تاريخ : جمعه 29 آبان 1388  | 7:52 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

                                                    

شبی خواب دیدم درطول ساحل با پروردگارم قدم میزنم

سراسر آسمان صحنه هایی از زندگی ام را نشان میداد. برای هر صحنه به دو ردیف

رد پا روی شن توجه کردم؛ یکی به من تعلق داشت و دیگری به خداوند وقتی آخرین

صحنه در مقابلم نمایان شد، باز به رد پاها نگریستم.. فقط یک ردیف رد پا باقی مانده

بود همچنین متوجه شدم که این در بدترین واندوه بارترین اوقات زندگی ام اتفاق افتاده

 بود.مضطرب شدم و از پروردگار پرسیدم:

پروردگارا، تو گفتی که از هنگامی که من تصمیم گرفتم از تو پیروی کنم، تو تمام راه را با

من گام خواهی برداشت، اما من متوجه شدم که در طی سخت ترین اوقات زندگی ام فقط

یک رد پا وجود دارد، نمی فهمم چرا، وقتی به تو بیشتر احتیاج داشتم، تو مرا ترک کردی!؟

پروردگار پاسخ داد: بنده عزیزم، من تو را دوست دارم و هرگز رهایت نمی کنم!!!!!

(در دوران آزمون ورنج تو، وقتی فقط یک ردیف رد پا می بینی زمانی است كه من تو را در

 آغوشم می بردم .)

 

                                                    







نظرات 0