تاريخ : جمعه 18 دی 1388 | 3:19 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
قرآ ن راهنما به بهترین آئینهاست
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحیم
وَ صَلَّی اللَهُ عَلَی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَی أعْدآئِهِمْ أجْمَعینَ مِنَ ا لاْ نَ إلَی قِیامِ یَوْمِ الدّینِ
وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَلیِّ الْعَظیم
قال الله الحكیمُ فی كتابه الكریم:
إِنَّ هَذَا القُرْءَانُ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّـ"لِحَتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِیرًا وَ أَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا.
(آیة نهم و دهم از سورة اسراء: هفدهمین سورة از قرآن كریم).
(این قرآن به سوی آئینی كه از هر آئین دیگری استوارتر و أساسیتر است، جامعة بشریّت را هدایت مینماید. و به مؤمنینی كه أعمال صالحه را انجام میدهند، بشارت میدهد كه: از برای ایشان مزد و پاداش بزرگ است. و به كسانی كه به آخرت و روز جزا ایمان نمیآورند، بیم میدهد كه: ما برای ایشان عذاب دردناك تهیّه و آماده ساختهایم.)
با دقّت در مفاد این كریمة مباركه، سه مطلب به دست میآید:
قرآن كتاب هدایت وبشارت و هشدار است
اوّل آنكه قرآن مجید كتابی است كه جامعة بشریّت را به محكمترین و استوارترین آئینها و روشها و مذهبها و مسلكها، هدایت مینماید. و این معنی بسیار مهمّ و شایان دقّت است. زیرا كه از زمان آدم ابوالبشر تا حال آنچه پیامبران الهی از جانب حضرت حیّ قیّوم برای إرشاد و هدایت بشر آوردهاند؛ و گفتهاند و كتابهائی را كه با خود نازل نمودهاند، از دعوت به توحید، و بیان حقائق، و إرشاد مردم را به سر منزل سعادت و عبور از مراحل تهلكه، و بیماریهای روحی و طبعی، و آنچه را كه حكمای إلهی و راستین كه إسلام از آنها تمجید نموده همچون لقمان حكیم، و سقراط، و افلاطون و سایرین، آوردهاند، و بحث نموده و كتابها نوشته، و مكتبها تشكیل داده، و مدرس ها بنا نموده و شاگردان أولوالقدری به عالم انسانی تحویل دادهاند؛ و آنچه امروزه علما و دانشمندان الهی و غیر الهی برای سعادت جامعهها در تلاش میباشند، و علوم مستقلّه به نام جامعه شناسی، و روان شناسی، فلسفه و تحقیق در بنیادهای اخلاقی، و راه و روش صحیح و راستین برای سعادت بشر، و زندگی نمودن در سایة آرامش و صلح و آشتی، و تمتّع از جمیع مواهب انسانی، ترتیب دادهاند؛ و دانشگاهها و دانشكدهها را مملوّ از بحث و تحقیق و كنجكاوی نمودهاند؛ و آنچه از این به بعد در اثر تكامل علوم بدست آورند، و بحث و تحقیق كنند، و كتابها بنویسند، و فلاسفهای نوین به عالم ارائه دهند، و در سر میزهای گرد، و یا بیضی، و یا مستطیل و یا مسدّس و ذوزنقه بنشینند، و به آسمان پرواز كنند و كرة مریخ و زهره و عطارد را هم تسخیر كنند، و بخواهند عالیترین برنامه را برای سعادت و ارتقاء طرح ریزی كنند، با تمام این زمینة وسیع و گسترده، و این وسعتِ دیدار به آئینهای آسمانی و زمینی، معذلك قرآن؛ آری همین قرآنی كه ما در جیب خود میگذاریم و و قرائت میكنیم، از همه آئینها، و طرحها، و مسلكها، و قانونها، قویمتر و استوارتر و اصیلتر، و پسندیدهتر، جامعة بشریّت را به صلاح كلّی و سعادت مطلق، و زندگی پاك و پر بهره، و عیش گوارا هدایت میكند و رهبری مینماید.
و این بسیار مطلب مهمّی است كه این آیه، امروز هم در رادیوهای ممالك اسلام و كفر خوانده میشود؛ علناً اظهار میدارد كه برنامة او عالیترین برنامهها، و ارشاد و ارائه طریق او، استوارترین طُرُق است؛ و مردم دنیا از سیاه و سپید، و زرد و سرخ، و شمالیّ و جنوبیّ، و شرقیّ و غربیّ، و كوهی و بیابانی، دریائی و هوائی، همه و همه جمع شوند، و در آداب، رسوم، و مرام، و عقیده، و منهاج زندگی، و روش معیشت، و تمتّع از راقیترین راهی را كه در جلوی پای خود گذاردهاند، مطالعه كنند، و معذلك آنرا با احكام قرآن، از كسب و تجارت و نكاح و عبادت و صلوة و صوم و حجّ و جهاد، و دستورات توحیدی، و بیانات عرفانی و مواعظ اخلاقی و فرامین عملی، مقایسه نمایند؛ خواهند دید كه: اسلام بسیار بسیار برتر و بالاتر و عالیتر و راقیتر است.
قرآن در راهی نزدیكتر و سریعتر و آسانتر بشر را به تكامل انسانی خود میرساند؛ و در به فعلیّت درآوردن قوا و استعدادهای نهفته، اساسیتر و محكمتر و أُصولیتر گام بر میدارد.
دوّم آنكه: مؤمنان و گروندگان به حضرت ربوبیّت، و معترفان به رسالت و مُقرّان به ولایت را بشارت میدهد كه: در اثر كنكاش عملی، و جدیّت و سعی و كوشش كرداری و رفتاری خود، برای وصول به نتیجة رابحه و رستگاری و نجات از هواجس نفسانی، و فوز به درجات عالیه و مقامات سامیه، خداوند منّان اجر و مزد بزرگی برای آنها معیّن فرموده است. و بنابراین قرآن، كتاب بشارت، و اُمید، و شادی و خرّمی، و كامیابی است.
سوّم آنكه: به مُنكِران خدا و رسالت و ولایت كه در نتیجه، انكار آخرت و روز پاداش و جزاست؛ بیم و دهشت میدهد كه: برای آنها عذاب دردناك و ناگواری در پیآمد عدم ایمانشان در پیش خواهند داشت.
و بنابراین قرآن، كتاب هشدار و بیدارباش و انذار و بهوش باش است.
هم كتاب اُمید و بشارت است و هم كتاب بیم و دهشت؛ در عین آنكه برنامة حركت بنی آدم را، قویمترین برنامهها، برای وصول به راستینترین آئینها، و درستترین منهجها و مرامها، به شمار میآورد.
نظیر این سه مطلب را در بسیاری از موارد قرآن مجید مییابیم؛ همچون ابتدای سورة نمل كه میفرماید: ط´سَ تِلْكَ أَایَاتُ الْقُرءَانِ وَ كِتَـ"بٍ مُّبِینٍ * هُدَیً وَ بُشْرَی لِلْمُؤمِنِینَ * الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْثِرُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ بِالاْخِرَةِ هُمْ یُؤْقِنُونَ * إِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ زَیَّنَا لَهُمْ أَعْمَـ"لَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ.
(ط´س اینست ای پیامبر! آیات قرآن و كتاب آشكار. كتاب هدایت و بشارت است برای مؤمنین. آنانكه نماز را برپای میدارند؛ و زكوة را میدهند، و به آخرت ایقان و اذعان دارند و كسانیكه ایمان به آخرت نمیآورند، ما كردارشان را بر آنها زینت داده (و بصورت غرور و فریب بدان دلخوش و خودپسندند) و بنابراین ایشان در تحیّر و سرگردانی بسر میبرند؛ و در شكّ و ریب و گمراهی روزگار سپری میكنند).
و همچنین ابتدای سورة كهف كه میفرماید:
الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْكِتَـ"بَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا * قَیِّمًا لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّـ"لِحَـ"تِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا * مَاكِثِینَ فِیهِ أَبَدًا * وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَهُ وَلَدًا مَا لَهُم بِهِ مِن عِلْمٍ وَ لاَ لاِبَائِهِم كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِن أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلاَّ كَذِبًا. [4]
(حمد و ستایش اختصاص به خدا دارد، آنكه او بر بندة خود، كتاب را فرو فرستاد؛ و در این كتاب هیچگونه كَژی و انحراف و إعوجاجی ننهاد ـ این كتاب را قیّم و پاسدار و نگهبان و مورد اتّكای مردم نمود؛ تا آنكه منحرفان را از شدّت عذاب خدائی بترساند و مؤمنان را بشارت دهد، آنانكه اعمال صالحه و كردار شایسته دارند، مزد و پاداش آنها نیكوست، و در آن مزد و جزای الهی پیوسته و جاودانه زیست خواهند نمود؛ و درنگ و اقامت خواهند داشت. و تا اینكه بترساند آنانكه برای خداوند فرزندی را گزیدهاند (همچون یهود كه عزیر را پسر خدا میدانند؛ و نصاری كه عیسی را پسر خدا میخوانند؛ و همچون مشركان كه فرشتگان سماوی را دختران خدا میگویند) ایشان این سخن را از روی علم و بینش نمیگویند، نه خودشان و نه پدرانشان دانش و آگاهی نداشتهاند. و این سخن گزاف و سختی است كه بر زبان میرانند، و از دهانشان بیرون میجهد، ایشان نمیگویند مگر دروغ را).
امّا دربارة بشارت مؤمنین و انذار بشارت مؤمنین و انذار و بیم كافرین، آیات قرآن سرشار است. زیرا قرآن جامعترین كتابهاست؛ و بهترین و روشنترین راه تربیت و تكامل، با دو بال امید و خوف، و رجاء و ترس است. آنانكه تنها اُمید محض بودهاند، مانند حضرت عیسی بن مریم، و یا تنها خوف محض بودهاند مانند حضرت یحیی بن زكریا علی نبیّنا و آله علیهما الصّلاة و السّلام، درجه و مقام جامعیّت رسول الله را نداشتهاند؛ كه در او هم اُمید و هم خوف بود. فلهذا شاگردان این مكتب واسعتر و گستردهتر و جامعترند.
خطبة نهج البلاغه در توصیف قرآن كریم
و روی همین اصل است كه حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام، شخص فقیه را منحصر به كسی ندانسته است كه: جامع این دو صفت بوده باشد؛ چنانكه در نهجالبلاغه آمده است:
وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: الْفَقِیهُ كُلُّ الْفَقِینٍ مَنْ لَمْ تُفِیطِ النَّاسَ مِن رَحْمَةِ اللهَ؛ وَ لَمْ یُْسِیْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَهِ؛ وَ لَمْ یُوْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِاللَهِ.
أمیرالمؤمنین علیه السّلام گفت: شخص فقیه، آن فقیهی كه تمام مراتب فقاهت را حائز باشد؛ كسی است كه مردم را از رحمت خداوندی نومید نگرداند؛ و از وزش نسیم گوارا و دلنشین كه از ناحیة عدل و كرم او بوزد، مأیوس مكند؛ و از مكر و انتقام خدا ایمن ننماید.
و نیز در نهج البلاغه، قرآن را بهار دلهای فقهآء شمرده است؛ وَ رَبِیعاً لِقُلوبِ الْفُقَهَآءِ. در اینصورت معلوما ست كه چنین كتابی، دلهای فقهاء راستین، و عرفاء بالله را كه جامع صفات رجا و بیم باشند؛ جلا میدهد؛ و همچون نسیم بهاری كه بر روی گل بوزد؛ قلوبشان را تر و تازه و شاداب و زنده مینماید.
این جمله در ضمن خطبهای است كه با عنوان یَعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْقَلَواتِ، وَ مَعاصِی العِبادِ فِی الخَلواتِ وَاخْتِلاَفِ النِّینَانِ فِی البَحَارِ الْغَامِرَاتِ[6] شروع میشود؛ و بعد شرح مشبعی در موعظه، و امر به تقوی، و تعریف و تمجید فراوان از اسلام، و تحمید و تجلیل سرشار از عظمت و مقام از پیغمبر اكرم محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم، تا میرسد به اینجا كه در توصیف قرآن كریم: كتابی كه بر بر رسول خدا نازل شده است میفرماید:
ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیْهِ الْكِتَابَ نُوراً لاتُطْفَأ مُصَابِیحُهُ؛ وَ سِرَاحاً لا یَخْبُوتَوَقَّدُهُ؛ وَ بَحْراً لاَ یُدْرَكُ قَعْرُهُ؛ وَ مِنْهَاجَاً لاَ یُضَلُّ نَهْجُهُ؛[7] وَ شُعاعاً لاَ یُظْلَمُ ضَوْءُهُ [8]؛ وَ فُرْقَاناً لاَ یَخْحُدُ بُرْهَانُهُ؛ وَ تِبْیَاناً لاَ تُهْدَمُ أرْكَانُهُ؛ وَ شِفَاءً لاَ تُخْشَی أسْقَامُهُ؛ وَ عِزًّا لاَتْهَزَمُ أنْصَارِهُ؛ وَ حَقَّا لاَ تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ؛
فَهُوَ مَعْدِنُ الاءیمَانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ؛ وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ وَ بُحْورُهُ؛ وَ رِیَاضُ الْعَدْلِ وَ غُدْربانُهُ؛ وَ أثَا فِیُّ الاءسْلاَمِ وَ بُنْیَانُهُ؛ وَ أَوْدِیَةُ الْحَقِ وَ غِیظَانُهُ؛
وَ بَحْرٌ لاَ یَنْزِفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ؛ وَ عُیُونٌ لاَ یُنْصِبُهَا الْمَاتِحُونَ؛ وَ مَناهِلُ لاَ یُغْبِیضُهَا الْوَارِدُونَ؛ وَ مَنازِلُ لاَ یَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ؛ وَ أَعْلاَمٌ لاَ یَعْمَی عَنْهَا السَّائِرُونَ؛ وَ أَكَامٌ لاَ یَجُوزُ عَنْهَا الْقَاصِدُونَ.
جَعَلَهُ اللَهُ رَبَّاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ؛ وَ رَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاء؛ وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ؛ وَ دَوآءً لَیْسَ بَعْدَهُ دَآءٌ؛ وَ نُورًا لَیْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ؛ وَ حَبْلاً وَثِیقاً عُرْوَتُهُ؛ وَ مَعْقِلاً مَنِیعاً ذِرْوَتُهُ؛ وَ عِزاً لِمَنْ تَوَلاَّهُ؛ وَ سِلْمَاً لِمَنْ دَخَلَهُ؛ وَ هُدیً لِمَنْ أَتَمَّ برهِ؛ وَ عُذْرَاً لِمَن انْتَحَلَهُ؛ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَمَ بِهِ؛ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ؛ وَ فلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ؛ وَ حَامِلاً لِمَنْ حَمَلَهُ؛ وَ مَطِیَّةً لِمَنْ أعْمَلَهُ؛ وَ أَیةً لِمَنْ تَوَسَّمَ؛ وَ جُنَّةً لِمَنِ اسْتَلاَمَ؛ وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَی وَ حَدِیثاً لِمَنْ رَوَی؛ وَ حُكْماً لِمَنْ قَضَی.
ترجمة خطبة نهجالبلاغه در توصیف قرآن كریم
( و سپس خداوند كتاب را بر پیغمبر نازل كرد، در حالیكه قرآن نوری است كه چراغهای فروزان آن خاموش نمیشود؛ و چراغی است كه شعلة ملتهب آن فرو نمینشیند؛ و دریایی است كه قعر آن یافته نمیشود؛ و راه راستی است كه درپیمودن آن گمراهی پیدا نمیگردد؛ و شعاعی است كه پرتو رخشان آن به تاریك نمیگراید؛ و جدا كنندهای است میان حقّ و باطل؛ كه برهانِ ساطع و حجّت استوار آن فروكش نمینماید؛ و بنا و أساسی است كه أركان آن ویران نمیگردد؛ و شفائی است كه از بیماریهای پی درآمد آن، بیم و هراس به دل نمیرسد؛ و عزیزی است كه یاران و یاوران آن شكست نمیپذیرند؛ و حقّی است كه یاری كنندگان و انصار آن به هزیمت و فرار نمیروند.
و بنابراین قرآن مَعْدِن ایمان است؛ و میانه و درون حقیقی آن؛ و چشمههای جوشان علم و عرفان است، و دریاهای خروشان معارف آن؛ و باغها و بستانهای عدل و داد است؛ و آبهای زلال مجتمع و سرشار در آن؛ و دیگ پایههای اطعمة اسلام است؛ و اصل و اساس آن؛ و وادیهای گسترده و پهناور صدق و حقّ است؛ و زمینهای وسیع و فراخ آن؛
و دریایی است كه آنچه آب كشندگان و آب برداران، از آن مصرف كنند، آنرا تهی نمیكنند؛ و چشمههایی است كه آنچه آب گیران و آب برندگان آن بردارند، آنرا كم نمیگردانند، و آبشخوارهائی است كه آنچه فروروندگان در آن از آن آب برگیرند، آنرا فرو نمینشانند؛ و منزلگاههائیست كه آنچه مسافران در راه روشن و طریق هویدای آن سیر كنند، گم نمیشوند، و نشانههائی است كه روندگان و سیركنندگان در راه خود از آن پوشیده و نادیده نمیگردند، و تپّهها و مواضع مرتفعی است از جوانب خود، كه راهپیمایان و قصد كنندگان نمیتوانند از آن عبور و تجاوز نمایند.
خداوند قرآن را سیرابی برای تشنگی و عطش علماء قرار داد؛ و بهار پر گیاه برای دلهای فقهاء؛ و راهها و طریقهای هویدا برای پیمودن راه صلحاء. قرآن داروئی است كه پس از آند ردی نیست؛ و نوری است كه با آن ظلمتی نیست، و ریسمانی است كه محكم است گرِهِ آن، و پناهگاهی است كه از دسترس دور است بلندی آن. و عزّت است برای آنكه در تحت ولایت آن درآید، و آنرا ولیّ و مولا و صاحب اختیار و سرپرست و پاسدار خود بداند. و سلام و سلامت است برای آنكه در آن داخل شود، و هدایت است برای آنكه بدان اقتدا نماید و مایة عُذر است برای آنكه خود را بدان انتساب دهد و برهان و حجّت است برای آنكه بدان سخن گوید. و شاهد و گواه است برای آنكه در مقام منازعه و مخاصمه بدان تمسّك جوید؛ و ظفر و گواه است برای آنكه در مقام منازعه و مخاصمه بدان تمسّك جوید؛ و ظفر و گواه است برای آنكه در مقام منازعه و مخاصمه بدان تمسّك جوید، و ظفر و فیروزی است برای آنكه بدان احتجاج كند، و استدلال نماید. و متعهّد به صلاح و اصلاح آنست كه احكام آنرا به كار بندد و مضمونش را بر عهده گیرد و همچون شتر راهوار و باركشی است برای آنكه با سواری خود و حمل أثقال و اسباب خود بر آن بخواهد بسر منزل مقصود واصل گردد، و آیه و نشانه و علامت است برای آنكه خود را بدان نشانه زند و سپر است برای آنكه با پوشیدن آن، لباس جنگ و زره در تن نماید و دانش و درایت است برای آنكه آنرا حفظ كند و در گوش جان خود بگیرد و حدیث و گفتار است برای آنكه آنرا نقل نماید و روایت كند، و حكُم است برای آنكه با آن قضاوت نماید.
باری برنامة قرآن بهترین برنامهها برای وصول به بهترین آئینهاست. و برای تحقّق این مُدَّعَی باید یكایك از قوانین، و رسوم و آداب، و عادات و اخلاق جامعههای قدیم و جدید، و ملل متمدّن، و وحشی و أرباب مذاهب الهیّه، و یا صاحبان آرائ مادیگری و طبیعت گرائی را در نظر گرفت، و سپس همان ادب و قانون و برنامة آن مورد را با آنچه در قرآن كریم آمده است، تطبیق كرد، تا مزیّت و أشرفیّت حكم قرآنی در آن موضوع، روشن شود.
جزای دشنام، فقط دشنام است یا عفو از دشنام
از باب مثال اگر شخص رعیّتی گرچه در پستترین درجة از عنوان باشد؛ چنانچه به سلطان وقت و حاكم مطلق جسارتی كند، مثلاً او را سبّ و شتم كند، و بر او لعنت بفرستد، در قوانین متداوله به مجازات خاصّه از حبس، و شكنجه و تعبید و تازیانه و قتل او را محكم میكنند. ولی اسلام میگوید: مسلمانان مانند دانههای شانه برابرند، مزیّتی حاكم بر محكم، و راعی بر رعیّت، و سلطان بر مَردِ مورد سلطنت و قدرت او ندارد. اگر كسی به حاكم وقت سیلی بنوازد، او فقطّ حقّ قصاص، یعنی نواختن سیلی، آنهم به مقداری كه سیلی خورده است، دارد نه بیشتر. و تازه اگر هم عفو كند بهتر است:
وَ إِن عَاقَبْتُم فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّـ"بِرِینَ
(و اگر خواستید پاداش عقوبت كسی را كه بر شما گزندی و عقوبتی وارد نموده است، بدهید باید مانند همان عقوبتی باشد كه بر شما وارد شده است، و سوگند كه اگر صبر كرده و شكیبائی پیش گیرید، البته و البتّه برای شكیبایان صبر و شكیبائی، مورد پسند و انتخاب است).
ما میبینیم درحكومت عدل اسلام، عیناً مطلب از همین قرار بوده است. و این حكم راقی قرآنی به طور یكسان بر وضیع و شریف، و غنیّ و فقیر، و حاكم و از زیر دست، اجرامی شده است حَبَّذَا بِهَذَا الْمِنْهَاج.
در نهج البلاغه از أمیرالمؤمنین علیه السّلام وارد است كه: چون مرد خارجی آن حضرت را دشنام داد، و لعن و نفرین به مرگ فرستاد، و اصحاب برجستند تا وی را بكشند، حضرت منع نمود؛ و گفت: جزای او دشنامی است فقط در برابر دشنام، و یا عفو إغماض و گذشت از عقوبت پاداشِ گناه.
سیّد رضیّ: جامع نهج البلاغه گوید: وَ رُوِی أَنَّهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ كَانَ جَالِساً فِی أصْحَابِهِ؛ فَمَرَّتْ بِهِمُ امْرَأَةٌ جَمِیلَةٌ. فَرَمَقّهَا الْقَوْمَ بَأبْصَارِهِمْ.
و در روایت است كه أمیرالمؤمنین علیه السّلام در میان أصحاب بود نشسته بود، كه زنی زیبا و جمیل از آنجا عبور كرد. وا ین گروه چشمهای خود را با نگاهی طولانی به او دوختند.
فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إنَّ أبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ؛ وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هَبَابِهَا. فَإذَا نَظَر أَحَدُكُمْ إلَی أمرَأةٍ تُعْجِبُهُ؛ فَلْیُلاَمِسْ أَهْلَهُ. فَإنَّمَا هِیَ أمرَأةٌ كَامرَأةٍ.
(در این حال حضرت فرمود: چشمهای این مردان، گشاده، و تیزبین، و دنبال كنندة مطلوب از راه دور است. و همین چشمچرانی، سبب هیجان نفوس آنها برای آمیزش و لمس نمودن زنان است. بنابراین اگر أحیاناً چشم شما به زن زیبائی افتاد، كه برای شما شگفتآور و دلپسند بود، فوراً بروید؛ و باعیال خودتان در منزل آمیزش نموده، و همبستر شوید: زیرا زوجة شما هم زنی است مانند سایر زنان (و بواسطة آمیزش، هیجان شهوت فرو میریزد. و سكون و آرامش برای شما پیدا میشود، و خیال و خاطرة آن زن زیبا و جمیل از فكرتان بیرون میرود).
فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْخَوارِج: قَاتَلَهُ اللَهُ كَافِراً مَا أَفْقَهَهُ!
(مردی از خوارج كه سخن حضرت را شنید؛ گفت: خدا این مرد كافر را بكشد؛ چقدر دانا و بینا و فقیه و عاقبت اندیش و به اسرار احكام آشنا و بصیر است؟!
فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِیَقْتُلُوهُ. فَقَالَ: رُوَیْداً؛ إنَّما سَبُّ بِسَبٍ أَو عَفْوٌ عَن ذَنبٍ.
اصحاب آن حضرت از جا برجستند، تا او را بكشند.
حضرت فرمود: آرام باشید؛ جزای او نیست مگر دشنامی در مقابل دشنامی كه داده است؛ و یا عفو و گذشت از گناهی را كه مرتكب گردیده است.
در این قضیّه میبینیم آن حضرت در زمان خلافت خود كه از جهت قدرت ظاهری به حدّ أعلا بود، در اثر دشنام مردی كه از خوارج بود، از قانون قران به قدر سر موئی تجاوز ننموده؛ و همان عین برگرداندن دشنام را جزای وی میداند؛ و عفو و اغماض را نیز در درجة بهتر و عالیتر نموده است.
در وصیّت خود بعد از ضربت میفرماید: أَنَا بِالامسِ صَاحِبُكُمْ؛ وَالیَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ؛ وَ غَداً مُفَارِقُكُمو؛ إنابقَ فَأَنا وَلِیٌّ دَمِی؛ وَ إنْ أُقنَ نالفَنَاءُ مِیعَادِی، وَ إنْ أُغفُ فَالْعَقُولِی قُرْبَةٌ، وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنةٌ، فَاعْفُوا: ألاَ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَهُ لَكُمْ.
(من در دیروز مصاحب، و همنشین شما بودم؛ و امروز از برابر شما عبور میكم؛ و فردا مفارقت مینمایم. اگر من شفا یابم، خودم صاحب اختیار خون خود میباشم. و اگر به عالم فناء ارتحال كنم، فناء و لقاء حضرت احدیّت و بقاء به بقاء او میعاد من است. در صورت شفا اگر ضارب را عفو نمایم، عفو موجب قربت من به سوی خداست؛ و در صورت رحلت، صورت عفو شما، موجب حسنه و نیكوئی شماست، بنابراین ابن ملجم را عفو كنید! آیا نمیخواهید خداوند نیز از شما بگذرد؟! و شما را مورد عفو و غفران خود قرار دهد؟!)
و همچنین میفرماید:
یَا بَنِی عَبْدِ المُطَّلِب! لاَ الفِینَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاء المُسْلِمِینَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمیرُالمُؤمِنِینَ. ألاَ لاَ تَقْتُلُنَّ إلاَّ قَاتِلِی!
انْظُروا إذَا أَنامُتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ، فَاضْربُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ؛ وَ لاَ یُمَثَّلُ بِالرَّجُلِ. فَإنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَقُولُ: إیَّاكُمْ وَالمُثَلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلبِ الْعَقُورِ. و
(ای پسران عبدالمطّلب! من شما را چنان نیابم كه در ریختن خون مسلمانان غوطه خورید؛ و بگوئید: أمیرالمؤمنین كشته شد. آگاه باشید: نباید شما كسی را بكشید، مگر قاتل مرا!
مترصّد باشید! چنانچه من از این ضربت واردة او، مُردم فقط به او یك ضربه، در مقابل ضربهای كه به من زده است وارد كنید؛ این مرد را مُثله نكنید (دست و پا و چشم و گوش و بینی او را نبرید) زیرا كه من از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم شنیدم كه میگفت: بپرهیزید از مُثله كردن گرچه در بارة سگ گزنده باشد).
این عالیترین دستور قرآنی است كه فقط حقّ قصاص را میدهد؛ و عفو را نیز در اختیار ولیّ دم یعنی صاحب خون میگذارد. أمیرالمؤمنین علیه السّلام اگر خودش شفا مییافت، طبق گفتار خود، عفو مینمود. زیرا عفو خیر است؛ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ.[15]
وقتی عفو كه ناشی از بهترین صفات نفسانیّ، و ملكات روحیّ و روانیّ است، برای عموم مسلمین بهتر باشد؛ برای أمیرالمؤمنین علیه السّلام كه در ایمان، إمارت بر همه دارد؛ مسلّماً أولی و بهتر خواهد بود.
ولی عفو در اراده و اختیار حضرت اما محسن مجتبی؛ ولیّ دم پدرش بعد از رحلت بود، و اگر مقتضیّات اجازه میداد، او نیز طبق خواستة پدر و أولویّت قرآنیّه، عفو میفرمود؛ لیكن أوضاع آنروز از پیدایش خوارج، و جبهه گیری معاویه و سردمدارانش در قبال أمیرالمومنین علیه السّلام، موجب آن میشد كه عفو وصیّ پدر را از چنین ضارب خطرناكی، حمل بر ضعف قوا و حكومت او نمایند، لهذا او قصاص را ترجیح داد؛ و طبق وصیّت پدر فقطّ یك ضربه به قاتل وارد كرد.
حكم قصاص در قرآن، حكم حیاتی است
قِصاص كه فقطّ در جنایات عمدی است؛ یعنی كشتن قاتل را در برابر كشتن؛ و بریدین دست ضارب را در برابر بریدن دست؛ و زبان را در برابر قطع زبان، و چشم را در برابر چشم، در صورت تعمّد در جنایت؛ از عالیترین دستورات قرآن است. زیرا أوّلاً چنین جنایت عمدی را، شخص، جانی بر مَجْنّی علیه وارد ساخته است؛ و حیات انسانی و سلامت او را در خطر انداخته؛ و از نعمت عمر؛ و یا كمال أجزاء و اعضاء تن، ساقط نموده است. این حقّ فطری و عقلیّ و شرعیّ شخص مضروب است كه ضارب را به همان نهج پاداش دهد. و ثانیاً قصاص موجب جلوگیری از جنایت است. اگر مردم بدانند كه در صورت جنایات عمدیّه، خودشان به همان طرز پاداش میشوند: یعنی قاتل را میكشند؛ كسی به دیگری سیلی زده؛ سیلی میخورد؛ كسی كه استخوان كسی را عمداً شكسته است، همان استخوانش شكسته میشود؛ كسی كه گوش كسی را بریده است، گوشش بریده میشود؛ در این صورت اقدام بر جنایت نمیكند.
ولی اگر حكم قِصاص بطور قانون جعل نشود؛ و در برابر جنایت، حبس و یا تبعید و یا دیه (پرداخت پول خون) جعل شود؛ مردم اقدام بر جنایت میكنند؛ و بر دشمنان خود، قتل و یا ضرب را وارد میسازند؛ و چه بسا بالاخصّ در طبقة مالداران و ثروتمندان كه مال فراوان دارند؛ از عهدة پرداخت دیه بر میآیند. و بدین كیفیّت، خون شخص مظلوم هَدَر میرود؛ و در اركان حیات اجتماعی خَلَلْ میرسد.
از این باب است كه در قرآن كریم وارد است:
وَ لَكُم فِی الْقِصَاصِ حَیَوةٌ یَا أُولِی الاْلْبَـ"بِ لَعَلَّكُمو تَتَّقُونَ.
(و از برای شما حكم حیاتی است راجع به امر قصاص، ای مردمان خردمند؛ به امید آنكه شما محفوظ بمانید و از قتل یكدیگر بپرهیزید).
و این آیه مباركه، پس از آیة قبل از آن است كه در آن نیز دربارة قصاص میگوید:
یَـ"أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلِی الحُرُّ بِالْحُرُّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدُ وَالاْنْثَی بِالاْنثَی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَـ"نٍ ذَلِكَ تَخْفِیفٌ مِن رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَعْتَدَی بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ.
(ای كسانیكه ایمان آوردهاید؛ دربارة شما حكم قصاص بطور قانون ثابت و لازم شد، كه راجع به كشتگانتان شخص آزاد را در برابر آزاد؛ و بنده را در برابر بنده؛ و زن را در برابر زن قصاص كنید! و اگر دربارة قاتل از طرف برادرش كه مقتول باشد چیزی بخشیده شد، و به قبول دیة آن، دربرابر قصاص، إرفاقی به عمل آمد؛ در این صورت بر عهدة وارثان مقتول است كه به طور نیكو و پسندیده، دیه را از قاتل بگیرند و او را در شدّت و سختی و عُنف نگذارند. و بر عهدة قاتل است كه حقّ مقتول را به احسان و نیكوئی بپردازد، و در تأدیة دیه مماطلت و تساهل و سستی نورزد. این تنازل به حكم دیه، بجای حكم قِصاص، تخفیفی است و رحمتی است از ناحیة پروردگارتان؛ و بنابراین اگر كسی بعد از قبول دیه، و یا عفو، و یا مصالحه كه با شخص مقتول نمود، از این امر برگردد؛ و بخواهد قصاص كند، دربارة او عذاب دردناكی معیّن گردیده است (كه وی را در مقابل این تعدّی خدا عذاب میكند).
بحث دربارة قصاص و دیه و عفو نمودن
باید دانست كه حكم قصاص، و تمجید و تحسین از عفوی كه در قرآن كریم وارد شده است؛ بعینه همان حكم قصاص و عفویست كه در شریعت حضرت موسی در تورات؛ و در شریعت حضرت عیسی در انجیل علی نبیّنا وآله و علیهما الصّلوة و السّلام نازل شده است؛ و در قرآن مجید تحكیم و تثبیت شده است.
حكم تورات و انجیل دربارة قصاص و عفو، بعینه مانند حكم قرآن است
أمّا در تورات بجهت آنكه خداوند میفرماید:
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَیةَ فِیهَا هُدَیً وَ نُورٌ یَحْكُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الاْحَبَار بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَـ"بِ اللَهِ وَ كَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ فَلاَ تَخْشَوا النَّاسَ وَ أَخْشُونَ وَ لاَ تَشْتَرُوا بِأَیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلاً وَ مَن لَمْ یَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَـ"فِرُونَ.
(بدرستیكه حقّاً ما كتاب تورات را فرو فرستادیم، كه در آن هدایت به معارف، و نور و احكام است؛ پیغمبرانی كه اسلام آورده، و تابع و تسلیم شریعت حضرت موسی شدهاند، به تورات در میان كسانی كه تهودّ اختیار نموده، و یهودی شدهاند، حكم مینمایند؛ و دیگر فقهاء و عرفاء و الهی، و علماء كه مأمور به حفظ و پاسداری و نگهبانی از كتاب خدا تورات شدهاند بدان حكم میكنند؛ آنانكه شاهد و گواه و هیمنه و سیطره بر كتاب خدا دارند. بنابراین شما از مردم بترسید؛ و از من بترسید؛ و در مقابل قیمت اندكی آیات مرا مبادله و معاوضه نكنید؛ و كسیكه حكم ننماید طبق آنچه را كه خداوند فرو فرستاد است؛ پس ایشان البتّه كافران میباشند).
وَ كَتَبْنَا فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنِ بِالْعَیْنِ وَ الاْنْفَ بِالاْنْفِ وَ الاْذُنَ بِالاْذنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنَّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَن لَمْ یَحْكُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّـ"لِمُونَ.
(و ما به طور قانون و حكم در تورات، ثبت و ضبط كردهایم كه: در امر قصاص باید جان در مقابل جان؛ و چشم در مقابل چشم؛ و بینی در مقابل بینی؛ و گوش در مقابل گوش؛ و دندان در مقابل دندان؛ و هر یك از اعضاء و جوارح، زخم و جراحت قصاص شود. و كسی كه عفو كند (چه خود مجنی علیه باشد؛ و یا ولیِّ مقتول، و یا شخص مجروح و از جارح؛ و او را ببخشد و حقّ قصاص خود را به وی بدهد، و از او در گذرد) این عفو و گذشت كفّارة گناهان او خواهد شد؛ و با كفّاره و پوشش جنایتِ جانی در جنایتش قرار میگیرد.)
ما در این آیات میبینیم كه: حكم قصاص برای شخص مجنی علیه آمده، و عفو را كه امر پسندیدهای است نیز در اختیارش گذارده است. و عیناً همین مطلب، در تورات امروزه دائره میان مردم وارد است:
در أصحاح بیست و یكم از سِفْرِ خروج تورات اینطور وارد است كه:
كسی كه بزند انسانی را، و او در اثر زدن بمیرد، باید ضارب را بكشند. امّا كسیكه در این عمل تعمّد نداشته باشد، بلكه خداوند بدون اختیار او این عمل را بر دست او جاری نموده باشد، من برای او مكانی را قرار میدهم كه بدانجا فرار كند. و اگر اذیّتی حاصل شود، باید جان در برابر جان، و چشم در برابر چشم، و دندان در برابر دندان، و دست در برابر دست، و پا در برابر پا، و داغ كردن در برابر داغ كردن، و جراحت رساندن در برابر جراحت رساندن، و كوبیدن در برابر كوبیدن بوده باشد.
و در أصحاح بیست و چهارم از سِفْرِ لاوییِّن اینطور وارد است كه:
اگر كسی دیگری را بمیراند، باید كشته شود، و كسیكه حیوان بهیمهای را بمیراند، باید مانند آنرا به عنوان عوض بپردازد. و اگر انسانی در انسان دگری عیبی وارد سازد، بهمانگونه از عیب باید به او وارد سازند: شكستن در مقابل شكستن؛ و چشم در مقابل چشم؛ و دندان در مقابل دندان. همانطور كه عیبی در انسان ایجاد كند به همانگونه برخود او ایجاد میشود.
و امّا در انجیل بجهت آنكه خداوند در دنبال همین آیات میفرماید:
حكم تورات و انجیل دربارة قصاص و عفو، بعینه مانند حكم قرآن است.
وَ قَفَّیْنَا عَلَی ءَاثَارِهِم بِعِیسَی بْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِن التَّورَاةِّ وَ ءَاتَیْنَاهُ الاءنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ. وَلیَحْكُمْ أَهْلَ الاْءِنْجِیلِ بِمَا أَنزَلَ اللَهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَـ"سِقُونَ.
(و ما عیسی بن مریم را در دنبال و در پی آثار آنها آوردیم؛ در حالی كه عیسی، توراتی را كه در برابر او بود، تصدیق كننده بود؛ و ما به او انجیل را دادیم؛ كه در آن هدایت به معارف و نور احكام است. و این انجیل توراتی را كه در برابر او بود؛ تصدیق كننده بود؛ و در آن نوعی از نصائح و مواعظ بود، برای مردما صاحب تقوی؛ و باید اهل انجیل به آنچه خداوند در آن نازل نموده است حكم كنند. و كسی كه حكم ننماید طبق آنچه را كه خداوند فرو فرستاده است؛ پس ایشان البته فاسقان میباشند.)
در این آیه میبینیم كه خداوند عیسی را مُصَّدِق تورات، و كتاب انجیل وی را هم مَصَّدق تورات قرار داده است. و جملة مُصَدَّقاً لِما بینَ یَدیه من التَّورایة، در وهلة دوم تكرار و بجهت تأكید نیست؛ بلكه برای افاده مصدّقیّت خود انجیل است، علاوه بر مُصَدِّقیّت حضرت مسیح.
بنابراین كتاب انجیل، تابع شریعت كتاب تورات است؛ و هیچ حكمی در تورات نیامده است مگر آنكه انجیل آنرا امضاء نموده است؛ و بدان مردم را فرا خوانده است؛ به استثنای بعضی از مُحَرَّماتِ تورات را كه حضرت مسیح حلال نموده است. همانطور كه خداوند از زبان او میگوید:
وَ لاِحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْكُمْ.
(و من بجهت این مبعوث شدهام كه: بعضی از آن چیزهائی را كه بر شما حرام شده است، حلال نمایم).
و بناءً علیهذا حكم قصاص و عفو، به نظر حضرت مسیح، و از نقطه نظر تعلیم إنجیل بعینه مانند نظر حضرت موسی و كتاب شریعتِ وی: تورات است.
و أمّا در قرآن كریم، بجهت آنكه خداوند در دنبال، همین آیه میفرماید:
وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْكَ الْكِتَـ"بَ بِالْحِقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتَـ"بِ وَ مُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْكُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَل اللَهُ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجًا وَ لَوْ شَاءَ اللَهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَلَكِنْ لِیَبْلُوَكُمْ فِی مَا ءَاتَكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللَهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئْكُمْ بِمَا كُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلُفُونَ.
وَ أَنِ احْكُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَهُ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَكُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَهُ إِلَیْكَ فَإِنو تَوَلَّوْا فَأعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَهُ أَن یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِیرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسُِقُونُ.
(و ای پیغمبر ما به سوی تو كتاب قرآن را به حقّ فرو فرستادیم، در حالیكه قرآن تصدیق كنندة كتابی است كه در برابر اوست (تورات و انجیل) و مُهَیمِن و مُسیطر و محیط بر آن است. بنابراین، تو در میان ایشان كه طائفه یهود و نصاری هستند، به همان چه خداوند بتو فرو فرستاده است، حكم كن؛ و از آراء و أنظار تو خالی آنها بعد از حقّی كه خدا به تو داده است، پیروی مكن. برای هر یك از شما، ما شریعه و آبشخوار وصول به حقایق، و راه و منهاجی در طریق كمال قرار دادهایم. اگر خداوند میخواست همة شما را امّت واحدی كه دارای یك پیغمبر و یك كتاب باشند قرار میداد؛ ولیكن این گونه از ارسال رُسُل و إنزال كُتُب برای آنست كه: شما را در آنچه را كه به شما داده است، آزمایش نماید. بنابراین شما در خَیرات و حَسَنات پیشی بگیرید، و سبقت بجوئید. بازگشت همگی شما به سوی خداست؛ و در آن حال وی شما را به آنچه در آن اختلاف ورزیدهاید، متنبّه و آگاه میگرداند.
و اینكه باید ای پیغمبر حكم كنی طبق آنچه را كه خداوند نازل نموده است؛ و از آراء و اندیشهها و افكار توخالی آنها تبعیّت منمائی! و بر حذر باش از آنكه: از بعض آنچه را كه خدا به سوی تو فرستاده است، تو را در فتنه و انحراف بیفكنند؛ پس اگر ایشان از حكم تو كه حكم خداست، روی گردانند؛ بدان كه خداوند اراده فرموده است تا در پاداش بعض از گناهانشان آنها را مأخوذ دارد؛ و از گزند خود بدانها برساند، و بدرستی كه بسیاری از مردم فاسقان میباشند كه از پیمودن راه مستقیم اعوجاج و انحراف دارند).
و از آنچه ما در اینجا بحث كردیم، طبق مدلول این آیات مباركه، در حكم قصاص و عفو، شریعت حضرت محمّد و حضرت عیسی و حضرت موسی علیهم الصّلوة و السّلام تطابق دارند.
و علیهذا آنچه در انجیل امروز دیده میشود كه: «اگر به نیم رخ چپت سیلی زدند، نیمرخ راست را پیش بیاور! و اگر عبایت را خواستند، ردایت را هم ببخش» یا عبارتی است ساختگی و مجعول كه به حضرت مسیح نسبت دادهاند؛ و یا بعد از جعل قانون قصاص و مُسَلَّمِیّت آن در میان مردم، آن حضرت خواسته است در تحمید و تمجید از عفو و گذشت، و اصرار بر اعمال صفت اغماض و كرامت اخلاقی، بطور مبالغه مردم را تهییج بر عفو و اغماض كند. و الاّ در صورت فرض عدم جعل قانون قصاص، و الزام مردم را بدین نهج از عفو نتیجه آن میشود كه: نه تنها خصوص این دستور در میان مجتمعات پا نمیگیرد، و كسی عملاً زیر بار آن نمیرود؛ بلكه قصد انتقام، و شدّت سركوبی، و تعدّی و خونریزی مسیحیان را به حدّی میرساند، كه یك نمونة آن در جنگهای صلیبی، و نمونه دیگرش در جنگهای بین المللی، رخ نشان داد؛ و قساوت و بیرحمی آنان، صفحات تاریخ مسیحیان را ظلمانی نمود.
.: RASEKHOON.NET:.