تاريخ : جمعه 18 دی 1388  | 5:37 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

کنار رودخانه قدم می زد که صحنه عجیبی را دید؛ عقربی  دوان دوان به طرف آب آمد. در کنار آب لاک پشتی منتظرش بود.عقرب به سرعت سوار بر لاک پشت شد و به آن سوی  دیگر نهر رفت.مرد کنجکاو شد و به دنبال لاک پشت و عقرب شتافت. عقرب پیاده شد و دوان  دوان به طرف درختی رفت که در آن جا بود.جوانی زیر درخت استراحت می کرد و ماری  خطرناک می خواست جوان خواب را نیش بزند.عقرب به سمت مار حمله کرد و او را کشت. مرد به کنار جوان آمد، اما دید آثار مستی در چهره اش نمایان است.به او گفت: ای جوان با این

گناه که مرتکب شده ای چه عملی انجام داده ای که خدا چنین لطفی به تو کرد؟ جوان گفت:

 صبح  که از منزل بیرون می آمدم مایحتاج مادرم را خریدم و حتی برای اینکه برای نوشیدن آب آزار  نبیند ظرف آبی کنار او گذاشتم و ....                          به نقل از بحرالمعارف

 

 







نظرات 0