تاريخ : یک شنبه 29 آذر 1388  | 10:11 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
http://esramag.net/rabi2/wp-content/uploads/2009/02/untitled-4-copy.jpg 
تولد حضرت

امام حسن عسکری (ع ) در سال 23
2هجری در مدينهچشمبهجهانگشود . مادر
والا گهرشسوسنياسليلزنی لايقو صاحبفضيلتو در پرورشفرزند نهايت
مراقبتراداشت، تا حجتحقرا آنچنانکهشايستهاستپرورشدهد . اينزن
پرهيزگار در سفری کهامامعسکری (ع ) بهسامرا کرد همراهامامبود و در سامرا از
دنيا رحلتکرد .
کنيهآنحضرتابامحمد بود .



صورت و سیرت ایشان

امام يازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سياه
کمانی ، چشمانی  درشتو پيشانی گشادهداشت . دندانها درشتو بسيار سفيد
بود . خالی بر گونهراستداشت . امامحسنعسکری (ع ) بيانی شيرينو جذابو
شخصيتی الهی باشکوهووقار و مفسری بي نظير برای قرآنمجيد بود . راهمستقيم
عترتو شيوهصحيحتفسير قرآنرا بهمردمو بهويژهبرای اصحاببزرگوارش -
در ايامعمر کوتاهخود - روشنکرد .



