تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 5:36 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

خودکشی‌های عاشقانه (داستان)

زن نامه‌ای از طرف شوهرش دریافت کرد. دو سال از زمانی که مرد دیگر دوستش نداشت و او را ترک کرده بود می‌گذشت. نامه از یک سرزمین دور آمده بود.
«اجازه نده بچه توپش را به زمین بزند. صدای آن قلب مرا می‌شکند.»
زن توپ را از دختر نه ساله‌اش گرفت...
دوباره نامه‌ای از طرف شوهر آمد. این یکی از پستخانه‌ی دیگری بود.
«بچه را با کفش به مدرسه نفرست. من می‌توانم صدای پای او را بشنوم. این صدا قلب مرا می‌شکند.»
زن به جای کفش، صندل‌های نرم پای بچه کرد. دختر گریه کرد و دیگر حاضر نبود به مدرسه برود.
یک بار دیگر نامه‌ای از طرف شوهر آمد. فاصله‌اش با نامه‌ی گذشته یک ماه بیشتر نبود اما دست خط مرد به نظر زن خیلی قدیمی آمد.
«اجازه نده بچه از کاسه‌ی چینی غذا بخورد. می‌توانم صدایش را بشنوم. این صدا قلب مرا می‌شکند.»
زن با قاشق‌ چوبی خودش به دختر غذا داد. درست مثل سه ساله‌گی‌اش. بعد دورانی را به یاد آورد که دختر واقعاً سه ساله بود و مرد روزهای خوشی را کنار او گذرانده بود. دختر خودش رفت از قفسه‌ی آشپزخانه کاسه‌ی چینی‌اش را برداشت. زن فوراً آن را از دست او گرفت و در باغچه به سنگ کوبید: صدای شکستن قلب مرد! زن ناگهان ابروهایش را بالا برد. کاسه‌ی خود را به طرف دیوار پرتاب کرد و آن را شکست. آیا این صدای شکستن قلب شوهرش نبود؟ زن میز ناهارخوری کوچک را از پنجره به باغچه پرتاب کرد. این صدا چی؟ زن خود را به دیوار زد و شروع به مشت کوبیدن کرد. خود را روی پارتیشن کاغذی پرت کرد و مثل نیزه از میان آن گذشت و سقوط کرد. این صدا چی؟
«مامان، مامان، مامان!»
دختر شیون‌کنان به طرف او دوید. زن به او سیلی زد. آه، به این صدا گوش کن!
هم چون پژواکی از آن صدا، نامه‌ی دیگری از طرف شوهر آمد. از سرزمین و پست‌خانه‌یی دور و جدید.
«هیچ صدایی در نیاورید. درها را نه ببندید نه بازکنید همین‌طور پنجره‌ها را. نفس نکشید. حتا نباید اجازه دهید صدایی از ساعتی که در خانه است بیرون بیاید.
«هردو شما، هردو شما، هردو شما!» زن همان‌طور که نجوا می‌کرد اشکش جاری شد. بعد از آن، دیگر از هیچ‌کدام آن دو، هیچ صدایی شنیده نشد. آن‌ها حتا به کوچک‌ترین صداها پایانی جاودانه بخشیدند. به عبارت دیگر، مادر و دختر هر دو مردند.
و عجیب این‌جاست که شوهر زن هم کنار آن‌ها دراز کشید و مرد.







نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 5:32 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

 

معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند .

در کیسهء بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند .

روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند .

پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد :
این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید . بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می کنید . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید ؟

 







نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 5:12 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

چرا عاشق می‌شویم ؟ دلایلی که انسان ها دوست دارند عاشق شوند و عاشق نیز می‌شوند به ترتیب زیر می‌باشد : 
 
1-  تمام انسان های زمانی که به یک سن خاص می‌رسند ، تمایل دارند که عاشق شوند و کسی را فراتر از حد معمول دوست داشته باشند اما علت این کار در چیست ؟
علت این کار تا حدودی به هورمون های انسان های بستگی دارد زیرا زمانی که به سن خاصی می‌رسید فعالیت هوورمون ها نسبت به گذشته تفاوت دارد و فعالیت جدیدی را آغاز می‌کنند  و البته لازم به ذکر است که این سن در تمام افراد یکسان نیست ، دز هر شخصی رسیدن به این سن خاص و شروع جدیدی برای هورمون ها متفاوت است .
 
