تاريخ : پنج شنبه 17 دی 1388  | 8:00 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

با فروپاشی ناگهانی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991م، كه تا آن تاریخ رقیب بلامنازع ایالات متحده آمریكا به شمار می رفت، چالش های بزرگی فراروی كشور پیروز باقی مانده در عرصه روابط بین الملل قرار گرفت. تا آن زمان، آمریكا مشكلات داخلی و خارجی خود را فرافكنی كرده، به كشور رقیب خود، شوروی، نسبت می داد و بدین صورت، از یك سو، افكار عمومی جهان و اذهان شهروندان آمریكایی معترض به سیاست های ناكارآمد دولت وقت را قانع می كرد، و از سوی دیگر، از طریق وانمود كردن خطر كمونیسم شوروی برای جهان، كشورهای هم پیمان خود را منسجم و وادار به تبعیت از خود می نمود. اما از آن زمان به بعد، دیگر آمریكا رقیب جدّی در صحنه بین الملل نداشت تا بتواند علاوه بر فرافكنی نارسایی های خود به خارج، كشورهای نسبتاً بزرگ جهان را نیز همراه خود سازد تا همچنان برتری خود را حفظ نماید. اساساً ایالات متحده آمریكا در یك فضای امنیتی می تواند به مقاصد خود دست یابد و ایجاد چنین فضایی در جهان به نفع اوست; زیرا با به كار بستن تجهیزات و نیروی نظامی بی بدیل خود می تواند بر اقتصاد و قدرت جهان فائق آید و از این طریق، قدرت برتر جهان محسوب شود.

 

از این رو، پس از فروپاشی شوروی، این كشور سعی و تلاش زیادی كرد تا قدرت رقیب دیگری ـ اگرچه فرضی ـ در جهان پدید آورد. در این زمینه، نظریه پردازان سیاست زده آمریكا در عرصه روابط بین الملل، كه گفته می شود همكاری گسترده و تنگاتنگی با سازمان «سیا» (CIA) دارند، درصدد برآمدند برای پیشبرد اهداف نظام سلطه، دشمنانی هرچند ساختگی بیافرینند. ساموئل پی. هانتینگتون (SAMUEL P. HUNTINGTON) یكی از مهم ترین این افراد به شمار می آید; او، كه یكی از استراتژیست های سیاست خارجی آمریكاست، به جای دغدغه درباره مسائل تاریخی كلان، در حد یك كارشناس مسائل استراتژیك، نگران موضع گیری سیاست مداران و توان نظامی و اقتصادی كشور متبوع خود است. وی نظریه «برخورد تمدن ها» را ارائه كرد و كتابی به همین نام به رشته تحریر درآورد. او در این كتاب، تلاش می كند تمدن های شرقی از جمله تمدن اسلام را معارض و دشمن غرب جلوه دهد.1 اما دیری نپایید كه محافل علمی و آكادمیك به ماهیت غیرعلمی و غیرواقعی این نظریه پی بردند و در نتیجه، مورد استقبال مراكز علمی و اندیشمندان جهان قرار نگرفت. از آن پس، نظریه پردازان آمریكایی سعی كردند این نظریه را صورت عینی ببخشند، به همین دلیل، حوادث 11 سپتامبر را طرّاحی و تروریسم سازمان یافته را در جهان هشدار دادند و همه جهان را برای مبارزه با آن فراخواندند. پس از 11 سپتامبر، هر روز شاهد ماجراجویی های جدیدی هستیم. جالب اینجاست كه ترورها و خراب كاری های گسترده در سراسر جهان را بر اساس نظریه مؤلف كتاب برخورد تمدّن ها، به مسلمانان نسبت می دهند و مدعی اند كه آموزه ها و تعالیم اسلامی «ترور» را توصیه و ترویج می كند. در این مقاله برآنیم تا پدیده «ترور» و «تروریسم» را در اسلام بررسی كنیم.

مفهوم «ترور»

«ترور» واژه ای فرانسوی و به معنای ترس و وحشت است. ارائه تعریف جامع و كامل از «تروریسم»، كه تمامی گونه های آن را دربر گیرد، دشوار به نظر می رسد. این امر ناشی از تنوّع بیش از حد انواع متكّثر این پدیده نو پاست. تلاش های بیوقفه سازمان ملل متحد در مورد تعریف این واژه از سال 1972 م تا سال 1979 م سرانجام بی نتیجه مانده و تاكنون نیز موفق نشده است تا تعریفی منسجم در این باره ارائه نماید. اساساً تبیین و توضیح مفهوم «تروریسم» به مراتب آسان تر از تعریف آن است. اما با این وجود، به دلیل اهمیت موضوع، برخی از كتاب ها، فرهنگ های لغات و سازمان ها به تعریف این واژه مبادرت ورزیده اند.

فرهنگ دهخدا در این باره می نویسد: «ترور2 البته باید توجه داشت كه امروزه در زبان عربی معاصر، به جای «اهراق» كلمه «ارهاب» و «اغتیال» به كار می رود.

در جایی دیگر آمده است: «ترور در لغت، وحشت و ترس است; اصطلاحاً قتل سیاسی است با سلاح. فاعل این عمل را تروریست گویند.»4 در دو تعریف مزبور، قتل سیاسی به وسیله سلاح، ملاك تروریسم شناخته شده است. بنابراین، منظور از «ترور» هر نوع قتل و خون ریزی نیست و درگیری ها و منازعات شخصی از محل بحث خارج می گردد.