دوران امامت  حضرت

به طور کلی دوران عمر 29سالهامامحسنعسکری (ع ) بهسهدورهتقسيم
مي گردد : دورهاول 13سالاستکهزندگی آنحضرتدر مدينهگذشت .
دورهدوم 10سالدر سامرا قبلاز امامت .
دورهسومنزديک 6 سالامامتآنحضرتمي باشد .
دورهامامتحضرتعسکری (ع ) با قدرتظاهری بنی عباسرو در روی بود .
خلفايی کهبهتقليدهاروندر نشاندادننيروی خود بلندپروازيهايی داشتند .
امامحسنعسکری (ع ) از ششسالدوراناقامتش، سهسالرا در زندان
گذرانيد . زندانبانآنحضرتصالحبنوصيفدو غلامستمکار را بر امامگماشته
بود ، تا بتواندآنحضرترا - بهوسيلهآندو غلام - آزار بيشتری دهد ، اما
آندو غلامکهخوداز نزديکناظر حالو حرکاتامامبودند تحتتأثير آنامام
بزرگوار قرار گرفتهبهصلاحو خوشرفتاری گراييدهبودند . وقتی از اينغلامان
جويای حالامامشدند، مي گفتند اينزندانی روزها روزه دار استو شبها تا بامداد
بهعبادتو راز ونياز با معبود خود سرگرماستو با کسی سخننمي گويد .
عبيداللهخاقانوزير معتمد عباسی با همهغروری کهداشتوقتی با حضرت
عسکری ملاقاتمي کردبهاحترامآنحضرتبرمي خاست، و آنحضرترا بر مسند خود
مي نشانيد . پيوسته می گفت : در سامرهکسی را مانند آنحضرتنديده ام، وی 
زاهدترينو داناترينمردمروزگار است .
پسر عبيداللهخاقانمي گفت : منپيوستهاحوالآنحضرترا از مردم
مي پرسيدم . مردمرا نسبتبهاو متواضعمي يافتم . مي ديدمهمهمردمبه
بزرگواريشمعترفند و دوستدار او مي باشند .
با آنکهامام (ع ) جز با خواصشيعيانخود آميزشنمي فرمود ، دستگاه
خلافتعباسی  برای حفظآرامشخلافتخود بيشتر اوقات، آنحضرترا زندانی و
ممنوعاز معاشرتداشت .
" از جملهمسائلروزگار امامحسنعسکری (ع ) يکی نيز اينبود کهاز طرف
خلافتوقت، اموالو اوقاتشيعه، بهدستکسانی سپردهمي شد کهدشمنآلمحمد
(ص ) و جريانهای شيعی  بودند ، تا بدينگونهبنيهمالی نهضتتقويتنشود .
چنانکهنوشته اند کهاحمد بنعبيداللهبنخاقاناز جانبخلفا ، والی اوقافو
صدقاتبود درقم، و او نسبتبهاهلبيترسالت، نهايتمرتبهعداوترا
داشت " .
" نيز اصحابامامحسنعسکری ، متفرقبودند و امکانتمرکز برای آنان
نبود ، کسانی چونابوعلی  احمد بناسحاقاشعری در قمو ابوسهلاسماعيلنوبختی 
در بغدادمي زيستند ، فشار و مراقبتی کهدستگاهخلافتعباسی ، پساز شهادت
حضرترضا (ع ) معمولداشت، چناندامنگستردهبود کهجناحمقابلرا با
سخت تريننوعدرگيری  واداشتهبود . اينجناحنيز طبقايمانبهحقو دعوتبه
اصولعدالتکلی  ، اينهمهسختی را تحملمي کرد ، و لحظه ای از حراست ( و
نگهبانی ) موضعغفلتنمي کرد " .
اينکهگفتيم : حضرتهادی (ع ) و حضرتامامحسنعسکری (ع ) هماز سوی 
دستگاهخلافتتحتمراقبتشديد و ممنوعاز ملاقاتبا مردمبودند و همامامان
بزرگوار ما - جز با يارانخاصو کسانی کهبرای حلمشکلاتزندگی مادی و دينی 
خود بهآنها مراجعهمي نمودند - کمتر معاشرتمي کردند بهجهتآنبود کهدوران
غيبتحضرتمهدی (ع ) نزديکبود ، و مردممي بايستکم کمبدانخو گيرند ، و
جهتسياسی و حلمشکلاتخود را از اصحابخاصکهپرچمدارانمرزهای مذهبی بودند
بخواهند ، و پيشآمدندورانغيبتدر نظر آنانعجيبنيايد . باری ، امامحسن
عسکری (ع ) بيشاز 29سالعمر نکرد ولی در مدتششسالامامتو رياست
روحانی اسلامی ، آثار مهمی  از تفسير قرآنو نشر احکامو بيانمسائلفقهی و جهت
دادنبهحرکتانقلابی  شيعيانی کهاز راههای دور برای کسبفيضبهمحضر امام
(ع ) مي رسيدند بر جای گذاشت .
در زماناماميازدهمتعليماتعاليهقرآنی و نشر احکامالهی و مناظرات
کلامی جنبشعلمی خاصی  را تجديد کرد ، و فرهنگشيعی - کهتا آنزمانشناخته
شدهبود - در رشته های ديگرنيز مانند فلسفهو کلامباعثظهور مردانبزرگی چون
يعقوببناسحاقکندی  ، کهخود معاصر امامحسنعسکری بود و تحتتعليماتآن
امام، گرديد .
در قدرتعلمی  امام (ع ) - کهاز سرچشمهزلالولايتو اهلبيتعصمت
مايهگرفتهبود - نکته ها گفته اند . از جمله : همينيعقوببناسحاقکندی فيلسوف
بزرگعربکهدانشمندمعروفايرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتبوی بودهاست،
در مناظرهباآنحضرتدرماندهگشتو کتابی را کهبر رد قرآننوشتهبود
سوزانيدو بعدها از دوستدارانو در صفپيروانآنحضرتدرآمد .



