمولکها دارای ذهن مخصوص به خود است.

محققان کانادایی دانشگاه کالگاری دریافتند دم جدا شده مارمولک های لئوپارد تنها از واکنشهای مداوم و ریتم دار برخوردار نیست بلکه دارای حرکات پیچیده ای مانند حرکات پرشی تا ارتفاع سه سانتیمتری است.

این حرکات به واسطه بخشی هماهنگ کننده در نخاع درون دم کنترل می شوند سیگنالهایی که این حرکات را کنترل می کند از انتهای دم آغاز شده و نشان می دهد نوعی مرکز کنترل کننده در این قسمت از اندام قرار دارد. سیگنالهای مرکز کنترل معمولا تحت پوشش مغز مارمولک قرار دارند تا زمانی که جاندار تصمیم به جدا کردن دم خود بگیرد.

به گفته دانشمندان باور کردنی ترین تئوری برای توضیح این پدیده این است که دم جدا شده بر اساس حسگرهای محیطی که بر روی سطح آن قرار دارد از خود واکنش نشان می دهد و در جهات و اشکال خاصی باعث حرکت کردن عضو جداشده بدن مارمولک می شود.

بر اساس گزارش سی بی سی ، مطالعه بر روی سیستم عصبی دم مارمولک ها نشان می دهد این اندام می تواند به عنوان نمونه ای مناسب برای انجام مطالعات عملکردهای پیچیده عصبی نخاع در هنگام عدم حضور سیگنالهای مغزی به شمار رود، شرایطی که هنگام قطع نخاع در موجودات به وجود می آید.






نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 11:15 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
آیا تا به حال به تماشای دریا نشسته‌اید؟ اگر آری، حتما متوجه شده‌اید که تمام آشفتگی‌ها، برخوردها و امواج فقط در سطح است .
در عمیق‌ترین بخش‌های دریا هم آشفتگی وجود ندارد؛ حتی موجی کوچک.وقتی در دریای وجودتان عمیق فرو روید و آرامش را به دست آورید، به نقطه‌ای می‌رسید که هیچ آشفتگی و ناآرامی هرگز در آن راه نداشته است. همانجا بایستید، هر تغییر و دگرگونی از آنجا میسر می‌شود.در آنجا خود استاد خویشتن‌ هستید. اکنون هر آنچه غیر ضروری است می‌تواند دور انداخته شود، بدون هیچ‌‌گونه درگیری و نزاع. با کمال تعجب می‌بینید که تغیر کرده‌اید .

ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 11:12 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
زندگی یک فرصت محدود { ....... } است. توی این محدودیت چه چیزهایی می خوای برای خودت در نظر بگیری. مهمترین چیز خود تو هستی. می خوای تو سبد کوچک زندگی غم‏‏‏ ‏‏؛ درد؛ رنجش؛ کینه و گلایه از دیگران؛ افسوس؛ حسد؛ بخل؛ تکبر؛ ریا و افکار منفی و بدبینی بگذاری یا . . .

یا میخوای توی سبد عمرت عشق ؛ محبت و مهرورزی ؛ لبخند ؛ صداقت :گذشت و بخشش؛ یکرنگی؛ مثبت بینی و انسانیت بگذاری .
آی آدمها که فکر می کنید سبد دلتون خیلی با ارزشه؛ یک بار هم که شده یک نگاه توش بیاندازید ..
باور کنید خدا یک فرصت خیلی کم داده تا روی این زمین گرد ؛ ویژگیهای او را که محبت و مهربانی گذشت و انصاف ؛ خیر اندیشی و شادی و عشق است را تمرین کنیم و خودمون رو برای ورود به مجلس خوبان آماده کنیم .


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 11:06 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

چه چیزی باعث سفیدی مو می شود؟

باورهای بسیار زیادی در رابطه با سفیدی مو وجود دارد اما کدام یک از این باورها صحیح می باشد؟

 

 

 خیال یا واقعیت:
واقعیت :
یک عامل آن نژاد است:
اکثر افراد وقتی پا به سن 50 سالگی می گذارند باید منتظر این باشند که 50 درصد موهایشان سفید بشود،اما هنگامیکه فردی جوان موی سفیدی،حداقل در قسمتی از موها،می بیند،این جنبه ی نژادی دارد.طبق مطالعه ای که در سال 2005 در" مجله ی پژوهشی پوست " منتشر شد،درافراد سفید پوست در اواسط دهه ی 30 سالگی،موها شروع به سفید شدن می کنند،در آسیایی ها در اواخر دهه ی 30 سالگی اشان،موها کمی جو گندمی می شوند اما در سیاه پوستان به طور کل موها تا اواسط دهه ی 40 سالگی سفید نمی شوند .


