تاريخ : سه شنبه 1 دی 1388  | 12:01 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

 جاذبه هاى نیرومند

استاد شهید مرتضى مطهرى در مقدمه جلد اول ( خاتم پیامبران) درباره ( دعوتها) چنین مى خوانیم :  دعوتهائى كه در میان بشر پدید آمده , همه یكسان نبوده و شعاع تأثیر آنها یكنواخت نیست . بعضى از دعوتها و سیستمهاى فكرى یك بعدى است و در یك سو پیش رفته است . در زمان پیدایشش قشر وسیعى را فرا گرفته , میلیونها جمعیت پیرو پیدا كرده است اما بعد از زمان خویش دیگر بساط هستیش برچیده شده و به دست فراموشى سپرده شده است . و بعضى دو بعدى است . شعاعشان در دو سو پیش رفته است . همچنانكه قشر وسیعى را فرا گرفته , در زمانها نیز پیشروى كرده . برد آن تنها در بعد مكانى نبوده است , بعد زمان را نیز فرا گرفته است . و بعضى دیگر در ابعاد گوناگون پیشروى كرده اند . هم سطح وسیعى از جمعیتهاى بشر را فرا گرفته و تحت نفوذ خویش قرار  داده اند و در هر قاره اى از قاره ها اثر نفوذ آنها را مى بینیم , و هم بعد زمان را فرا گرفته یعنى مخصوص یك زمان و یك عصر نبوده , قرنهاى متمادى در كمال اقتدار حكومت كرده اند , و هم تا اعماق روح بشر ریشه دوانده و سر ضمیر افراد را در اختیار قرار داده و بر عمق قلبها حكومت كرده و زمام احساسها را در دست گرفته اند . اینگونه دعوتهاى سه بعدى مخصوص سلسله پیامبران است . كدام مكتب فكرى و فلسفى را مى توان پیدا كرد كه مانند ادیان بزرگ جهان , بر صدها میلیون نفر , در مدت سى قرن و بیست قرن و حداقل چهارده قرن حكومت كند و به سر ضمائر

 

افراد چنگ بیندازد ؟ ! جاذبه ها نیز اینچنین اند , گاهى یك بعدى و گاهى دو بعدى و گاهى سه بعدى هستند . جاذبه على از قسم اخیر است . هم سطح وسیعى از جمعیت را مجذوب خویش ساخته و هم به یك قرن و دو قرن پیوسته نیست بلكه در طول زمان ادامه یافته و گسترش پیدا كرده است . حقیقتى است كه بر گونه قرون و اعصار مى درخشد و تا عمق و ژرفاى دلها و باطنها پیش رفته است , آنچنانكه بعد از قرنها كه به یادش مى افتند و سجایاى اخلاقیش را مى شنوند اشك شوق مى ریزند و به یاد مصائبش مى گریند تا جائى كه دشمن را نیز تحت نفوذ قرار داده است و اشكش را جارى ساخته است . و این قدرتمندترین جاذبه هاست .از اینجا مى توان دریافت كه پیوند انسان با دین از سبك پیوندهاى مادى نیست بلكه پیوند دیگرى است كه هیچ چیز دیگر چنین پیوندى با روح بشر ندارد . على اگر رنگ خدا نمى داشت و مردى الهى نمى بود فراموش شده بود . تاریخ بشر قهرمانهاى بسیار سراغ دارد , قهرمانهاى سخن , قهرمانهاى علم و فلسفه , قهرمانهاى قدرت و سلطنت , قهرمان میدان جنگ , ولى همه را بشر از یاد برده است و یا اصلا نشناخته است . اما على نه تنها با كشته شدنش نمرد بلكه زنده تر شد . خود مى گوید :  هلك خزان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر , اعیانهم مفقوده و امثالهم فى القلوب موجوده  ( 1 ) .  ( گردآورندگان دارائیها در همان حال كه زنده اند مرده اند و دانشمندان ( علماء ربانى ) پایدارند تا روزگار پایدار است . جسمهاى آنها گمشده است  اما نقشهاى آنها بر صفحه دلها موجود است) . درباره شخص خودش مى فرماید :  غدا ترون ایامى و یكشف لكم عن سرائرى و تعرفوننى بعد خلو مكانى و قیام غیرى مقامى  ( 2 ) .  ( فردا روزهاى مرا مى بینید و خصائص شناخته نشده من برایتان آشكار مى گردد و پس از تهى شدن جاى من و ایستادن دیگرى به جاى من , مرا خواهید شناخت) .  عصر من , داننده اسرار نیست  یوسف من بهر این بازار نیست  نا امید استم زیاران قدیم  طور من سوزد كه مىآید كلیم   قلزم یاران چو شبنم بى خروش  شبنم من مثل یم طوفان به دوش  نغمه من از جهان دیگر است  این جرس را كاروان دیگر است   اى بسا شاعر كه بعد از مرگ زاد  چشم خود بربست و چشم ما گشاد  رخت ناز از نیستى بیرون كشید  چون گل از خاك مزار خود دمید  در نمى گنجد به جو عمان من  بحرها باید پى طوفان من   برقها خوابیده در جان من است  كوه و صحرا باب جولان من است  چشمه حیوان براتم كرده اند  محرم راز حیاتم كرده اند   هیچكس رازى كه من مى گویم نگفت  همچو فكر من در معنى نسفت  پیر گردون با من این اسرار گفت 

 از ندیمان رازها نتوان نهفت ( 3 )

