تاريخ : جمعه 15 آبان 1388 | 4:52 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
علل و آثار انسجام اجتماعی» |
انسجام اجتماعی، مشخصهها، مفهوم، علل و عوامل و آثارى دارد كه اگر مورد دقت نظر و توجه واقع شود میتواند بركات متعددى براى جامعه اسلامى داشته باشد.
|
چند نفرى در یك كشتى نشستهاند كه به سوى مقصدى معلوم و مشخصى در حركت است. آنان میبایست چند ماهى را در كنار هم زیست كنند و به قولى یكدیگر را تحمل كنند. هیچ آشنایى با یكدیگر ندارند و تنها عامل گرد هم آمدن آنان مقصد مشترك و تنها وسیله انحصارى یعنی همین كشتى است. آنان كمكم متوجه حضور یكدیگر و خصوصیات و روحیات هم آشنایى بیشتری پیدا میكنند و باب گفتوگو و آشنایى در میانشان به تدریج قوت میگیرد و به دوستی و معاشرت میانجامد. آنان میبایست به گونهاى رفتار كنند تا كشتى به سلامت به مقصد برسد و در مشكلات و چالشهاى پیش رو همراه و همگام و یاور یكدیگر باشند. برای این كه كمتر دچار تنش و درگیرى شوند از برخى از خواستههاى و نیازهاى شخصى چشم میپوشند و در جستوجوى آرامش و یا حفظ آن تا پایان مسیر و رسیدن به مقصد راهكارهایى را شناسایى و به مورد اجرا میگذارند. این گونه است كه هم سفر را بر خود آسان میكنند و هم راه را كوتاه.
در این جا تمركز بر روى فرد یا افراد نیست بلكه معطوف به رفتارهاى شمارى از افراد است كه رفتار جمعی بروز میدهند. البته در روانشناسى اجتماعى این پرسش مطرح است كه آیا چیزى به نام گروه و جامعه وجود خارجى دارد یا نه؟
فلوید آلپورت بر این باور است كه «پاى شما نمیتواند به یك گروه گیر كند» معناى این گفته آن است كه گروهها تنها در ذهن افراد وجود دارند.
به نظر وی، گروهها و جوامع چیزى بیش از مجموعه مشتركى از ارزشها، عقاید، اندیشهها و عادتهاى افراد نیست كه همزمان در ذهن چند نفر حضور دارد. این دیدگاهى است كه آیت الله مصباح یزدی آن را برگزیده و در بسیارى از كتب و مقالاتش بر آن تأكید میورزد. وى میكوشد آیات قرآنى را موافق این الگو و مدل ارایه شده، تحلیل و تبیین كند.
در مقابل دوركیم (1898) و وارینر (1956) براى گروهها و جامعه هویت مستقلى قایل هستند كه باید به آنها به صورت پدیدههاى مستقل و یگانهاى در محیط نگریست. به نظر ایشان نمیتوان همه رفتارها اجتماعى را به سطح فردى فروكاست و در این سطح به تبیین آنها پرداخت؛ زیرا جنبهها و وجوه منحصر به فرد و یگانهاى در گروه و جامعه مستقل از افراد و اشخاص وجود دارد. علامه طباطبایى (ره) در كتاب المیزان و شهید مرتضى مطهرى (ره) در كتاب جامعه و تاریخ این دیدگاه را مدل و الگوى خوبى براى تفسیر و تبیین بسیارى از آیات قرآن مییابند كه میتواند به آسانى مسایلى چون اجل امتها را توضیح دهد.
احتمالا موافق این هستیم كه بسیارى از فعالیتهاى زندگى ما متضمن تعامل ما با افراد دیگر است. خانواده، همكاران و مانند آنها همگى شامل تعاملهایى میان یك گروه از افراد است. در روانشناسى اجتماعى ثابت شده كه نفوذ اجتماعى چگونه رفتار فرد را تحت تأثیر قرار میدهد. این خود بیانگر تأثیرات جامعه و گروه بر فرد است كه میتوان از آن به پدیده مستقلى به نام جامعه پى برد. بسیارى از مردم در حضور گروه و جمع احساس ترس و اضطراب میكنند كه این خود نشانه دیگرى از تأثیر چیزى به نام گروه و جامعه بر فرد است؛ در حالى كه همین شخص در برابر تك تك این افراد چنین حالتى ندارد.