پدیده «حكومت ترور» نخستین بار در سال 1793م در فرانسه ظهور یافت. سپس این واژه در سال 1796م در ضمیمه فرهنگ لغات فرهنگستان علوم فرانسه به معنای «نظام یا رژیم وحشت» درج شد. از آن پس، واژه مزبور به سایر كتاب ها نیز راه یافت. یكی از فرهنگ های انگلیسی در تعریف واژه «تروریسم» می نویسد: «تروریسم عبارت است از: تلاش های عناصر دولتی و غیردولتی كه سعی می كنند با استفاده از روش های خشونت آمیز، به اهداف سیاسی خود دست یابند.»5 در این تعریف، ملاك اصلی در تعریف «تروریسم» استفاده از روش خشونت آمیز به منظور دست یابی به مقاصد سیاسی لحاظ شده است.

یكی دیگر از فرهنگ های انگلیسی «استفاده از روش خشونت آمیز را برای تغییر سیاسی حكومت یا جامعه» در تعریف خود به كار برده است و اظهار می دارد: «تروریسم استفاده سیاسی از خشونت به عنوان ابزاری برای تحت فشار قرار دادن یك حكومت و یا جامعه جهت پذیرش تغییر سیاسی یا اجتماعی رادیكال است.»6

در بند دوم ماده یك كنوانسیون «سازمان كنفرانس اسلامی» در تعریف «تروریسم» چنین آمده است: «اصطلاح "تروریسم" به هرگونه عمل خشونت آمیز یا تهدیدكننده اطلاق می شود كه علی رغم مقاصد یا انگیزه اش به منظور اجرای برنامه مجرمانه فردی یا گروهی به منظور ایجاد رعب بین مردم یا تهدید به آسیب رساندن یا به خطر انداختن جان، حیثیت، آزادی ها، امنیت یا حقوق آنان، یا به خطر انداختن محیط زیست یا هرگونه تأسیسات یا اموال عمومی یا خصوصی یا اشغال یا تصرف آنها یا به خطر انداختن منابع ملّی یا تأسیسات بین المللی یا تهدید كردن ثبات، تمامیت ارضی، وحدت سیاسی یا حاكمیت كشورهای مستقل انجام می گیرد.»7

بر اساس این ماده، «تروریسم» به هر نوع اقدام خشونت بار یا تهدیدآمیز گفته می شود كه صرف نظر از مقاصد مرتكبان آن، به منظور ارعاب یا تهدید مردم صورت می گیرد و موجب به خطر افتادن جان یا امنیت آنان یا آسیب رساندن به محیط زیست، تأسیسات، اموال خصوصی یا عمومی گردد.

به هرحال، اصلی ترین مشخصه تروریسم، كه عموم صاحب نظران بر آن اتفاق نظر دارند، این است كه تروریسم جرم سازمان یافته ای است كه خشونت و تهدید به همراه دارد و به منظور ایجاد رعب و وحشت میان مردم برای دست یابی به اهداف سیاسی صورت می گیرد. اساساً تروریسم استفاده غیرقانونی از خشونت یا تهدید به وسیله آن علیه افراد، اموال، مراكز و تأسیسات دولتی یا خصوصی برای دست یافتن به اهداف سیاسی یا اجتماعی است. بنابراین، هرگونه تهاجم مسلّحانه غیرمشروع، كه رعب و وحشت ایجاد كند و حیات اجتماعی مردم را به خطر اندازد، «ترور» محسوب می شود.

ترور از نظر منابع اسلامی

در منابع فقهی شیعه، از «ترور» نامی به میان نیامده است، اما عناوینی وجود دارد كه تقریباً مترادف با آن است و به تعبیر بهتر، ترور یكی از بارزترین مصادیق آن است. این اعمال در اسلام ممنوع بوده و برای مرتكبان آن بسته به نوع ارتكاب، مجازات های سنگینی در نظر گرفته شده است. البته باید در نظر داشت كه در قرآن كریم در چند مورد، واژه «ارهاب»، كه معادل ترور در زبان عربی معاصر است، به كار رفته كه به معانی دیگری همچون ترس از خدا و ترساندن به كار رفته است; مثلا، در آیه شریفه: (وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّاللّهِ.) (انفال: 60) «ارهاب» به معنای ترساندن است كه نه تنها مجاز شمرده شده، بلكه به آن سفارش نیز شده، و آن زمانی است كه كفّار و مشركانی كه دارای عهد و پیمان با مسلمانان هستند، قصد خیانت و غدر داشته باشند8 كه در این صورت، از باب دفاع مشروع، ارهاب (ترساندن كفّار) نه تنها جایز، بلكه لازم است و دلیل آن آیه بعدی همین سوره است كه می فرماید: (وَ إِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا)(انفال: 61); و اگر به صلح گراییدند تو نیز جانب آن را بگیر. البته همان گونه كه تذكر داده شد، این آیه هیچ ارتباطی با بحث ارهاب اصطلاحی ندارد و مربوط به بحث ما نیست و نیازمند بحثی مستوفا و مستقل است. در سوره اعراف9 نیز این واژه به همین معنا در مورد سحر بیان شده است. در سوره بقره10 نیز «ارهاب» در مورد بنی اسرائیل آمده كه به معنای ترس از خداست.