2- تمام انسان های تمایل دارند با شخص دیگری جز پدرو مادر ، خواهر یا برادر خود ارتباط جدیدی را برقرار کنند بالخصوص با جنس مخالف خود .


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 4:55 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

می‌دانم‌ هیچ‌ صندوقچه‌ای‌ نیست‌ كه‌ بتوانم‌ رازهایم‌ را در‌ آن‌ بگذارم‌ و درش‌ را قفل‌ كنم؛ چون‌ تو همه‌ قفل‌ها را باز می‌كنی. می‌دانم‌ هیچ‌ جایی‌ نیست‌ كه‌ بتوانم‌ دفتر خاطراتم‌ را آنجا پنهان‌ كنم؛ چون‌ تو تك‌تك‌ كلمه‌های‌ دفتر خاطراتم‌ را می‌دانی. حتی‌ اگر تمام‌ پنجره‌ها را ببندم و تمام‌ پرده‌ها را بكشم، تو مرا باز هم‌ می‌بینی‌ و می‌دانی كه‌ نشسته‌ام‌ یا خوابیده‌ و می‌دانی‌ كدام‌ فكر روی‌ كدام‌ سلول‌ ذهن‌ من‌ راه‌ می‌رود. تو هر شب‌ خواب‌های‌ مرا تماشا می‌كنی، آرزوهایم‌ را می‌شمری‌ و خیال‌هایم‌ را اندازه‌ می‌گیری. تو می‌دانی‌ امروز چند بار اشتباه‌ كرده‌ام‌ و چند بار شیطان‌ از نزدیكی‌های‌ قلبم‌ گذشته‌ است. تو سرنوشت‌ تمام‌ برگ‌ها را می‌دانی‌ و مسیر حركت‌ تمام‌ بادها را. و خبر داری‌ كه‌ هر كدام‌ از قاصدك‌ها چه‌ خبری‌ را با خود به‌ كجا خواهند برد. تو می‌دانی، تو بسیار می‌دانی...خدایا می‌خواستم‌ برایت‌ نامه‌ای‌ بنویسم. اما یادم‌ آمد كه‌ تو نامه‌ام‌ را پیش‌ از آن‌ كه‌ نوشته‌ باشم، خوانده‌ای... پس‌ منتظر می‌مانم‌ تا جوابم‌ را فرشته‌ای‌ برایم‌ بیاورد.







نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 4:28 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

زمانی که من بیست سالم بود، وقتی دل می‌باختی نه موبایلی در کار بود، نه اینترنتی، نه هیچ ابزار مدرن دیگری. یادم می‌آید تمام ابزار ارتباطی منحصر می‌شد به تلفن‌های گاه و بیگاه و نامه‌های واقعی روی کاغذ‌های واقعی که بوی خاص آدم نویسنده اش را با خود داشتند، منحصر به فرد بودند. عاشقی انتظار داشت، صبوری می‌طلبید و آدم قدر یک لحظه شنیدن صدای معشوقش را می‌دانست. اصلن یک مکالمه ساده از بس دور از دسترس بود بعضی وقتها، می‌توانست هفته ات را بسازد.

تکنولوژی همه چیز را آسان کرده و این آسانی با خودش توقع سهولت آورده، ارتباط آسان انگار ما را متوقع کرده به آسانی به دست بیاوریم، عجول باشیم و کم طاقت. تناقض همین جاست: آنچه سهل است ارتباط با آدم دیگریست نه روحش ، شناختش و داشتنش. تکنولوژی نمی‌تواند از روح انسان راز زدایی کند. عشق هنوز و احتمالن تا همیشه، یک راز است. راز، طاقت می‌خواهد؛ طاقت، صبر؛ صبر، امید؛ امید، رویاپردازی؛ رویاپردازی، فاصله

