تاريخ : دوشنبه 30 آذر 1388  | 5:16 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
بین الحرمین

 

کارم از جنون گذشته مست مست بوی سیب

دل من تنگه برا شش گوشه و قبر حبیب



از حسین و کربلا تپش تپش دل میخونه

برای زیارتش همش میگیره بهونه

شوق پابوسی او افتاده باز توی سرم

میزنم به هر دری جور بشه کار سفرم

حالا که دورم از او میخونم از ناز نگاش

میشینم زل می زنم به عکس گنبد طلاش

با خودم میگم میشه که شامل کرم بشم

آقا دعوتم کنه مسافر حرم بشم

یاد بین الحرمین چشم منو تر می کنه

دل من با خاطرات کربلا سر می کنه

زیارت خوندنای با اشک و آه یادش بخیر

به سر و سینه زدن تو قتلگاه یادش بخیر

یاد اون شبها بخیر مست بوی یار می شدیم

دخیل ضریح خوشگل علمدار می شدیم

اما عیبی نداره اگر به قصه مبتلام

توی روضه هاش میام انگاری توی کربلا

اگه پا نده بیام تو روضه هاش هم بشینم

برام این بسه که عکس کربلاتو ببینم

 







نظرات 0