البته هیچ یك از آیات مزبور متضمّن حكم ترور اصطلاحی نیست و نمی توان حكم آن را از این آیات استفاده كرد. از این رو، به ناچار برای تبیین این مسئله، باید به سراغ عناوین دیگر مطرح شده در منابع فقهی رفت. به منظور تبیین هرچه بهتر این عنوان، مباحث در دو محور عمده پی گیری می شود: در محور اول، اصل كرامت و حرمت جان و مال انسان ها بیان می گردد تا روشن شود كه اسلام تا چه حد برای جان و مال انسان ها ارزش و اهمیت قایل است، تا جایی كه به هیچ وجه و در هیچ شرایطی، اجازه نمی دهد این اصل اساسی توسط هر فرد و مقامی بدون دلیل مورد كوچك ترین خدشه ای واقع شود، چه رسد به آنكه امنیت جانی و مالی افراد مورد تهدید و ارعاب و ترور قرار گیرد. سپس در محور دوم، عناوین مطرح شده در روایات و كلمات فقها همچون «محاربه»، «فتك» و «غدر»، كه ترور یكی از مصادیق بارز آنهاست، تبیین می گردد:

1. اصل كرامت انسان

بر اساس نصّ صریح برخی از آیات قرآن، خداوند متعال به فرزندان آدم كرامت ذاتی بخشیده است: (وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی كَثِیر مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا) (اسراء: 70); و به راستی كه فرزندان بنی آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشكی و دریا بر مركب مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاكیزه ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده ایم، چنان كه باید و شاید برتری بخشیدیم.

از این آیه شریفه، فهمیده می شود كه همه انسان ها فارغ از رنگ، نژاد و جنسیت، مورد تكریم الهی هستند و بر بسیاری از موجودات برتری دارند. از این رو، خداوند پس از آفرینش این موجود ممتاز، به ابلیس فرمان سجده داد و بعد از سرپیچی شیطان فرمود: (مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ)(ص: 75); ای ابلیس! چه چیز مانعت شد كه برای چیزی كه با دستان قدرت خویش خلق كرده ام سجده كنی؟ این تعبیر نشان دهنده آن است كه انسان دارای گوهری ارزشمند است; زیرا تعبیر (بِیَدَیَّ) زمانی به كار می رود كه احترام ویژه ای منظور باشد.11 لازمه لاینفك چنین كرامتی، داشتن «حق امنیت» است و تأمین چنین حقی باید به گونه ای باشد كه با كرامت و شأن و منزلت وی سازگار باشد.

همچنین از آیه (وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا...) استفاده می شود كه انسان ها دارای «حق حیات» بوده و دیگران مكلّف به رعایت آن هستند و تا زمانی كه انسان كرامت و حیثیت خود را با انجام اعمال خشونت بار، جرم و جنایت مخدوش نسازد، دیگران مكلّف به ادای احترام نسبت به این حق هستند. این امر مورد قبول همه ادیان الهی است، اما اسلام علاوه بر كرامت ذاتی، معتقد است: بشر از كرامت و حیثیت بالاتری برخوردار است و آن «كرامت ارزشی» نام دارد، و ملاك امتیاز آن بر اساس «تقوای الهی» است: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَر وَ أُنثَی وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَاللَّهِ أَتْقَاكُمْ)(حجرات: 13); هان ای مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را به هیأت اقوام و قبایلی درآورده ایم تا با یكدگر انس و آشنایی یابید، بی گمان، گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. كرامت ذاتی تنها زمینه ارزش و شرافت را برای انسان فراهم می آورد; یعنی بدین وسیله، خداوند متعال مقتضی كرامت ارزشی را برای انسان مهیّا می سازد و انسان باید با اختیار و سعی و تلاش خود، بدان دست یابد. اگر كسی تحت تأثیر شهوات و هواهای نفسانی خود استعدادهای خدادادی را زیر پا گذاشت، از آنها روی برتافت و كرامت ذاتی خود را منكوب كرد و به حقوق دیگران تجاوز نمود، قطعاً چنین فردی نه تنها حق كرامت و شرافت ذاتی خود را سلب نموده، بلكه به خاطر تضییع حقوق دیگران و به مخاطره انداختن حیات اجتماعی جامعه، مجرم شناخته می شود و به منظور دفاع از حقوق سایر افراد جامعه، كه همان حق حیات و حق كرامت است، باید مورد مؤاخذه و كیفر قرار گیرد.12

از نظر اسلام، كرامت انسان به اندازه ای دارای اهمیت است كه پس از ولوج روح به جنین، سقط آن به اجماع فقها حرام است، مگر آنكه ضرورت یا مصلحتی قوی بر آن وجود داشته باشد. همچنین انتحار و خودكشی از نظر اسلام مردود است و گناه كبیره محسوب می شود. اینجاست كه قرآن می فرماید: (مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِی الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً) (مائده: 32); هر كس فردی را جز به قصاص قتل یا به جزای فساد در روی زمین بكشد مانند این است كه همه مردم را كشته باشد. بر اساس این آیه شریفه، در غیر دو مورد مذكور (قصاص و افساد در روی زمین) قتل یك انسان برابر با كشتن همه مردم است. البته باید توجه داشت كه مفهوم «افساد» گسترده است و شامل «ترور» نیز می شود. (در مباحث بعدی درباره آن بحث خواهد شد.) غرض از بیان این آیه در اینجا تنها استفاده این نكته است كه اسلام برای منزلت و شرافت انسان، كه یكی از مصادیق آن «حیات آدمی» است، اهمیت بسیاری قایل است. آیه ای دیگر در این باره می فرماید:

(وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ) (اسراء: 33) و نفسی را كه خداوند حرام كرده است، جز به حق نكشید. مطابق این آیه، قتل نفس مطلقاً جایز نیست، مگر اینكه از روی حق باشد.

