تاريخ : جمعه 4 دی 1388 | 12:45 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
امام ششم حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزى ابراهیم خلیل اطراف كوه بیت المقدس براى یافتن چراگاهى گردش مى كرد تا گوسفندان خود را به آن ناحیه برد. در این هنگام صدائى بگوشش رسید نگاه كرد مرد بلند قامتى را مشاهده كرد كه مشغول نماز است سئوال نمود بنده خدا نماز براى كه مى خوانى ؟ جواب داد براى پروردگار آسمان پرسید از بستگان و خویشاوندان تو كسى باقیمانده ؟ پاسخ داد نه ، ابراهیم علیه السلام گفت از چه محل غذا تهیه مى كنى اشاره به درختى نموده گفت میوه این درخت را مى چینم و براى زمستانم ذخیره مى نمایم از منزلش سئوال كرد كوهى را نشان داده گفت در آنجا است پرسید ممكن است مرا به منزل خود برى و یك شب میهمان تو باشم پیرمرد گفت در جلو راه منزلم آبى است كه عبور از آن مشكل است . سئوال كرد خودت چگونه مى گذرى؟ پاسخ داد من از روى آب مى گذرم. گفت دست مرا هم بگیر شاید خداوند به من نیز قدرت دهد تا از آب بگذرم. پیرمرد دست ابراهیم خلیل علیه السلام را گرفته
هر دو از آب گذشتند. وقتى به منزل رسیدند حضرت ابراهیم پرسید كدام روز بزرگترین روزها است؟ گفت روز قیامت كه خداوند پاداش اعمال مردم را در آن روز مى دهد. گفت خوبست با هم دعا كنیم كه از شر آن روز خداوند ما را ایمن دارد. پیر گفت دعا را چه مى خواهى به خدا قسم سه سال است دعایى كرده ام و حاجتى خواسته ام هنوز مستجاب نشده ابراهیم فرمود مى خواهى بگویم چرا اجابت دعایت به تاءخیر افتاده . زیرا خداوند وقتى بنده اى را دوست داشته باشد اجابت دعایش را به تأخیر مى اندازد تا مناجات كند و طلب نماید چون راز و نیایش او را دوست دارد، اما بنده اى كه خدا بر او خشمگین است اگر چیزى درخواست كند. در برآوردن حاجت او تعجیل مى كند یا قلبش را از آن خواسته منصرف نموده مأیوسش مى كند تا دیگر درخواست ننماید. آنگاه پرسید حاجت تو چه بوده ؟ پیرمرد گفت سه سال پیش گله گوسفندى از اینجا گذشت جوانى زیبا صورت كه دو رشته موى بر دو طرف سر داشته گوسفندان را سرپرستى مى كرد. از او پرسیدم این گوسفندها متعلق بكیست ؟ گفت از ابراهیم خلیل الرحمن . آن روز درخواست كردم خدایا اگر در روى زمین خلیل و دوستى دارى به من نشان بده ! ابراهیم گفت خدا دعایت را مستجاب نموده من ابراهیم خلیلم پیر حركت كرده او را در آغوش گرفت.
.: RASEKHOON.NET:.