و تکنولوژی دشمن فاصله است. آدم ها آسان نیستند، ما بد عادت شده ایم. عشق شاید تنها دریچه هنوز باز جهان است که حرمت راز را به ما یاداوری می‌کند. در دنیایی آسان، عشق عزیزترین دشوار جهان است، آخرین سنگر شاید
 
گردآوری:گروه سرگرمی‌سیمرغ






نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 2:40 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

روان درمانی با نمایش www.miadgah.org

 

هر اثر هنری روح انسان را به گونه ای صیقل می دهد. زمانی كه با شخصیت داستان ها، نقاشی زیبا، نوای گرم موسیقی، بازیگران و... می گرییم، می خندیم، می جنگیم و... خود را در «او» یا «آن» می یابیم و این «هم ذات پنداری» زمینه ساز بروز احساسات نهفته ما می شود. احساساتی كه از رنج ها، غم ها، تلخی ها و ناكامی ها و گاه شادی ها و موفقیت های فراموش شده حكایت دارند.اما در میان هنرها، تئاتر جایگاهی ویژه دارد. آن كه شاهكاری می آفریند، آن كه آن را بازی می كند، گویی زندگی را بازی كرده و به تصویر می كشد و تماشاگر با برقراری ارتباط با آنها، خود را باز می یابد و روح متلاطمخویش را آرام كرده و نیروی مجدد برای بازی زندگی كسب می كند.براساس نظر روانشناسان پاسخ بیماران به «هنر درمانی» و اختصاصاً «تئاتر درمانی» در اكثر موارد سریع تر و موثرتر از مصرف دارو است، چرا كه بیمار با برقراری پیوندی عاطفی با بازیگران روحش را عریان كرده و ناگفته ها را بیان كرده و درمان می شود.در واقع هنر، تكرار هر شخص یا به عبارتی تكرار زندگی هر شخص در دیگری است و این تكرار، موقعیت را برای بروز احساسات مهیا می كند.به جرأت می توان گفت بعد «درمانگر» تئاتر از میان هنرهای دیگر شاخص تر است، چرا كه با مروری بر شاهكارهای ادبی جهان و نمایش های اجرا شده براساس این آثار به خوبی به نكات روانشناسی و ظرایف نهفته در این آثار پی می بریم. این نكات تنها مختص به شاهكارهای ادبی مخصوص بزرگسالان نمی شود بلكه با مروری بر آثار كودك و نوجوان نیز می توان ظرایف را دریافت.در این بحث به بررسی جنبه های روانشناسی شاهكارهای ادبی جهان كه بارها و بارها در سراسر گیتی به اجرا درآمده و شاهكارهای كودك و نوجوان اعم از كتاب و كارتون می پردازیم. این بررسی توسط دكتر استیون فلنز استاد دانشگاه و رئیس مركز تحقیقات روانشناسی آمریكا كه بخشی اختصاصی در زمینه تحقیق بر روی آثار ادبی جهان دارد، انجام شده است.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 2:38 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
این عکس، تصویری از مقاله‌ای است از مجله Ensign magazine May "98 pg. 94 تحت عنوان " در آغوش گرفتن نجات بخش".
این مقاله شرح مفصلی از اولین هفته زندگی یک جفت دوقلو را توصیف می‌کند که در هنگام بدنیا آمدن در دو دستگاه جداگانه انکوباتور( incubator)نگهداری می‌شدند و پزشکان گفته بودند که یکی از آنها زنده نخواهد ماند. اما یکی از پرستاران بخش نوزادان، دو کودک نوزاد را بر خلاف مقرارت بیمارستان در یک دستگاه انکوباتور قرار داد و برای این کار با بیمارستان جنگید.
زمانیکه آنها در یک دستگاه قرار گرفتند، دست نوزاد سالم تر، به گونه ای که پنداری خواهرش را در آغوش گرفته باشد، بر او قرار گرفت. از آن ببعد ضربان قلب نوزاد کوچکتر و بیمار، شروع به عادی شدن می‌کند و دمای بدن او بالا رفته، شکل عادی می‌یابد. پس از مدتی، هر دو آنها زنده می‌مانند و شروع به رشد می‌کنند.
دو خواهر دو قلو به خانه رفتند و در یک تخت خواب  خوابیدند . آنها همچنان با هم در یک تخت می خوابند، و یکدیگر را کیپ در آغوش می گیرند.
بیمارستان زمانی که متوجه اثر "نجات بخش" گذاشتن این دو نوزاد در کنار یکدیگر شد، از آن پس در مقررات خود تغییر بوجود آورد و هم اکنون تمامی دو قلوها؛ حتی چند قلوها را در یک تخت و یاانکوباتور در کنار هم و نزدیک هم می‌خوابانند.
.دکتر مارک کتز (Mark Katz, M.D)، عضو L.A. Shanti"s Advisory Board می‌نویسد:" ...در آغوش گرفتن،می‌تواند در محدوده ذهنی یک فرد تغییراتی را ایجاد نماید و به آنها از لحاظ پزشکی کمک کند. بالاتر از همه اینکه، در آغوش گرفتن،هیچگونه عوارض جانبی،  ندارد و شما برای گرفتن چنین مداوایی، احتیاج به رفتن نزد دکتر ندارید."
در آغوش گرفتن، (Hug) داروی خوبی است. در این حرکت، انرژی منتقل می‌شود و فرد در آغوش گرفته شده تقویت روحی و عاطفی می‌شود. شما برای بقا در زندگیتان به یکبار در آغوش گرفته شدن ، برای حفظ و حراست از زندگیتان به 8 بار در آغوش گرفته شدن و برای رشد و نمو به12 بار در آغوش گرفته شدن در روز نیاز دارید.