علاوه بر آیات مزبور، كه دلالت صریح بر ممنوعیت قتل نفس دارد، روایاتی در این باره وارد شده كه حاكی از لزوم رعایت احترام به مردم است. حضرت علی(علیه السلام)خطاب به مالك اشتر در یكی از عهدنامه های خود، به پاس داشتن حرمت مردم سفارش نموده، می فرماید: «و اَشعِر قلبكَ الرحمةَ لِلرعیَّةِ و لا تكوننَّ علیهم سَبعاً ضاریاً تغتنم أكلَهم، فانّهما صنفانِ: اِمّا أخٌ لكَ فی الدینِ أو نظیرٌ لكَ فِی الخلقِ»;13 قلب خود را از عطوفت و مهربانی با مردم لبریز كن و با آنان همچون حیوان درنده خویی كه دریدن آنان را غنیمت می شمارد، مباش; زیرا مردم دو دسته اند: یا برادر دینی تواند و یا در خلقت شبیه تو. از بیان نورانی حضرت امیر(علیه السلام) روشن می شود كه انسان به طور كلی، ورای قیود و تعلّقات، دارای كرامت است و احترام او بر همگان لازم.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جایی دیگر، به متصدّیان جمع آوری زكات دستور می دهد كه مردم و حتی حیوانات آنها را نترسانند: «... و لا تنفرنَّ بهیمةً و لا تفزعنَّها و لا تسوئنَّ صاحبها فیها...»;14 و چارپایان را نگریزان و نترسان و با صاحبان آنها در گرفتن حق، بد رفتاری مكن.

این روایت اولا، به صراحت، مأموران جمع آوری زكات را از بدرفتاری با مردم بر حذر داشته است. پس به طریق اولی، شامل ترور، كه از مصادیق بارز آن است، نیز می شود. ثانیاً، از اینكه حضرت به مدارا با حیوانات و اذیت و آزار نرساندن به آنها سفارش كرده است، به مفهوم اولویت، می توان ممنوعیت ترساندن و ایجاد محیط رعب و وحشت برای انسان ـ یعنی ترور ـ را استفاده نمود.

حال كه اصل «كرامت انسان از دیدگاه اسلام» تبیین شد، معلوم گشت كه به خاطر كرامت ذاتی و ارزشی انسان، هر عملی كه ناقض این اصل باشد از جمله ترور در اسلام ممنوع است.

2. ترور و عناوین ممنوعه در فقه سیاسی شیعه

الف. محاربه:

تعریف لغوی: «محاربه» از ماده «حرب»، نقیض «سلم» است.15 زبیدی به نقل از سهیلی می نویسد: «حرب; تیراندازی، پرتاب نیزه، شمشیرزنی و كشتی گرفتن است كه به هنگام نزاع، میان طرفین صورت می گیرد.»16 پس «محاربه» از نظر لغت، به معنای جنگ و درگیری میان دو طرف است.

«محارب» در اصطلاح فقها: از نظر فقها، كسی كه برای ترساندن دیگران اسلحه بكشد، در خشكی یا دریا، در شب یا روز، در شهر یا بیرون آن، محارب شناخته می شود. صاحب جواهر به نقل از شرائع در این باره می نویسد: «المحاربُ كلُّ مَن جرَّد السلاحَ لاِخافةِ الناسِ فی برٍّ او بحر لیلا او نهاراً فی مصر و غیره.»17 این تعریف با اختلاف جزئی در عبارت، مورد قبول بسیاری از فقها از جمله محقق اردبیلی در مجمع الفائدة،18 محقّق حلّی در شرائع،19علّامه حلّی در ارشادالاذهان20 و تبصرة المتعلّمین،21 فخرالمحققین پسر علّامه حلّی در ایضاح الفوائد،22 شهید ثانی در مسالك الافهام،23 كاشف الغطاء در كتاب كشف الغطاء،24 راوندی در فقه القرآن25 و شهید اول در دروس26 است. سلّار در مراسم، قاضی ابن برّاج در مهذّب، ابن حمزه در وسیله، ابن ادریس در سرائر، فاضل مقداد در ریاض نیز با تعبیراتی متفاوت به این مسئله پرداخته اند.27

فقها در این تعریف، قیود و عناصری را لحاظ نموده اند كه به دلیل اهمیت، به مهم ترین آنها اشاره می شود:

1. تجریدالسلاح: به همراه داشتن سلاح به تنهایی بر محارب بودن كفایت نمی كند، بلكه باید سلاح برهنه و كشیده باشد تا اصطلاح محارب در مورد آن صدق كند.

2. مكان: در تعریف فقها، مكان خاصی برای محارب لحاظ نشده است. هر گاه كسی در دریا یا خشكی، در داخل شهر یا خارج آن، در دارالاسلام یا دارالكفر سلاح بكشد محارب شناخته می شود.

3. زمان: عنصر زمان در تعریف محاربه دخیل نیست. بنابراین، هر زمان این عمل انجام گیرد، چه شب و چه روز محارب است.

4. قصد ایجاد هراس: كشیدن سلاح به تنهایی كفایت نمی كند، بلكه باید حامل سلاح قصد ترسانیدن و ایجاد رعب و وحشت میان مردم را نیز داشته باشد. پس هرگاه به قصد چیز دیگری سلاح خود را برهنه نماید، عنوان «محارب» بر آن اطلاق نمی شود.

