تاريخ : سه شنبه 1 دی 1388  | 2:48 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
 در یكى از شبها امیرالمؤمنین علیه السلام از مسجد كوفه به سوى منزل خود حركت كرد. كمیل بن زیاد كه از یاران خوب آن حضرت بود امام را همراهى مى نمود. گذرشان از كنار خانه مردى افتاد كه صداى قرآن خواندنش بلند بود و این آیه را ((امن هو قانت آناء اللیل ساجدا و قائما یحذر الاخرة و یرجوا رحمة ربه قل هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذكر اءولوالباب ))  با صداى دلنشین و زیبا مى خواند. كمیل از حال معنوى این مرد بسیار لذت برد و در دل بر او آفرین گفت . بدون آنكه سخنى در زبان بگوید.

حضرت به حال كمیل متوجه شد و رو به او كرد و فرمود:
اى كمیل ! صداى قرآن خواندن او تو را گول نزند زیرا او اهل دوزخ است (چه بسا قرآن خوانى هست كه قرآن بر او لعنت مى كند) و بزودى آنچه را كه گفتم به تو آشكار خواهم كرد!
كمیل از این مسئله متحیر ماند، نخست اینكه امام علیه السلام به زودى از فكر و نیت او آگاه گشت ، دیگر اینكه فرمود: این مرد با آن حال روحانیش ‍ اهل دوزخ است .
مدتى گذشت . حادثه گروه خوارج پیش آمد و كارشان به آنجا رسید كه در مقابل امیرالمؤمنین ایستادند و على علیه السلام با آنان جنگید در حالى كه حافظ قرآن بودند.
پس از پایان جنگ كه سرهاى آن طغیان گران كافر بر زمین ریخته بود، امیرالمؤمنین علیه السلام رو به كمیل كرد در حالى كه شمشیرى كه هنوز خود از آن مى چكید در دست داشت ، نوك آن را به یكى از آن سرها گذاشت و فرمود:
اى كمیل ! این همان شخصى است كه در آن شب قرآن مى خواند و از حال او در تعجب فرو رفتى . آنگاه كمیل حضرت را بوسید و استغفار كرد.

                               منبع:داستنانهای بحارالانوار

 
   

 

 







نظرات 0