مشخصههاى گروه و جامعه
جامعه همان گروه بزرگ با هدفى والاتر و برتر است كه به شكل ملت- كشور و ملت- دولت سازماندهى میشود. این افراد به شكل جامعه و ملت سازماندهى میشوند تا فعالیتهاى مشخصى را براى رسیدن به اهداف و مقاصد یكسانى در تعاملات روزانه خود نشان دهند. ادراكهاى مشترك و پیوندهاى عاطفى و وابستگیهاى متقابل و نقشهاى اجتماعى آنان را بیش از پیش به یكدیگر وابسته میكند و نوعى وحدت و یكپارچگى را در میان آنان تشدید مینماید.
مفهوم انسجام اجتماعی
در روانشناسی اجتماعى از پدیدهاى به عنوان روح نزدیك بودن و یا عدم آن در یك جامعه و یا گروه سخن میگویند كه اثر مهمى روى رفتار افراد جامعه به جا میگذارد. در گروههای اجتماعى میتوان به آسانى این مسئله را شناسایى و آثار و پیامدهاى وجودى و ملموس آن را ردگیرى كرد. به عنوان نمونه، برخى از مفسران ورزشى از تیمهایى نام میبرند كه بهترین مواد (نفرات تیمى و ستارگان به نام فوتبال) را در اختیار دارند، اما نمیتوانند این مواد را به هم بچسبانند. در چنین مواردی، این احتمال وجود دارد كه فقدان نزدیكى یا حتى وجود دشمنى نهان در میان برخى از اعضاى تیم در عملكرد رضایت بخش تیم ورزشى اختلال ایجاد میكند. براى توصیف چنین وضعیت و ویژگى در میان یك تیم ورزشی یعنى فقدان نزدیكى میان افراد گروه از اصطلاحات چندى چون فقدان احساس یگانگى و یا اقلیم عاطفى سخن میگویند. بیشترین اصطلاحاتى كه در این جا از سوى مفسران و روانشناسان اجتماعى به كار میرود اصطلاح فقدان انسجام در میان اعضاى تیم است.
در تعریف انسجام میگویند كه ویژگیاى است كه در آن نیروى اعمال شده بر اعضا و جامعه براى ماندن در گروه بیش از كل نیروهایى است كه میكوشد آنان را به ترك گروه وادار سازد و انسجام ایشان را از میان بردارد.
به سخن دیگر، گروهها و جوامعایى كه در آنها اعضا یكدیگر را دوست دارند و میخواهند در حضور یكدیگر باقى بمانند و فعالیت كنند، گروهها و جوامع منسجم هستند. چنان كه گروهها و یا جوامعایى كه اعضاى آن به یكدیگر جذب نشدهاند، جوامع از هم پاشیدهاى هستند كه از نظر سطح انسجام در پایینترین حد خود قرار دارند.
آثار انسجام اجتماعی
از آن جایى كه اعضا و یا جوامعایى كه جذب گروه و یا ائتلاف خاصى میشوند، سختتر كار میكنند تا به هدفهاى ائتلاف برسند، انسجام آنان معمولا با بارورى بیشترى همراه است. به این معنا كه اعضاى گروه و یا جوامعایى كه به طور كامل از انسجام برخوردارند در مقایسه با اعضا و جوامعایى كه داراى انسجام كمترى هستند، امكان بیشترى دارند تا به هدف خود دست یابند؛ زیرا توافق آنان موجب میشود تا نوعى ارتباط عاطفى در میان آنان برقرار گردد. به سخن دیگر، در جوامع با انسجام قوى نوعى موافقت پدید میآید. یك دلیل براى این موافقت و همدلى این است كه همگونى در جوامع و گروههاى منسجم مورد تأكید دایمى قرار میگیرد. وقتى شما اعضاى یك گروه را دوست بدارید، ممكن است تمایل بیشترى در سازش با عقاید آنان داشته باشید و این باور را خواهید داشت كه هماهنگی، احساسهاى خوبى را كه در گروه و جوامع منسجم وجود دارد، افزایش میدهد.
نتیجه نهایی انسجام، یكپارچگى گروه و جوامع هم هدف است. در این صورت توافق و هماهنگى بیشترى از سوى گروهها و جوامع روى موضوعها و پدیدهها رخ میدهد و نتیجه آن كارایى بیشتر است به طورى كه فرآیند زمانى رسیدن به هدف و مقصد كاهش مییابد و افراد جامعه با آرامش و امنیت روانى بهترى فعالیت میكنند؛ زیرا امید دستیابى به موفقیت در آنان افزایش یافته و فعالیتها از سوى اعضا مفید و سازنده ارزیابى میشود. افزایش امید در جوامع و اعضاى گروه یكى از مهمترین عوامل روانى در پیشرفت جوامع و رسیدن به اهداف والاتر است.
