مرثیه اى براى باران
اینك زمین در سفر آسمانى خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن
گرفته كه غروب كند. دیگر تا آن نباء عظیم، اندك فاصله اى بیش نمانده است و زمین و
آسمان در انتظارند. فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر.
فرات تشنهء مشكهاى اهل حرم و بیابان تشنهء خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛
امّا نه آن تشنگى كه با آب سیراب شود ... او سرچشمه تشنگى است و مى دانى، رازها
را همه، در خزانهء مكتومى نهاده اند كه جز با مفتاح تشنگى گشوده نمى شود. امام سر
چشمه راز است و بیابان طف، عرصه اى كه مكنونات حجاب تكوین را بى پرده مى نماید.
مگر نه اینكه اینجا را عالم شهادت مى نامند؟ و مگر از این فاش تر هم مى توان گفت؟
روایت محرم، شهید مرتضى آوینى
به گونه ی ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پیمان برادریت
با جبل نور
چون آیه های جهاد
محكم
***
تو آن راز رشیدی
كه روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمه گاه
در میان نهاد
و انتظار در بُهت كودكانه ی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
كه روزی فرات
بر لبت آورد
و در كنار درك تو
كوه از كمر شكست
سید حسن حسینی، گنجشک و جبرییل
.: RASEKHOON.NET:.