شهادت حضرت

شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری نوشته اند .
در کيفيتوفاتآنامامبزرگوار آمدهاست : فرزند عبيداللهبنخاقانگويد
روزی برای پدرم ( کهوزير معتمد عباسی بود ) خبر آوردند کهابنالرضا - يعنی 
حضرتامامحسنعسکری - رنجور شده، پدرمبهسرعتتمامنزد خليفهرفتو خبر
را بهخليفهداد . خليفهپنجنفر از معتمدانو مخصوصانخود را با او همراهکرد .
يکی از ايشاننحريرخادمبود کهاز محرمانخاصخليفهبود ، امر کرد ايشانرا
کهپيوستهملازمخانهآنحضرتباشند ، و بر احوالآنحضرتمطلعگردند . و
طبيبی را مقرر کرد کههر بامداد و پسيننزد آنحضرتبرود ، و از احوالاو آگاه
شود . بعد ازدو روز برای پدرمخبر آوردند کهمرضآنحضرتسختشدهاست،
و ضعفبر اومستولی گرديده . پسبامداد سوار شد ، نزد آنحضرترفتو اطبا
را - کهعموما اطبای  مسيحی و يهودی در آنزمانبودند - امر کرد کهاز خدمتآن
حضرتدور نشوندو قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفتدهنفر از
علمای مشهور را حاضرگردانکهپيوستهنزد آنحضرتباشند . و اينکارها را برای 
آنمي کردند کهآنزهری  کهبهآنحضرتدادهبودند بر مردممعلومنشود و نزد
مردمظاهر سازند کهآنحضرتبهمرگخود از دنيا رفته، پيوستهايشانملازم
خانهآنحضرتبودندتا آنکهبعد از گذشتچند روز از ماهربيعالاولسال 260
ه . قآناماممظلومدر سن 29سالگی از دار فانی بهسرای باقی رحلتنمود . بعد
از آنخليفهمتوجهتفحصو تجسسفرزند حضرتشد ، زيرا شنيدهبود کهفرزند آن
حضرتبر عالممستولی  خواهد شد ، و اهلباطلرا منقرضخواهد کرد ... تا دو سال
تفحصاحوالاو مي کردند ... .
اينجستجوها و پژوهشهانتيجههراسی بود کهمعتصمعباسی و خلفای قبلو بعد
از او - از طريقرواياتمورد اعتمادی کهبهحضرترسولالله (ص ) مي پيوست،
شنيدهبودند کهازنرگسخاتونو حضرتامامحسنعسکری فرزندی پاکگهر ملقب
بهمهدی آخرالزمان - همنامبا رسولاکرم (ص ) ولادتخواهد يافتو تخت
ستمگرانرا واژگونو بهسلطهو سلطنتآنها خاتمهخواهد داد . بدينجهتبه
بهانه های  مختلفدر خانهحضرتعسکری (ع ) رفتو آمد بسيار مي کردند ،
و جستجو مي نمودندتا از آنفرزند گرامی اثری بيابند و او را نابود سازند .
بهراستی داستاننمرود و فرعوندر ظهور حضرتابراهيم (ع ) و حضرتموسی 
(ع ) تکرار مي شد . حتی قابله هايی  را گماشتهبودند کهدر اينکار مهمپی جويی 
کنند . اما خداوندمتعال - چنانکهدر فصلبعد خواهيد خواند - حجتخود را از
گزند دشمنانو آسيبزمانحفظکرد ، و همچناننگاهداری خواهد کرد تا مأموريت
الهی خود را انجامدهد .
باری ، علتشهادتآنحضرترا سمی مي دانند کهمعتمد عباسی در غذا به
آنحضرتخورانيد وبعد ، از کردار زشتخود پشيمانشد . بناچار اطبای مسيحی و
يهودی کهدر آنزمانکار طبابترا در بغداد و سامرهبهعهدهداشتند ، بهويژه
در مأموريتهايی کهتوطئهقتلامامبزرگواری مانند امامحسنعسکری (ع ) در
ميانبود ، برای معالجهفرستاد . البتهاز ايندلسوزيهای ظاهری هدفديگری 
داشت، و آنخشنودساختنمردمو غافلنگهداشتنآنها از حقيقتماجرا بود .
بعد از آگاهشدنشيعياناز خبر درگذشتجانگداز حضرتامامحسنعسکری 
(ع ) شهر سامرهرا غبارغمگرفت، و از هر سوی صدای نالهو گريهبرخاست . مردم
آمادهسوگواری و تشييعجنازهآنحضرتشدند .