افزایش نفوذ از دیگر آثار و كاركردهاى انسجام گروهى یا اجتماعى جوامع است. مفهوم نفوذ آن است كه كسى توان تاثیر قرار دادن دیگران را از طریق گفتار و رفتار خود دارا باشد. هنگامی كه در عرف از نفوذ اجتماعى سخن به میان میآید به این معنا است كه او یا با پول خود و یا از طریق دوستى و آشنایى توانایى انجام كارهایى را دارد كه از همه كس بر نمیآید. هنگامى كه در روانشناسى اجتماعى از نفوذ اجتماعى شخص و یا گروه سخن گفته میشود منظور توان همرنگ كردن افراد با گروه و مهار و كنترل آنان از سوى گروه است. در روابط بینالملل، جوامع و ملتهایى منسجم نیز از چنین خصوصیتى برخوردارند. هنگامى كه ملتها و جوامع منسجم بخواهند كارى را پیش ببرند راحتتر و آسانتر از ملتها و جوامع غیر منسجم به هدف دست مییابند. این گونه است كه فشار روانى اعمال شده از سوى ملتهاى منسجم بیش از فشارى است كه از سوى ملتها و جوامع غیر منسجم و پراكنده اعمال میشود. از این رو میتوان از قدرت نرم جوامع منسجم سخن گفت. قدرتی كه با كمترین هزینه بیشترین و بزرگترین بهره را به همراه خواهد داشت.
از این جا با كاركرد دیگرى از انسجام جوامع روبهرو میشویم. جوامع منسجم همان اندازه كه میتوانند اعمال نفوذ بر دیگر جوامع داشته باشند و آنان را با خود همراه ساخته و اهداف و مقاصد خود را به كرسى بنشانند، میتوانند در برابر فشارهاى گروهها و جوامع رقیب به آسانى مقابله كرده و از برخورد با آن برآیند و یا دفع كنند. در برخى از موارد این قدرت نرم است كه به عنوان بازدارنده عمل كرده و از فعالیت و تلاشهاى رقیب میكاهد و یا رفع میكند به گونهاى كه از همان آغاز به سراغ اعمال فشار نمیروند.
تلاشهاى جوامع رقیب هنگامى موفقیتآمیز خواهد بود كه جوامع از انسجام كمترى برخوردار باشند. از این رو در بحث از علل و عوامل انسجام و همدلى میبایست بر روى علل و عواملى تاكید كرد كه بتواند نیروهاى اعمال شده بر اعضا براى ماندن در گروه و ائتلاف را بیش از كل نیروهایى قرار دهد كه میكوشد تا آنان را به ترك ائتلاف و اتحاد وادار سازد و جلوى انسجام و تقویت آن را بگیرد.
به سخن دیگر افزایش همدلى (الفت و محبت درونى و عاطفی) به جاى همرنگى (اتحاد تحت فشارهاى بیرونی) و یا همنوایى (منفعت مشترك) نفوذ جوامع منسجم را از دو جهت تقویت میكند. از یك سو تاثیرگذارى و یا درجه نفوذ آنان را براى اعمال قدرت نرم افزایش میدهد و از سوی دیگر با اعمال قدرتهاى ضد انسجام بیرونى مقابله میكند و از تاثیرگذارى آن كاسته و یا باز میدارد.
بنابراین به جای همرنگى كه تحت تاثیر فشارهاى بیرونى نوعى از انسجام غیر واقعى و همراهى و تسلیم را فراهم میآورد، و یا به جاى همنوایى كه همانند اشتراك سرمایهداران و همگرایى در جلب و كسب منافع است و پس از رسیدن به منفعت از هم فرو میپاشد، همدلى مینشیند كه به معناى تسلیم واقعى در برابر اهداف گروه و جامعه و یا جوامع منسجم است.
گروهها و جوامع منسجم هرگز تظاهر به متابعت نمیكنند كه در باطن با دشمن همراهى و همگامى كنند و به منافع و اهداف جوامع خود ضربه زنند. در صورتى كه عامل همگرایی، همرنگى یا همنوایى باشد، احتمال تظاهرى متابعت از گروه و جوامع افزایش مییابد و در صورت برداشتن عالم (فشار بیرونی) یا رسیدن به هدف كوتاه (نوایى و دارایى مطلوب) از گروه و جامعه جدا و به جرگه مخالفان میپیوندد. در جوامع مدرن عامل مهم ائتلافهاى بینالمللی را میتوان همرنگى (تحت اعمال قدرت و زور سخت) یا همنوایى (منافع مشترك) دانست. از این رو به سرعت این گونه ائتلافات با كوچكترین تغییر در متغیرات و یا تغییر ماهیت از هم فرو میپاشد.