5. ترسانیدن مردم: صرف برهنه كردن سلاح بر صدق عنوان مزبور كافی نیست، بلكه باید این عمل در مواجهه با مردم انجام گیرد. بنابراین چنانچه كسی چنین عملی را در خانه، یا در بیابان و یا در هر مكان دیگری كه در منظر مردم نباشد و در نتیجه، در اثر آن مردم احساس ترس و دلهره ننمایند، نمی توان او را «محارب» نامید. اغلب فقها تعبیر «اخافة الناس» را آورده اند و مراد آنها ترساندن هر كسی است كه ترساندنش حرام است كه شامل همه مردم، حتی كفّار نیز می شود، چه كسانی كه در امان و ذمّه مسلمانانند و چه كسانی كه در عهد با آنها هستند. پس به طور عموم، ایجاد وحشت در میان هر فرد، فرقه و گروه جایز نیست، مگر آنكه دلیلی بر جواز آن وجود داشته باشد. صاحب جواهر بر این مطلب دلایلی از كتاب و سنّت اقامه نموده و ادعای اجماع نیز كرده است.28

دو قید دیگری كه در تعریف فقها لحاظ شده، یكی عنصر «عدد» است كه شامل یك نفر و بیشتر می شود و دومی عنصر «جنسیت» است كه مرد و زن را شامل می شود. این دو مطلب از عبارت «مَن یجرّد السلاح» استفاده می شود.

بدین سان، از نظر بیشتر فقها، دو قید اصلی و مهم در تعریف محارب اخذ شده است; قید اول این است كه «سلاح خود را برهنه كند.» به عبارت دیگر، سلاح بكشد و قید دوم اینكه كسی كه سلاح به همراه دارد «قصد ترسانیدن مردم داشته باشد.» بنابراین، چنانچه عده ای از مردم از عمل شخصی احساس ترس كنند، بدون آنكه عامل، قصد ترسانیدن آنان را داشته باشد، محارب نیست.29 دو قید مزبور با هم در تعریف مدخلیت دارد. باید توجه داشت كه محارب شامل جرایم گوناگون و مصادیق زیادی از جمله دزدی30 می شود كه تعریف ترور بر آن صادق نیست. با توجه به مطالب مزبور، می توان گفت: «ترور» یكی از مصادیق بارز محارب محسوب می شود.

ب. فتك: در روایات اسلامی، از «فتك» منع شده است. «فتك» به معنای كشتن طرف مقابل است، در حالی كه غافل باشد.31 در روایتی معتبر آمده است كه ابو صباح كنانی به امام صادق(علیه السلام) عرض كرد: همسایه ای داریم از همدان كه وقتی فضایل حضرت علی(علیه السلام) را یادآور می شویم، نسبت به ایشان ناسزا می گوید. به خدا قسم! اگر اجازه دهید در كمین وی می نشینم و با شمشیر او را می كشم. حضرت در پاسخ فرموند: «یا ابا الصباح، هذا الفتك، فقد نهی رسول الله(صلی الله علیه وآله) عن الفتك. یا ابا الصباح، انّ الاسلامَ قیَدَ الفتكَ.»32 ای اباصباح! این عمل ترور است و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از ترور نهی فرمودند. ای اباصباح! اسلام ترور را منع كرده است.

در اسلام، حكم سبّ النبی و سبّ الامام یكی است، اما با این حال، امام صادق(علیه السلام) مانع ترور سب كننده شدند. اگرچه این حكم در مورد شخص معیّنی وارد شده، اما با توجه به ذیل روایت، كه به طور مطلق می فرماید رسول خدا از فتك نهی فرموده و اسلام مانع ترور است، می توان استفاده كرد كه ترور همیشه و در همه حال، ممنوع است.

روایت دیگری با همین مضمون و با اندكی تغییر در عبارت، مسلم بن عقیل، فرستاده امام حسین(علیه السلام) در كوفه از پیامبر(صلی الله علیه وآله)نقل نموده است. وقتی شریك بن عبدالله اعور در خانه هانی مریض شد، عبیداللّه تصمیم گرفت به عیادت او برود. شریك به مسلم گفت: فردا این تبهكار به عیادتم می آید. من او را سرگرم صحبت می كنم، هنگامی كه آب طلب كردم، بیرون بیا و او را به قتل برسان. فردای آن روز، وقتی عبیداللّه وارد خانه هانی شد و مسلم نیز از قبل برای انجام قتل عبیداللّه در مخفیگاه پنهان شده بود، مسلم از انجام عمل خود منصرف شد. وقتی شریك به او اعتراض كرد و از علت انصراف او جویا شد، مسلم در پاسخ به شریك، دو دلیل ذكر كرد: دلیل اول مخالفت هانی با انجام قتل عبیداللّه در خانه اش بود و دلیل دوم به یاد آوردن روایتی از پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) كه فرمود: «اِنّ الایمانَ قَیَد الفتكَ و لا یفتك مؤمنٌ»;33 ایمان مانع ترور است و مؤمن اقدام به ترور نمی كند. این روایت را شیعه و سنّی نقل كرده اند. روایت دیگری كه در این باره وجود دارد و شیعه و سنّی آن را نقل كرده اند روایت پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)است كه فرمود: «مَن فتك بمؤمن یُرید نفسه و مالَه فدَمُه مباحٌ»;34 كسی كه قصد جان و مال فرد مؤمنی داشته باشد خونش مباح است.