جانشینی حضرت


ابوالاديان مي گويد : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) مي کردم . نامه هاي
آنحضرترا بهشهرها مي بردم . در مرضموت، روزی منرا طلبفرمود و چند
نامه ای نوشتبهمدائنتا آنها را برسانم . سپسامامفرمود : پساز پانزده
روز باز داخلسامرهخواهی  شد و صدای گريهو شيوناز خانهمنخواهی شنيد ، و در
آنموقعمشغولغسلدادنمنخواهند بود .
ابوالاديانبهامامعرضمي کند : ای سيد من، هرگاهاينواقعهدردناکروی 
دهد ، امامتبا کيست؟
فرمود : هر کهجوابنامهمنرا از تو طلبکند .
ابوالاديانمي گويد : دوبارهپرسيدمعلامتديگری بهمنبفرما .
امامفرمود : هرکهبر مننماز گزارد .
ابوالاديانمي گويد : باز همعلامتديگری بگو تا بدانم .
اماممي گويد : هر کهبگويد کهدر هميانچهچيز استاو امامشماست .
ابوالاديانمي گويد : مهابتو شکوهامامباعثشد کهنتوانمچيز ديگری 
بپرسم . رفتمو نامه هارا رساندمو پساز پانزدهروز برگشتم . وقتی بهدر خانه
امامرسيدمصدای شيونو گريهاز خانهامامبلند بود . داخلخانهامام، جعفر
کذاببرادر امامحسنعسکری  را ديدمکهنشسته، و شيعيانبهاو تسليتمي دهند
و بهامامتاوتهنيتمي گويند . مناز اينبابتبسيار تعجبکردمپيشرفتم
وتعزيتو تهنيتگفتم . اما او جوابی نداد و هيچسؤالی نکرد .
چونبدنمظهرامامرا کفنکردهو آمادهنماز گزاردنبود ، خادمی آمد و
جعفر کذابرادعوتکرد کهبر برادر خود نماز بخواند . چونجعفر بهنماز
ايستاد ، طفلی گندمگونوپيچيدهموی ، گشادهدندانی مانند پارهماهبيرونآمد
و ردای جعفر را کشيدو گفت : ای عمو پسبايستکهمنبهنماز سزاوارترم .
رنگجعفر دگرگونشد . عقبايستاد . سپسآنطفلپيشآمد و بر پدر نماز
گزارد و آنجنابرا در پهلوی  امامعلی النقی عليهالسلامدفنکرد . سپسرو به
منآورد و فرمود : جوابنامه ها را کهبا تو استتسليمکن . منجوابنامهرا
بهآنکودکدادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسيد : اينکودککهبود ، جعفر
گفت : بهخدا قسممناو را نمي شناسمو هرگز او را نديده ام .
در اينموقع، عده ای  از شيعياناز شهر قمرسيدند ، چوناز وفاتامام (ع )
با خبر شدند ، مردمبهجعفر اشارهکردند . چند تناز آنمردمنزد جعفر رفتند و
از او پرسيدند : بگو کهنامه هايی کهداريماز چهجماعتی استو مالها چهمقدار
است؟ جعفر گفت : ببينيدمردماز منعلمغيبمي خواهند ! در آنحالخادمی از
جانبحضرتصاحبالامر ظاهر شد و از قولامامگفت :
ای مردمقمبا شما نامه هايی  استاز فلانو فلانو هميانی ( کيسه ای ) کهدر
آنهزار اشرفی استکهدر آندهاشرفی استبا روکشطلا .
شيعيانی کهاز قمآمدهبودند گفتند : هر کستو را فرستادهاستامامزمان
استايننامه ها و هميانرا بهاو تسليمکن .
جعفر کذابنزد معتمدخليفهآمد و جريانواقعهرا نقلکرد . معتمد گفت :
برويد و در خانهامامحسنعسکری (ع ) جستجو کنيد و کودکرا پيدا کنيد . رفتند
و از کودکاثری نيافتند . ناچار " صيقل " کنيز حضرتامامعسکری (ع ) را
گرفتند و مدتها تحتنظرداشتند بهتصور اينکهاو حاملهاست . ولی هرچهبيشتر
جستند کمتر يافتند . خداوند آنکودکمبارکقدمرا حفظکرد و تا زمانما نيز
در کنفحمايتحقاستو بهظاهر از نظرها پنهانمي باشد . درود خدای بزرگبر
او باد







نظرات 0