علل و عوامل انسجام
دانسته شد كه عوامل چندی،گروهها و جوامع را به هم نزدیك میكند. یكى از این عوامل همنوایى است. در جهان امروز از اصلیترین عوامل همگرایی، اتحاد و ائتلاف میتوان به دو عامل همنوایى و همرنگى اشاره كرد. كشورهاى توسعه یافته، ائتلافات خود را برپایه همنوایی سامان میدهند و به این شیوه رقیبان اصلى جهانى خود را از صحنه رقابتها حذف میكنند.
در همنوایى عقاید نقش مهمى بازى نمیكند. افراد یا جوامع مختلف میتوانند با عقاید گروه همراه شوند و ممكن است چنین همراهى را از نظر اعتقادات بروز ندهند. بنابراین لزومى نیست تا گروه از عقاید مشتركى پیروى كنند و از نظر بینشى همراه باشند و یا حتى معتقد به درستى عقاید دیگرى باشند؛ زیرا اگر این فرد و یا جامعه در موقعیت دیگرى قرار گیرد چه بسا به صورتى كاملا متفاوت عقیده متضادى را بپذیرد و به آن پایبند باشد. از این رو میتواند دمكراسى با دیكتاتورى و سرمایهدارى با نظام ضد سرمایهدارى گرد هم آیند و ائتلافى را شكل بخشند.
همرنگى دومین عامل در ائتلاف و اتحاد گروهها و جوامع مدرن كنونى است؛ به این معنا كه افراد و یا جوامعاى در برابر قدرت سخت تسلیم فشارها میشوند و خود را با آن جوامع همرنگ میكنند تا حفظ شوند. در حقیقت جامعهاى با جوامع دیگر همرنگ میشود كه تقاضاى مستقیمی براى پذیرش همراهى و همگامى با آنان را مطرح میسازد و فرد و یا جامعه میبایست تسلیم این فشار شده و با گروه همراه گردد. این همان همرنگى است كه تحت فشارهای بیرونى و قدرت سخت ایجاد میشود. كسان یا جوامعاى كه روى خوش به این درخواست مستقیم نشان ندهند به صورتهاى مختلف منزوى و از حقوق و مزایاى مسلم خود محروم گشته و گاه تنبیه و مجازات میشوند. شاید اصطلاح محور شرارت براى بیان این موقعیت مصطلع شده باشد كه بیرون از به اصطلاح اجماع جهانى قدرت و زور سخت، گروه و یا جامعهاى نمیخواهد تسلیم این فشار بیرونى شده و همرنگ آنان گردد.
گروههاى فشار برای همرنگى از استقلال راى به شدت ابراز انزجار میكنند. چنین رفتارى از سوى گروه فشار ناهمنوایى و یا ضد همنوایى خوانده میشود. این پاسخها به اعمال فشار همانند مخالف با خواستههاى اكثریت و یا اجماع جهانى ارزیابى میشود و به عنوان مخالفان از همرایى با جوامع جهانى منزوى میگردند؛ زیرا این گونه رفتارها با هنجارهاى آنان مغایر است.
عوامل انسجام و وحدت واقعی، عواملى هستند كه ما از آنها به عنوان همدلى یاد میكنیم. ریشههای همدلى را میتوان در بینش (عقاید) و نگرش (روشهاى ملى و راهكارها و سازوكارهای رسیدن به هدف) و نیز عواطف و احساسات (ابعاد روانشناختی) جستوجو كرد.