برخی از روایات مزبور در مورد آداب جهاد وارد شده كه ترور را حتی در حالت جنگ نیز نهی كرده است، چه رسد به حالت صلح، كه به طریق اولی ممنوع است.

ج. غدر: در لغت به معنای نقض عهد و ترك وفا و پیمان است35 و در اصطلاح نیز به كشتن و تجاوز بعد از امان دادن به دشمن گفته می شود.36بنابراین، هرگونه مكر و حیله و خدعه در قول و پیمان و عهد با دیگران غدر به شمار می آید. فقهای شیعه به حرمت و عدم جواز «غدر» به كفّار تصریح كرده اند. مرحوم علّامه حلّی در این باره می فرماید: «و یحرم الغدرُ بالكفّار.»37 برخی دیگر از فقها با همین مضمون، به عدم آن اشاره كرده اند: «ولا یجوزُ التمثیلُ بِالكفّار ولا الغدر بهم ولا الغلولُ مِنهم.»38 قاضی ابن برّاج به جای واژه «كفّار» واژه «عدو» را آورده است: «ولا یجوز التمثیل بالعدو ولا الغدر به.»39 صاحب جواهر ادعای عدم مخالفت فقها با عدم جواز غدر كرده است و دلیل آن را دو چیز بیان می دارد: یكی وجود نص روایات اهل بیت(علیهم السلام) در این باره، و دیگری آنكه غدر دارای قبح ذاتی است كه عمل به آن، موجب اعراض مردم از اسلام می شود.40

علّامه حلّی برای عدم جواز آن به حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله)استناد كرده است كه فرمود: «لاتغلوا و لا تمثّلوا ولا تغدروا.»41 ایشان به روایت امام باقر(علیه السلام) نیز استناد كرده است: «ما مِن رجل آمَنَ رجلا علی ذمّته ثُمّ قَتلَه الاّ جاءَ یومَ القیامةِ یَحملُ لواءَ الغدرِ»;42 هركس به شخص دیگری امان دهد سپس او را بكشد، روز قیامت پرچم عهدشكنی حمل می كند.

روایت دیگری كه در این باره مورد استناد فقها قرار گرفته، روایت امام صادق(علیه السلام)است: «لا ینبغی للمسلمینَ الغدرُ ولا یامروا بالغدر ولا یُقاتلوا معَ الّذین غَدَروا»;43 سزاوار نیست مسلمانان عهد خود را نقص كنند و به عهدشكنی فرمان ندهند و با پیمان شكنان نجنگند.

در روایت اول، به حرمت غدر تصریح شده است، اما از لسان روایت امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) گرچه حرمت غدر فهمیده نمی شود، ولی با توجه به نص روایت اول، باید نهی موجود در دو روایت مزبور را به حرمت تفسیر كرد. علاوه بر آن همان گونه كه مرحوم صاحب جواهر نیز اشاره كرده ـ «غدر» قبح ذاتی دارد و هر آنچه قبح ذاتی دارد از نظر شرع حرام است.

حضرت علی(علیه السلام) در یكی از خطبه های نهج البلاغه به ناپسند بودن «غدر» اشاره كرده، آن را گناهی بزرگ برشمرده كه مرتكب آن كافر است. «والله، ما معاویة بادهی مِنّی ولكَّنه یَغدرُ و یفجُر، و لولا كراهیة الغدرِ لكنتُ مِن ادهی الناسِ، ولكن كلُّ غدرة فجرةٌ، و كلٌ فجرة كفرةٌ، و لكلِ غادرِ لواءٌ یُعرف به یومَ القیامة»;44 به خدا قسم! معاویه از من سیاست مدارتر نیست، بلكه معاویه حیله گر و جنایت كار است. اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرك ترین افراد بودم، اما هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی كفر و انكار است. روز رستاخیز در دست هر حیله گری پرچمی است كه با آن شناخته می شود. به خدا سوگند! من با فریب كاری غافلگیر نمی شوم و با سخت گیری ناتوان نخواهم شد.45

قرآن كریم به طور صریح، به حرمت «غدر» اشاره ای نكرده است. هیچ یك از فقها نیز به آیات قرآن استناد نكرده اند. تنها مرحوم شیخ طوسی در كتاب الخلاف در ذیل آیه (وَثِیَابَكَ فَطَهِّرْ)(مدّثّر: 4) نقل كرده است كه ابن عبّاس می گوید: «معناه فطهّر من الغدر»; یعنی خود را از غدر پاكیزه نگه دار.46

جمع بندی و نتیجه گیری

از نظر اسلام، انسان دارای كرامت ذاتی است و خون او محترم شمرده شده، مگر آنكه افرادی با اختیار، حرمت خود را شكسته، خون خود را مباح سازند. قرآن كریم به این مسئله اشاره كرده و افرادی را از دایره امن حرمت انسان خارج كرده است. برای مثال، شخصی كه دیگری را از روی عمد بكشد اولیای دم حق دارند او را قصاص كنند. وجوب نگه داشتن حرمت انسان كلی است و نهی از شكستن آن شامل ترور و غیر آن مثل قتل آشكارا، شكنجه، اذیت و آزار انسان به هر شكل ممكن می شود. البته به طور خاص نیز در برخی روایات، از فتك، محاربه و غدر نهی شده است كه برخی از روایات در خصوص صحنه جنگ و نبرد با دشمن وارد شده است. از مفهوم این دسته از روایات، استفاده می شود كه در غیر صحنه رویایی با دشمن، به طریق اولی، غدر و فتك حرام است.