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 11:02 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

http://i5.tinypic.com/2aj2xq8.jpg
بسم الله
 الرحمن الرحيم

مشابهت هاي امام عصر -عليه السلام- و انبياء


شباهت به آدم -عليه السلام-

خداوند آدم را خليفه خود در تمام زمين قرار داد و او را وارث آن ساخت و چنين فرمود :

« اني جاعل في الارض خليفه» [1] ،

همانا من در زمين جانشيني قرار مي دهم .


و خداوند حضرت حجت (ع) رانيز وارث زمين ، و خليفه خود در زمين قرار خواهد داد ، چنانكه از حضرت ابي عبدالله صادق (ع) مروي است كه در تفسير آيه :

« وعد الله الذين امنوا منكم و عملو الصالحت ليستخلفنهم في الارض » [2]


خداوند به كساني از شما كه فرمود : او قائم و اصحابش مي باشند و هنگام ظهورش در مكه در حالي كه دست بر صورت مي كشد مي گويد : « الحمد لله الذي صرقنا وعده و اورثنا الارض ... » [3] ؛ سپاس خداوندي كه وعده اش را درباره ما راست گردانيد و زمين را به ميراث ما در آورد .

و در حديث مفضل آمده كه : خروج مي كند در حالي كه ابري بالاي سرش سايه افكنده و در آن مناري ندا مي كند : اين مهدي خليفه خدا است از او پيروي كنيد .


گريه آدم (ع)

از پيامبر (ص) آمده كه فرموده : آدم (ع) آنقدر بر فراق بهشت گريست تا اينكه اشك از دو گونه اش مانند آبراه جاري شد. [4]

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند : خداوند تمام اسمها را به آدم تعليم فرمود. [5]

و اما قائم عجل الله فرجه ؛ خداوند آنچه به آدم آموخت به او نيز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب ديگري آموخته است , چه اينكه آدم بيست و پنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود ـ چنانچه در حديث آمده ـ و پيغمبر اكرم (ص) هفتاد و دو حر از آن را آموخت , و تمام اموري كه خداوند متعال به پيامبرش داده , به اوصياي آن حضرت نيز داده شده تا به مولاي ما حضرت قائم عجل الله فرجه .


و در خبر صحيحي ثقه الاسلام كليني از حضرت امام صادق (ع) مروي است كه فرمود : آن علمي كه بر آدم (ع) نازل شد ديگر برداشته نشد ، و هيچ عالمي نموده مگر اينكه علمش را به ارث گذاشته است ، زمين بدون عالم باقي نمي ماند . [6]

آدم (ع) زمين را با عبادت خدا زنده كرد ، پس از آنكه جنيان با كفر و طغيانشان آن را ميرانده بودند .
قائم (ع) نيز زمين را با دين خدا و عبادت و عدالت و برپايي حدودش زنده خواهد كرد ، بعد از مردن آن به كفر و معصيت اهل زمين .


در بحار از حضرت ابوجعفر باقر (ع) درباره آيه : ( يحي الارض بعد موتها) [7] ، زمين  راپس از مرگ آن زنده مي سازد .

آمده كه فرمود : خداوند عزوجل به وسيله قائم (ع) زمين را بعد از مرگش زنده گرداند و منظور از مرگ آن ، كفر اهل آن مي باشد كه كافر در حقيقت مرده است . [8]

و در وسائل درباره آيه : ( يحيي الارض بعد موتها) آمده كه حضرت ابو ابراهيم موسي بن جعفر (ع) فرمود : به وسيله باران احيا نمي كند ، بلكه خداوند مرداني بر مي انگيزد كه عدالت را زنده مي كنند ، و زمين به خاطر احياي عدالت زنده مي شود ، و به درستي كه اگر يك حد در زمين  بر پا شود ، سودمند تر از چهل روز باران است . [9]

و در همان كتاب از پيغمبر اكرم (ص) منقول است كه فرمود : يك ساعت امام عادل بهتر است  از عبادت هفتاد سال ، و يك حد كه براي خدا در زمين بر پا شود ، سودمند تر است از چهل روز باران . [10]

با اين همه تا كي و تا چند آدم و قائم را با هم مقايسه كنم در حالي كه آدم به خاطر قائم خلق شد .


ان الذي خلق المكارم حازها      
في صلب آدم للامام القائم

آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براي امام قائم عجل الله فرجه .