به نظر میرسد كه همدلى اگر ریشه در بینش نه روشها و عواطف داشته باشد، موثرتر، پایدارتر و واقعیتر است؛ زیرا روشها و سازوكارها كه از آن به مكانیزم عمل یاد میشود میتواند دستخوش تغییر گردد؛ چنان كه عواطف و احساسات نیز از پایههاى سست و ضعیفترى نسبت به دو عامل پیشین برخوردار میباشند و تغییر چنان كه از واژه قلب برمیآید در آن امری طبیعى است؛ اما بینشها و عقاید كه فرآیند زمانى طولانى را میطلبد تا پدیدار شود، بازتاب و آثار آن نیز به نوبه خود از پایدارى بیشترى برخوردار است و به زودی دگرگون نمیشود. از این رو قرآن مسئله ایمان را از عوامل اصلى و بنیادین انسجام میان افراد و گروهها و جوامع انسانى برشمرده است. البته نگرش نیز به جهت فرآیند دست كم طولانى در پدیدارى از نوعى ثبات نسبى برخوردار میباشد كه میتواند خود عاملى براى انسجام كمرنگتر به شمار آید. عامل تهدید نیز یكى از عوامل انسجام گروه و یا جوامع است. گروه و جوامع به طور طبیعى در برابر تهدیدها منسجم میشوند. البته این انسجام به جهت ماهیت عامل، از استحكام و قوام كمترى برخوردار بوده و بسیار شكننده میباشد. از این رو ائتلاف گروهها و جوامع بر پایه تهدید مشترك نوعى سست از انسجام شمرده میشود. در ضمن واكنش اعضا و جوامع از جهت نوع و چگونگى و نیز شدت و ضعف انسجام بستگى به ماهیت تهدید و میزان و شدت و ضعف آن دارد.
علل انسجام از نظر قرآن
اگر بخواهیم از نظر ارسطویى به این مسئله بنگریم میتوانیم چهار علت اصلى را در مسئله انسجام بر پایه قرآنى ردگیرى كنیم. به این معنا كه میتوان علت فاعلی، مادی، صورى و غایى را در آیات قرآن شناسایى و تبیین كرد.علت فاعلى انسجام از نظر قرآن كسى جز خداوند نیست؛ زیرا قرآن خداوند را به عنوان منشاء ایجادى انسجام در راس علتالعلل قرار میدهد. در منظومهاى كه قرآن براى بینش و تفكر انسانى ترسیم و تصویر میكند، خداوند محور و مركز همه فعل و انفعالات است. این به معناى پذیرش جبر نیست، بلكه بیانگر هدایت و ربوبیت خداوند بر همه هستى به طور كلى و جزیى و اعمال قدرت كامل اوست به طورى كه چیزى بیرون از ملك و قدرت او قرار نمیگیرد و همه در احاطه علمى و عملى او میباشند. از این رو در تعبیرات قرآنى و نیز نبوى و ولوى (ولایتی) سخن از بینالامرین یعنی فاز سومى غیر از جبر و اختیار است. بنابراین نگرش و رویكرد، خداوند به عنوان منشا و علت فاعلى و اصلى انسجام امت شناسایى و معرفى میشود.
اگر مسافران كشتی را هدف واحدى گرد آورده باشد؛ در این جا یعنى انسجام اسلامى بیش از هدف به عنوان علت غایى میتوان علت مادیى نیز شناسایى كرد و از آن سخن گفت. خداوند به عنوان علت فاعلى و منشاء انسجام اسلامى موجبات اشتراك در عقاید را فراهم میآورد و همه را تحت عنوان عقاید توحیدى اسلام ساماندهى میكند. كسانى كه بر كشتى اسلام سوار شدهاند با فاعلیت خدا این كار را میكنند. آنان از همان آغاز به نوعى شناخت از خود و هستی و دیگرانى میشوند كه با آنان هم سفرند. عقاید مشترك و بینش توحیدى به عنوان علت مادى عمل میكند.
علت صورى كه میتوان از آن در انسجام اسلامى سخن گفت علل و عواملى است كه در آیات متعدد قرآن بر آن تاكید شده است تا ائتلاف و انسجام اسلامى معنا و مفهوم دیگرى یافته و از قدرت و توان بالاو برترى برخوردار گردد. از جمله این علل صورى میتوان به معاونت در نیكیها و تقوا یاد كرد كه در آیه تعاونوا على البر و التقوى بر آن تاكید شده است.
نكته جالب در آیات قرآنى آن است كه اسلام در همه چیز نگاه جامع و كامل به مسئله میاندازد. از آن جایى كه انسان اسلام و قرآن برنامههایش جمع میان دین و دنیا، دین و سیاست، دین و زندگى و مانند آن است در كنار نیكى به تقوا اشاره میكند. امر به معروف و نهى از منكر همانند كارهاى دیگرى چون انفاق و معاونت و كمك به برادران دینى به این معنا و مفهوم است كه زندگى دنیایى انسان با آخرت گره خورد و جدایى ندارد. هرچند كه برای هر یك از امور معنوى و به ظاهر اخروى میتوان آثار و پیامدهاى دنیوى و مادى بیان كرد ولى تاكید ما بر این است كه اسلام در یك منظومه به مسایل مینگرد و هرگز میان آنان گسست و جدایى نمیاندازد.
.: RASEKHOON.NET:.