کسی در گوش من گوید که تو یک روز می آیی
به جان عشق دستم را بگیر مرد اهورایی
شدند یک کوله بار بر پشت این شبگرد تنهایی
صدایت می کنم هرروز و شب آرام وآهسته
بگو ای منتظر چون من در این ویرانه با مایی
اگر امروز من رنگ خزان است باوری گوید:
به روح زخمی انسان قسم ، منجی فردایی
تو تندیس طلوع سبزعشقی آخرین امید
منم رنگ غروب وغم ، نمی پرسی چه غمهایی
غم تنها شدن در جمع، غم نامردی مردان
غم مردن میان سرزمین مادری دروهم و تنهایی
تمام هستی ام جانا فدای خال لبهایت
زپا افتاده ام دیگرببین گشتم تماشایی
تمام سهم من از تو حضوری سبز در رؤیاست
گذشتند جمعه ها بی تو همه خاموش و تکراری
من امشب زخمی هجران تو ، مهدی نمی آیی؟
.: RASEKHOON.NET:.