تاريخ : سه شنبه 1 دی 1388  | 9:52 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

در میان بنى اسرائیل (قبل از اسلام ) عابدى یك عمر طولانى به عبادت خدا اشتغال

داشت ،در عالم خواب به او گفته شد فلان زن از دوستان تو در بهشت است .

وقتى بیدار شد، سراغ آن زن را گرفت تا او را پیدا كرد، سه روز او را مهمان خود

نمود،تا ببیند او چه عملى انجام مى دهد كه اهل بهشت شده است ، ولى در این

 

سه روز دید،او یك زن عادى است ، شبها كه عابد شب زنده دارى مى كند، او

مى خوابد، روزها كه عابد روزه مى گیرد، او روزه نمى گیرد...

تا اینكه : به او گفت : ((آیا غیر از آنچه از تو دیدم عمل دیگرى ندارى ؟)) او گفت

(( نه به خدا سوگند، اعمالم همین است كه دیدى ))، عابد اصرار كرد كه فكر كن و

بیاد بیاور كه چه عمل نیكى دارى ...سرانجام زن گفت : من یك خصلت دارم

(كه هموارهراضى به رضاى خدا مى باشم ) اگر در سختى باشم ، آرزوى

آسانى نمى كنم ، اگر بیمار باشم ، آرزوى سلامتى نمى كنم و اگر در

گرفتارى باشم آرزوى آسایش نمى كنم (بلكه پسندم آنچه را جانان پسندد).

عابد جریان را دریافت ، دستش را بر سرش زد و گفت : ((سوگند به خدا این

خصلت (رضا به رضاى الهى ) خصلت بزرگى است كه عابدها از داشتن آن عاجزند.

 

 







نظرات 0