علاوه بر تعابیر مزبور، از برخی دیگر از روایات و نیز عبارات فقها در خصوص آداب جهاد، فهمیده می شود كه روح اسلام با ترور مخالف است; مثلا، برخی از فقها تصریح كرده اند كه ریختن سم در آب كفّار جایز نیست: «لا یجوزُ اَن یُلقی السّمُّ فی بلادِهم.»47 از این عبارت، به خوبی استفاده می شود كه از بین بردن دشمن از هر راه ممكن، كه خلاف مروّت و جوان مردی باشد، جایز نیست كه یكی از آن راه ها «ترور» است. فقهای شیعه هجوم (اغاره) در شب حتی در زمان جنگ را نیز مكروه می دانند. مرحوم صاحب جواهر این مسئله را از الارشاد، النهایه، مختصرالنافع، قواعد، تحریر، تذكره، منتهی، دروس و روضه نقل كرده است.48 سیره پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)چنین بود كه هیچ گاه شب بر دشمن هجوم نمی برد.49

از سیره حضرت علی(علیه السلام) نیز در جنگ صفّین همین مطلب استفاده می شود; وقتی لشكریان معاویه شریعه فرات را بر روی یاران حضرت بستند، سپس طرف داران امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از ایراد خطبه غرّای ایشان شجاعانه جنگیدند و شریعه را از دست دشمن باز پس گرفتند، یكی از همراهان حضرت پیشنهاد مقابله به مثل داد و عرض كرد: ما نیز آب را بر آنها ببندیم، اما حضرت پیشنهاد او را نپذیرفت.50 باید توجه داشت كه نهی و سیره عملی حضرت در حالی بود كه دشمن عین عمل زشت و ناپسند مزبور را در مورد آنها روا داشته بود. گرچه مورد نهی در سیره حضرت هیچ ارتباطی به طور خاص با بحث ما ندارد، اما می توان به طور كلی، استفاده كرد كه به كار بردن روش و عمل ناجوانمردانه، چه در جنگ و چه در غیر آن، صحیح نیست كه یكی از مصادیق بارز آن «ترور» است.

از مجموع آنچه گفته شد، این نتیجه به دست می آید كه در اسلام نه تنها به ترور توصیه نمی شود و مورد تأیید نیست، بلكه این پدیده امری مذموم، ناپسند، ممنوع و محكوم به شمار می رود و برای عامل آن مجازات های سختی در نظر گرفته شده كه بحث درباره مجازات ترور نیازمند عنوانی مستقل است.

محمّدعلی میرعلی

--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشت ها
1ـ ساموئل پی. هانتینگتون، برخورد تمدّن ها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمّدعلی رفیعی، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1378، ج اول.

2. TERREUR.

3ـ علی اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 4، از دوره جدید.

4ـ محمّدجعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، چ دوم، تهران، كتابخانه گنج دانش، 1378، ج2، ص 1200.

5. Jack. Plano & Royolton, The International Relations Dictionary (USA: Longman, 1988) P 201.

6. David Robertson, A Dictionary of Modern Politics (London: British Library Cataloguing in Publication Data, 1993) P 458.

7ـ جمشید ممتاز، «تروریسم و تفكیك آن از مبارزات آزادیبخش» در كتاب تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین الملل، مجموعه مقالات همایش، 1381، ص 44.

8ـ ابن جریر طبری، جامع البیان،بیروت،دارالفكر، 1415ق،ج 10.

9ـ (قال القوا فلمّا القوا سَحِروا اعینَ الناس واسترهبوهم و جاوءوا بسحر عظیم.)(اعراف: 116)

10ـ (یا بنی اسرائیل اذكروا نعمتی الّتی انعمتُ علیكم و اوفوا بِعهدی اوفِ بعهدكم و ایّای فارهبونِ.) (بقره: 40)

11ـ عبداللّه جوادی آملی، «منابع حقوق بشر در اسلام»، در كتاب حقوق بشر از دیدگاه اسلام، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، 1380، ج 1، ص 1.

12ـ محمّدتقی جعفری، تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب، تهران، دفتر خدمات حقوقی جمهوری اسلامی ایران، 1370، ص 281ـ282.

13ـ محمّد محمّدی ری شهری، میزان الحكمه، قم، دارالحدیث، ج 4، ص 3691.

14ـ نهج البلاغه، تحقیق محمّد عبده، بیروت، دارالمعرفه، ج 3، ص 24.

15ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق، ج 1، ص 302 / خلیل بن احمد الفراهیدی، كتاب العین، تحقیق مهدی المخرومی و ابراهیم السامرائی، مؤسسة دارالهجرة، 1409ق، ج 3، ص 213 / بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق احمدبن عبدالغفور عطّار، ط. الرابعة، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407 ق، ج 1، ص 108 / محمّد مرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهرالقاموس، بیروت، مكتبة الحیاة، 1205، ج 1، ص 205.

16ـ محمّد مرتضی الزبیدی، پیشین.

17ـ محمّدحسن نجفی، جواهرالكلام، تحقیق محمود القوچانی، ط. السادسة، دارالكتب الاسلامیة، 1363، ج 41، ص 563 و 564.

18ـ محقق اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، تحقیق اشتهاردی، عراقی و یزدی، قم، جامعة المدرسین، ج 3، ص 286.

19ـ محقق حلّی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، تحقیق سیدصادق شیرازی، ط. الثانیة، تهران، استقلال، 1409ق، ج 4، ص 958.