پوست بزرگترین اندام بدن است و این اندام احتیاج به مراقبت های لازم و خوبی را دارد. یک Hug می‌تواند که قسمت های وسیعی از پوست را پوشش دهد و این پیام را به پوست برساند که "از تو مراقبت می‌شود".
Hug همچنین یک وسیله ارتباطی است، که می‌تواند چیزهایی را بگوید که شما نمی‌توانید در غالب کلمات بیان کنید. نکته بسیار زیبا در مورد Hug اینست که شما نمی‌توانید آنرا یک طرفه به کسی بدهید، معمولا شما آنرا پس می‌گیرید.






نظرات 0

نمونه‌های فوق‌العاده خانه‌داری،استفاده بهینه از وسائل قدیمی!

یکی از نشانه های تیزهوشی این است که از وسایل قدیمی استفاده بهینه کنیم.به خانمهای خانه دار توصیه های فوق العاده و بسیار مفیدی را در چند مقاله پیشنهاد می دهیم

ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 2:25 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
سیكلامن Cyclamen Persicum
نام سیكلامن در هر منابعی كه ذكر شده پسوند پرسیكوم Persicum یعنی ایرانی را به همراه دارد. سیكلامن یك گیاه ملی و ارزشمند ایرانی است.  


  گونه­های سیكلامن عبارتند از :
1.سیكلامن ایرانی؛
2.سیكلامن پرورشی؛
3.سیكلامن پات پنت (گلدانی).


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 2:16 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

داستان زیبای انسان و اختیار!  www.miadgah.org


از بهشت كه بیرون آمد،دارایی اش یك سیب بود.سیبی كه به وسوسه آن را چیده بود و مكافات این وسوسه،هبوط بود.
فرشته گفتند:اما من به خودم ظلم كرده ام.زمین همه ظلم است و فساد.
انسان گفت:اما من به خودم ظلم كرده ام.زمین تاوان ظلم من است.اگر خداوند چنین می‌خواهد...

خداوند گفت:برو و آگاه باش جاده ای كه تو را دوباره به بهشت می‌رساند،از زمین می‌گذرد.زمینی آكنده از شر و خیر،آكنده از حق و باطل،از خطا و از صواب،و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد،تو باز خواهی گشت،و گر نه....

و فرشته ها همه گریستند.اما انسان نرفت.انسان نمی‌توانست برود.انسان بر درگاه بهشت وامانده بود.می‌ترسید و مردد بود.

و آن وقت خداوند چیزی به انسان داد.چیزی كه هستی را مبهوت كرد و كائنات را به غبطه واداشت.انسان دستهایش را گشود و خدا به او اختیار داد.