 ادامه جاذبه هاى نیرومند و در حقیقت على همچون قوانین فطرت است كه جاودانه مى مانند . او منبع فیاضى است كه تمام نمى گردد بلكه روزبروز زیادتر مى شود و به قول جبران خلیل جبران : از شخصیتهائى است كه در عصر پیش از عصر خود به دنیا آمده اند . بعضى از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند و بعضى اندكى بعد از زمان خویش نیز رهبرند و به تدریج رهبریشان رو به فراموشى مى رود . اما على و معدودى از بشر همیشه هادى و رهبرند . تشیع , مكتب محبت و عشقاز بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است كه پایه و زیربناى اصلى آن محبت است . از زمان شخص نبى اكرم كه این مذهب پایه گذارى شده است زمزمه محبت و دوستى بوده است . آنجا كه در سخن رسول اكرم جمله على و شیعته هم الفائزون  (4 ) را مى شنویم , گروهى را در گرد على مى بینیم كه شیفته او و گرم او و مجذوب او مى باشند . از اینرو تشیع مذهب  عشق و شیفتگى است . تولاى آن حضرت مكتب عشق و محبت است . عنصر محبت  در تشیع دخالت تام دارد . تاریخ تشیع با نام یك سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است . على همان كسى است كه در عین اینكه بر افرادى حد الهى جارى مى ساخت و آنها را تازیانه مى زد و احیانا طبق مقررات شرعى دست یكى از آنها را مى برید بازهم از او رو بر نمى تافتند و از محبتشان چیزى كاسته نمى شد . او خود مى فرماید :  لو ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤمِن بِسَیْفى هذا على اَن یُبْغِضَنى ما اَبْغَضَنى , ولو صََبَبْتُ الدُنیا بِجُمَاتِها على الْمُنافق على أن یُحِبُنىِ ما أحَبَنى , و ذلك أنَه قضى فانقضى على لسان النبى الامى انه قال : یا على لا یُبْغِضُكَ مؤمنٌ , و لا یُحِبُكَ منافقٌ  ( 5 ) .  ( اگر با این شمشیرم بینى مؤمن را بزنم كه با من دشمن شود , هرگز دشمنى نخواهد كرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت , زیرا كه این گذشته و بر زبان پیغمبر امى جارى گشته كه گفت : یا على ! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمى دارد) . على مقیاس و میزانى است براى سنجش فطرتها و سرشتها . آنكه فطرتى سالم و سرشتى پاك دارد از وى نمى رنجد ولو اینكه شمشیرش بر او فرود آید . و آنكه فطرتى آلوده دارد به او علاقمند نگردد ولو اینكه احسانش كند , چون على جز تجسم حقیقت چیزى نیست .  مردى است از دوستان امیرالمؤمنین , با فضیلت و با ایمان . متأسفانه از وى لغزشى انجام گرفت و بایست حد بر وى جارى گردد .  امیرالمؤمنین پنجه راستش را برید . آن را به دست چپ گرفت . قطرات  خون مى چكید و او مى رفت . ابن الكُواءِ خارجىِ ِآشوبگر , خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه على استفاده كند , با قیافه اى ترحم آمیز جلو رفت و گفت دستت را كى برید ؟ گفت :  قطع یمینى سید الوصیین و قائد الغر المحجلین و اولى الناس بالمؤمنین على بن ابى طالب , امام الهدى . . . السابق الى جنات النعیم , مصادم الابطال , المنتقم من الجهال , معطى الزكاة . . . الهادى الى الرشاد و الناطق بالسداد , شجاع مكى , جحجاح وفى  . . . ( 6 ) .  ( پنجه ام را برید سید جانشینان پیامبران , پیشواى سفید رویان قیامت , ذیحق ترین مردم نسبت به مؤمنان , على بن ابى طالب , امام هدایت . . . پیشتاز بهشتهاى نعمت , مبارز شجاعان , انتقام گیرنده از جهالت پیشگان , بخشنده زكات . . . رهبر راه رشد و كمال , گوینده گفتار راستین و صواب , شجاع مكى و بزرگوار با وفا) . ابن الكواء گفت : واى بر تو ! دستت را مى برد و اینچنین ثنایش مى گوئى ؟ ! گفت : چرا ثنایش نگویم و حال اینكه دوستیش با گوشت و خونم درآمیخته است ؟ ! به خدا سوگند كه نبرید دستم را جز به حقى كه خداوند قرار داده است . این عشقها و علاقه ها كه ما اینچنین در تاریخ على و یاران وى مى بینیم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن مى كشاند .  1 - نهج البلاغه , حكمت 139 . 2 - نهج البلاغه , خطبه 149 . 3 - كلیات اشعار فارسى اقبال لاهورى , ص 6 - 7 .4 - جلال الدین سیوطى در الدر المنثور در ذیل آیة 7 سوره بینه از ابن عساكر از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى كند كه گفت در محضر پیغمبر بودیم كه على نیز به محضرش مى آمد . حضرت فرمودند :  و الذى نفسى بیده ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه  , یعنى سوگند به آن كسى كه جانم در دست اوست این مرد و شیعیان او در روز قیامت رستگارانند . و مناوى در كنوز الحقایق به دو روایت نقل مى كند , و هیثمى در مجمع الزوائد , و ابن حجر در الصواعق المحرقة همین مضمون را با كیفیتى دیگر نقل مى كنند . 5 - نهج البلاغه , حكمت 42 . 6 - بحار الانوار , ج 40 , ص 281 - 282 , چاپ جدید و التفسیر الكبیر فخر رازى , ذیل آیه 9 - ام حسبت أن ... - سوره كهف .

 

ازسایت بلاغ 

 







نظرات 0