20ـ همو، ارشادالاذهان، تحقیق فارس الحسون، قم، جامعة المدرسین، 1410 ق، ج 2، ص 186.

21ـ همو، تبصرة المتعلمین، تحقیق الحسینی و الیوسفی، فقیه، 1368، ص 252.

22ـ فخرالمحققین، ابن العلامة، تحقیق الكرمانی، الاشتهاردی، البروجردی و كوشانپور، 1389 ق، ج 4.

23ـ شهید ثانی، مسالك الافهام، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1416 ق، ج فم.

24ـ جعفر كاشف الغطاء، كشف الغطاء، اصفهان، مهدوی، ج 2، ص 419.

25ـ قطب راوندی، فقه القرآن، تحقیق سیداحمدالحسینی، ط. الثانیة، قم، مكتبة آیة اللّه العظمی المرعشی، 1405ق، ص 387.

26ـ شهید اول، الدروس الشرعیة، قم، مؤسسة النشرالاسلامی، 1414ق، ج 2، ص 419.

27ـ نجم الدین الطبسی، النفی والتغریب فی مصادر التشریع الاسلامی، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1416ق، ص 388ـ393.

28ـ محمّدحسن نجفی، جواهرالكلام، ط. السادسة، دارالكتب الاسلامیة، 1365 ش، ح 41، ص 564.

29ـ شهید ثانی، پیشین، ج 15، ص 5.

30ـ علّامه حلّی، ارشادالاذهان، ص 186.

31ـ «الفتكُ ان یاتی الرجل صاحبه و هو غارٌ غافلٌ فیشد علیه فیقتله.» (عبدالله البحرانی، العوام الامام الحسین(علیه السلام)، تحقیق مدرسة الامام المهدی (عج)، قم، 1407، ص 193.)

32ـ قال قلت لابی عبداللّه(علیه السلام): «انّ لنا جاراً من همدان یقال له: جعل بن عبدالله و هو یجلس الینا فنذكر علیاً امیرالمؤمنین علیه و فضله فیقع فیه اَتاذنُ لی فیه؟ فقالَ: یا ابا الصباح، افكنتَ فاعلا؟ فقلت: ای والله، ان اذنتَ لی فارصدته فاذا صار فیها اقتحمتُ علیه بسیفی فخبطه حتی اَقتله. قال: فقال: یا ابا الصباح، هذا الفتك، فقد نهی رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) عن الفتك. یا ابا الصباح، انّ الاسلام قیَد الفتك.» (محقق اردبیلی، پیشین، ج 13، ص 173.)

33ـ فقال له (مسلم) شریك: ما منعك من قتله؟ فقال: خصلتان: امّا احداهما فكراهة هانی ان یقتل فی داره، و امّا الاخری فحدیثٌ حدّثه الناس عن النبی(صلی الله علیه وآله): انّ الایمان قیَّد الفتك ولا یفتك مؤمنٌ...» (ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوك، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ج 4، ص 471.)

34ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1403 ق، ج 76، ص 201.

35ـ اسماعیل بن حماد الجوهری، پیشین، ج 2، ص 766.

36ـ محمدحسن نجفی، پیشین، ص 78.

37ـ علّامه حلّی، قواعد الاحكام، قم، مؤسسة النشرالاسلامی. 1413، ج 1، ص 487.

38ـ ابن ادریس حلّی، السرائر، ط. الثانیة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1411ق، ص 21 / شیخ طوسی، النهایة فی مجرّد الفقه و الفتوی، بیروت، دارالاندلس، ص 299 / همان، المبسوط، ج 2، ص 19 / علّامه حلّی، تذكرة الفقها، مكتبة الرضویة لاحیاء الآثار الجعفریة، ص 413.

39ـ قاضی ابن برّاج، المهذب، قم، جامعة المدرسین، 1406، ج 1، ص 303.

40ـ محمّدحسن نجفی، جواهرالكلام، ط. الثالثة، دارالكتب الاسلامیة، 1362 ش، ج 21، ص 78.

41ـ علّامه حلّی، تذكرة الفقها، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1417 ق، ج 1، ص 412 و 413 و ج 9، ص 63.

42ـ همان، ج 1، ص 415 و ج 9، ص 89.

43ـ محمّد محمّدی ری شهری، پیشین، ج 3، ص 223.

44ـ نهج البلاغه، ج 2، خطبه 22، ص 180.

45ـ همو، ترجمه محمد دشتی، قم، اوج علم، 1380، ص 423.

46ـ شیخ طوسی، الخلاف، قم، مؤسسة النشرالاسلامی، 1417ق، ص 473.

47ـ ابن ادریس حلّی، پیشین، ج 2، ص 7 / ابوالمجد حلبی، اشارة الشبق الی معرفه الحق، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1414 ق، ص 143.

48ـ محمّدحسن نجفی، پیشین، ج 2، ص 82.

49ـ «ما بیت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) عدوا قط لیلا» (محمّدبن یعقوب كلینی، كافی، تحقیق علی اكبر غفّاری، ط. الثالثه، دارالكتب الاسلامیه، 1367 ق، ج 5، ص 28.)

50ـ نصربن مزاحم منقری، پیكار صفین، ترجمه پرویز اتابكی، تهران،سازمان انتشاراتوآموزش انقلاب اسلامی،1366،ص 221.

باتشکرازهمه عزیزانی که به من نظردادند.

منتظرنظرهاتون هستم

 







نظرات 0