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]  سوره بقره آيه 30
[2]  سوره نور آيه 55
[3] تفسير البرهان , 3/146 سوره زمر , 74
[4] بحار الانوار , 11/204
[5]  بحار الانوار , 101/320
[6]  كافي ، 1 / 223
[7]  سوره روم آيه 19
[8]  بحار الانوار ، 51/54
[9]  وسائل الشيعه ، 18/308
[10]  وسائل الشيعه 18/308

 

 







نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 11:01 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

(¯`•._.•.Mostafa2_gh.•._.•´¯)
mostafa2_gh اللهم عجل لویك الفرج و العافیه و انصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه

ل خوشبوی هستی
ای گل غایب ! هیچ دلی نیست كه نام مبارك تو را همچون گنجینه ای گران بها ، در خود ، جای نداده باشد .
هر درختی ، وقتی با نسیم زمزمه می كند ، دعای عهد را می خواند. هر كوهی ، از آن روی مستحكم و پابرجاست كه تو را مركز ثقل زمین و مایه ی دوام آسمان می داند .
هر دریایی ، با ذكر نام و یاد تو ، بی كرانه می شود .
ای گل نرگس ! خوشبوترین گل های دنیا ، رایحه ی وجود تو را وام دارند. اگر خورشید ، بر جهان و جهانیان ،نور می باراند ، از فیض حضور تو در آسمان ها و زمین است . اگر ماه ، جاده ی زندگی را نقره گون و زیبا می سازد ، به یمن بركت و صفای وجود توست .
اگر زمین ، اجازه می دهد كه بشر ، زین بر پشتش نهد و از مزایایش بهره برگیرد ، همه وهمه به خاطر
توست .
اصلا همه ی هستی ، بی حضور تو ، بیغوله ای بیش نخواهد بود. اگر تو نباشی ، ای حجت خدا ، ما همه در كام زمین فرو خواهیم رفت و اثری از ما ، در زمان باقی نخواهد ماند .
گردش منظم افلاك ، حركت انسان ، رشد گیتی ، رنگ و بوی گل و گیاه ، بر پایی دنیا ، صفای دل ها ، وجود هر چه مهر و وفا ، همه و همه وابسته به وجود و حضور توست و حضور سبز تو ، با ظهورت ، كامل تر میشود و كهكشان زندگانی را زیباتر و پربارتر می سازد .
ای مولا! سرسبزی دنیا را با ظهور خویش تضمین فرما
(¯`•._.•.Mostafa2_gh.•._.•´¯)
 
دوباره جمعه گذشت و قنوت گریان ماند  
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
 
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس ازنیامدنت گوشه ی خیابان ماند
 
شبیه شنبه ی هر هفته پشت پنجره ام
و کوچه کوچه ی شهرم دوباره  زندان ماند
 
برای آمدنت چندسال بایستی
در این تراکم بی انتهای ویران ماند؟
 
نیامدی که ببینی نگاه منتظرم  
چه روزها به امید تو زیر باران ماند
 
سکوت آخر حرف من است چون بی تو  
دوباره حنجره ام زیر بغض پنهان ماند

 

 

 







نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 10:59 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 10:58 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

 
عطش دیدار تو، دیوانه ام کرده ...
به زمین و آسمان چشم می دوزم، اما انگار هیچ نیست ...
و شاید من هیچ نمی بینم
،
صادقانه بگویم در هر که می نگرم از تو نشان می جویم،
به هرکجا می رسم نام تو را می پرسم که مبادا عابر آن کوچه بوده باشی و من .... من مثل هربار دیر می رسم ....

این بار سنگینی که بر دوش گرفته ام ... چیست؟
چقدر از فاصله می ترسیدم و اکنون گرفتار آنم،
چقدر از زمستان می ترسیدم و اکنون در بند آنم،
چقدر از دوری می ترسیدم و حالا از عزیزترینم دورم، دور...
مثل هربار .... دیر رسیدم ، دیر...



اینجایی که منم، باتو چقدر فاصله است ؟
چقدر فاصله تا دیدار؟ چقدر فاصله تا رسیدن؟
چقدر فاصله تا لمس دستهای نوازش توست؟
بگو.... ای مهربان ترین  بگو...


اَللّهُمَّ

 

 







نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 16 دی 1388  | 10:57 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

 بر چهره پر ز نور مهدی صلوات

 بر جان و دل صبور مهدی صلوات

                         تا امر فرج شود مهیا بفرست

                       بهر فرج و ظهور مهدی صلوات







نظرات 0

تعداد کل صفحات : 59 :: 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >