تاريخ : پنج شنبه 17 دی 1388  | 11:27 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

حضرت ابراهیم (ع) رئیس الموحدین، خیلی کار مهمی انجام داد. شما ببینید

بچه ی لجبـاز خودتـان را می تـوانیـد ببـرید و سرش را ببـرید؟ او پسری مثـل

اسمـاعیل (ع) را با مـادرش هـاجر برده وسط بیـابـان گذاشته و مدتی آنها را

ندیده. حـالا که بـا آن عشق و علاقه ای که به اسمـاعیل دارد که دعا میکند:

یرثنی و یرث من آل یعقوب می خواهد ببرد و سرش را ببرد.

خیلی بندگی می خواهد که انسـان نـاراحت نشود و نگوید خدایا، نمی شود

همین بچه را بـرای مـا بگذاری؟ دعـا هم نکـرد. آمـد به اسمـاعیل گفت: انّی

اری فی المنام انّی اذبحک. من در خـواب دیده ام که باید تو را ذبح کنم. پسر

هم آنقـدر بـاکمـال است کـه همیـن کمـالش بیشتـر محبـت انسـان را جـلب

می کند. می گوید: یا ابت افعل ما تـومـر ستجدنی ان شا الله مـن الصـابرین.

نمی گوید هر چه خواب دیده ای عمل کن. چون اگـر ایـن را می گفت ممکن

بـود طغیـانی از آن برداشت شود. نه، ادب داشت. گفت: آنچـه را که از طـرف

پروردگار امر شده ای انجام بده. یعنی پدر، خواب تو خواب معمولی نیست.

امـری که در خـواب به تـو شده، با بیـداری یـکی است. بـعـد هم می گویـد:

خواهی دید که من صبر می کنم. در قربـانـگاه هم می گوید: صـورت مـرا بـه

زمیـن بگـذار کـه چشمت به صـورت من نیفتـد و یکوقت در امـر الهـی تـأخیـر

نشود. حضرت ابـراهیم هم وقتـی که او را می خواهد ذبـح کند ناراحت است

که چرا امر الهی انجام نمی شود. ببینید در چه مرحله ای از بندگی هستند.

ولی در عین حال مردم این بندگی را یاد نگرفتند.

 







نظرات 0