هنگامی كه علی بن جعفر علیه السلام به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش، او را سرزنش كردند و به او گفتند: «تو عموی پدر او (حضرت جواد) هستی، در عین حال این گونه در برابر او كوچكی میكنی (و دستش را میبوسی) و ....؟» علی بن جعفر گفت: ساكت باشید، آنگاه ریش خود را به دست گرفتن و گفت: «اگر خداوند این ریش سفید را شایسته (امامت) ندانست، و این نوجوان را شایسته دانست و به او چنان مقامی داد، من فضیلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن شما، من بنده او هستم.» نیر روایت شده: روزی علی بن جعفر، در نزد حضرت جواد علیه السلام بود، در آن هنگام طبیب، برای رگ زدن نزد حضرت جواد علیه السلام آمد، علی بن جعفر برخاست به حضرت جواد علیه السلام گفت:«ای آقای من! بگذار طبیب اول رگ مرا بشكافد، بعد رگ تو را، تا تیزی آهن (نشتر) را قبل از تو من احساس كنم.» سپس حضرت جواد علیه السلام برخاست تا برود، علی بن جعفر جلوتر برخاست و كفشهای آن حضرت را جفت كرد.
.: RASEKHOON.NET:.