تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 2:42 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

دزدی شبرو، نیم شبی با یکی از رفیقانش برای دزدی به خانه یی رفت ، هنوز مالی از آن خانه برنگرفته  به دوست خود گفت: " زود از این خانه بیرون رو" . دوست از او پرسید: چه شده است که پرهیز میکنی ، کسی در خانه بیدار نیست که بگریزیم. دزد گفت: دنبال مالی می گشتم که ناگهان نانی به دستم افتاد و آن نان را در دهان نهادم وخوردم. همین که نان از کامم فرورفت دیدم در این خانه نان ونمک خورده ام. دیگرروا نیست که دست به دزدی دراز کنم.

آنکه دزدی می کند ای هوشیار 

حال او بین وازوغیرت بیار

حرمت نان ونمک را یاد گیر

تا تو باشی در دوعالم دلپذیر

                                                                برگرفته شده از کتاب " مصیبت نامه " اثر عطار







نظرات 0