تاريخ : سه شنبه 8 دی 1388  | 10:42 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

            
              ای دل ، به کوی او ز که پرسم که یار کو
            
            
               
 
            
            
              در باغ پر شکوفه ، که
              
              
              پرسد بهار کو
            
            
               
 
            
            
              نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست
            
            
               
 
            
            
              نقشی بلند تر زده ایم ،
              
              
              آن نگار کو
            
            
              
              
            
            
              جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است
            
            
               
 
            
            
              آن آشنای ره که بود پرده
              
              
              دار کو
            
            
            
            
              ماندم درین نشیب و شب آمد ، خدای را
            
            
               
 
            
            
              آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
            
            
              
              
            
            
              ای بس بسنم که بر سر ما رفت و کس نگفت
            
            
               
 
            
            
              آن پیک ره شناس حکایت گزار کو
            
            
               
 
            
            
              چنگی به دل نمی زند امشب سرود ما
            
            
               
 
            
            
              آن خوش ترانه چنگی شب زنده دار کو
            
            
               
 
            
            
              ذوق نشاط را می و ساقی بهانه بود
            
            
               
 
            
            
              افسوس ، آن جوانی شادی گسار کو
            
            
              
              
            
            
              یک
              
              
              شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی
            
            
               
 
            
            
              چشمی کنار پنجره ی انتظار کو
            
            
               
 
            
            
              خون هزار سرو
              
              
              دلاور به خک ریخت
            
            
              
              
            
            
              ای سایه ! های های لب جویبار کن
              
              
              
              
            
          
 

 







نظرات 0