خدا گفت:حال انتخاب كن.زیرا كه تو برای انتخاب كردن آفریده شدی.برو و بهترین را برگزین كه بهشت،پاداش به گزیدن توست.عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد،تا تو بهترین را برگزینی.و آنگاه انسان زمین را انتخاب كرد،رنج و صبوری را.و این آغاز انسان بود.







نظرات 0

 

 

 

خانمی‌ از منزل‌ خارج‌ شد و در جلوی‌ در حیاط با سه‌ پیرمرد مواجه‌ شد. زن‌ گفت‌: شماها رانمی‌شناسم‌ ولی‌ باید گرسنه‌ باشید لطفا به‌ داخل‌ بیایید و چیزی‌ بخورید. پیرمردان‌ پرسیدند: آیا شوهرت‌منزل‌ است‌؟ زن‌ گفت‌: خیر، سركار است‌. آنها گفتند: ما نمی‌توانیم‌ داخل‌ شویم‌. بعد از ظهر كه‌ شوهر آن‌زن‌ به‌ خانه‌ بازگشت‌ همسرش‌ تمام‌ ماجرا را برایش‌ تعریف‌ كرد. مرد گفت‌: حالا برو به‌ آنها بگو كه‌ من‌ درخانه‌ هستم‌ و آنها را دعوت‌ كن‌. سپس‌ زن‌ آنها را به‌ داخل‌ خانه‌ راهنمایی‌ كرد ولی‌ آنها گفتند: ما نمی‌توانیم‌با هم‌ داخل‌ شویم‌. زن‌ علت‌ را پرسید و یكی‌ از آنها توضیح‌ داد كه‌: اسم‌ من‌ ثروت‌ است‌ و به‌ یكی‌ دیگرازدوستانش‌ اشاره‌ كرد و گفت‌ او موفقیت‌ و دیگری‌ عشق‌ است‌. حالا برو و مسئله‌ را با همسرت‌ در میان‌بگذار و تصمیم‌ بگیرید طالب‌ كدامیك‌ از ما هستید! زن‌ ماجرا را برای‌ شوهرش‌ تعریف‌ كرد. شوهر كه‌بسیار خوشحال‌ شده‌ بود با هیجان‌ خاص‌ گفت‌: بیا ثروت‌ را دعوت‌ كنیم‌ و منزلمان‌ را مملو از دارایی‌نماییم‌. اما زن‌ با او مخالفت‌ كرد و گفت‌: عزیزم‌ چرا موفقیت‌ را نپذیریم‌! در این‌ میان‌ دخترشان‌ كه‌ تا این‌لحظه‌ شاهد گفت‌ و گوی‌ آنها بود گفت‌: بهتر نیست‌ عشق‌ را دعوت‌ كنیم‌ و منزلمان‌ را سرشار از عشق‌كنیم‌؟ سپس‌ شوهر به‌ زن‌ نگاه‌ كرد و گفت‌: بیا به‌ حرف‌ دخترمان‌ گوش‌ دهیم‌، برو و عشق‌ را به‌ داخل‌دعوت‌ كن‌، سپس‌ زن‌ نزد پیرمردان‌ رفت‌ و پرسید كدامیك‌ از شما عشق‌ هستید؟ لطفا داخل‌ شوید ومهمان‌ ما باشید. در این‌ لحظه‌ عشق‌ برخاست‌ و قدم‌ زنان‌ به‌ طرف‌ خانه‌ راه‌ افتاد. سپس‌ آن‌ دو نفر هم‌ بلندشده‌ و وی‌ را همراهی‌ كردند. زن‌ با تعجب‌ به‌ موفقیت‌ و ثروت‌ گفت‌: من‌ فقط عشق‌ را دعوت‌ كردم‌! دراین‌ بین‌ عشق‌ گفت‌: اگر شما ثروت‌ یا موفقیت‌ را دعوت‌ می‌كردید دو نفر از ما مجبور بودند تا بیرون‌منتظر بمانند اما زمانی‌ كه‌ شما عشق‌ را دعوت‌ كردید، هر جا كه‌ من‌ بروم‌ آنها نیز همراه‌ من‌ می‌آیند. هر كجا عشق‌ باشد در آنجا ثروت‌ و موفقیت‌ نیز حضور دارد.







نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 1:32 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
یكی از دوستانم به نام پل یك دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت كرده بود. شب عید هنگامی كه پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد كه دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می كرد. پل نزدیك ماشین كه رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟"
پل سرش را به علامت تائید تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است". پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است كه برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این كه دیناری بابت آن پرداخت كنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای كاش..."
البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزویی می خواهد بكند. او می خواست آرزو كند. كه ای كاش او هم یك همچو برادری داشت. اما آنچه كه پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:
" ای كاش من هم یك همچو برادری بودم."
پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با یك انگیزه آنی گفت: "دوست داری با هم تو ماشین یه گشتی بزنیم؟"
"اوه بله، دوست دارم."
تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی كه از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش كنم كه بری به طرف خونه ما؟"
پل لبخند زد. او خوب فهمید كه پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد كه توی چه ماشین بزرگ و شیكی به خانه برگشته است. اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی كه دو تا پله داره، نگهدارید."
پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت كه پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت. او برادر كوچك فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل كرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره كرد :
" اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه كه طبقه بالا برات تعریف كردم. برادرش عیدی بهش داده و او دیناری بابت آن پرداخت نكرده. یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد ... اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری كه همیشه برات شرح می دم، ببینی."


پل در حالی كه اشكهای گوشه چشمش را پاك می كرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، كنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند







نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 1:29 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

تولید اتومبیلی با الهام از حرکت مورچه‌ها!

محققان موفق به ابداع اتومبیلی شدند که با استفاده از سیستم محاسباتی مورچه‌ها برای یافتن منزل خود بدون نیاز به راننده...
 
محققان موفق به ابداع اتومبیلی شدند که با استفاده از سیستم محاسباتی مورچه‌ها برای یافتن منزل خود بدون نیاز به راننده حرکت می‌کند.

گروهی از دانشمندان دانشگاه "لالاگونا" در جزایر قناری موفق به ساخت اتومبیلی خودکار بر اساس سیستم مسیریابی در موچه‌ها شدند.

اتومبیل "وردینو" نمونه اولیه از یک اتومبیل اصلاح شده زمین‌های گلف است که با استفاده از یک دوربین خارجی، سطح مسیر را احساس کرده و با استفاده از سیستم محاسباتی در مورچه‌ها برای تعیین مسیر به صورت اتوماتیک اتومبیل را هدایت می‌کند.

به گفته محققان مورچه‌ها با استفاده از ردیابی فرومون‌های به جا مانده از دیگر اعضای گروه خود مسیر را می‌یابند و دانشمندان با استفاده از این شیوه و شیوه محاسباتی مورچه‌ها موفق به هدایت این اتومبیل بدون نیاز به راننده شدند.

بر اساس گزارش اسپیس لایو، دانشمندان بر این باورند که این اتومبیل قابلیت استفاده در زمینه‌های مختلف از جمله استفاده در مراکز خرید و مناطق صنعتی و توریستی را داشته و در عین حال افراد مسن یا بیمار و یا ناتوان حرکتی می‌توانند از این وسیله که در حال سپری کردن دوره آزمایشی خود به سر می‌برد برای حمل و نقل خود استفاده کنند .
 
 
 

گردآوری: گروه سرگرمی سیمرغ










نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 24 آذر 1388  | 1:23 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

دانستنی‌های جالب درمورد« ترین‌ها»!!

... بلندترین صدای جهان، صدای گردش زمین به دور خودش می‌باشد و آنقدر شدید است که اگر ما بشنویم فورآ خواهیم مرد!...

 
مرتفع ترین پایتخت جهان
مرتفع ترین پایتخت جهان، شهر لاپاز، در بولیوی است.
این شهر 12 هزار پا از سطح دریا ارتفاع دارد.

بلندترین صدای جهان


ادامه مطلب




نظرات 0

تعداد کل صفحات : 102 :: 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 >