تاريخ : جمعه 4 دی 1388  | 4:00 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

*بغض درگلو*

چه بگویم ازاین انتظار ناتمام!

 

آقاجان،منم حجاب غیبت میدانم...تو ایی که هرروز درانتظار بال گشودنه منی!

 

مولایم ..منم که با منیتم ،با تکبرم،پرمدعایم،دل بسته ی این دنیای غدارم!

 

برای باتوبودن دوبال میخواهم ...خوب میدانم!!

 

دوبال که مرا از همه تعلقات غیر الهی برهاند ...

اما .......

 

کجاست همتی که من را به توبرساند؟؟؟بالهایم شکسته اند وتاب پرواز ندارم...

 

دل گیرم از خودم ...چه کنم بااین نفس سرکش؟؟

 

چه کنم بااین همه زرق وبرق دنیا که مرا میخ کوب خود کرده است؟؟

 

من چه بگویم ؟؟منم بااین همه ریا وریا و ریا...

 

برای باتو بودن دوبال میخواهم ...همانند بالهای شهدا

 

باید پرواز را از شهید آموخت!

 

نمیدانم چه عهدی با خدای خود بسته بودند!

 

چه پیوندی میانتان بود که بارمز یامهدی باآنها سخن میگفتی؟؟

 

نمیدانم ....

 

مولایم ،دستم بگیرو برهان مرا از این لجنزاری که درآن غرق شده ام ...

 

باتمام وجودم دوستت دارم ...ای بهترین معشوق

 

*****************************

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 







نظرات 0