تاريخ : پنج شنبه 23 مهر 1388  | 6:09 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
 ((قناعت))
  
اسکندر مقدونی در سی و سه سالگی در گذشت روزی که او این جهان را ترک میکرد می خواست یک روز دیگر هم زنده بماند-فقط یک روز دیگر- تا بتواند مادرش را ببیندآن 24 ساعت فاصله ای بود که باید طی می کرد تا به پایتختش برسداسکندر از راه هند به یونان بر می گشت و به مادرش قول داده بود وقتی که تمام دنیا را به تصرف خود درآورد باز خواهد گشت و تمام دنیا را یکپارچـه به او هدیه خواهد کردبنابراین اسکندر از پزشکا نش خواست تا 24 ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تعویق اندازندپزشکان پاسخ دادند که کاری از دستشان بر نمی آید و گفتند که او بیش از چـند دقیقه قادر به ادامهء زندگی نخواهد بوداسکندر گفت:"من حاضرم نیمی از تمام پادشاهی خود را- یعنی نیمی از دنیا را در ازای فقط 24 ساعت بدهم"آنها گفتند:"اگر همهء دنیا را هم که از آن شماست بدهید ما نمی توانیم کاری برای نجاتتان صورت بدهیم امری غیر ممکن است"آن لحظه بود که اسکندر بیهوده بودن تمامی کوشش هایش راعمیقا" درک کردبا تمام داراییش که کل دنیا بود نتوانست حتی 24 ساعت را بخردسی و سه سال از عمرش را به هدر داده بود برای تصاحب چـیزی که با آن حتی قادر به خریدن 24 ساعت هم نبودمتوجه شد که به خاطر این دنیای واهی باید با نومیدی و محرومیت کامل جهان را ترک کندتمام مردان جاه طلب با نا امیدی از دنیا می روند بیشتر انسانها در نا امیدی زندگی می کنند و در نا امیدی از دنیا می روندقناعت به سادگی یعنی درک این نکته که خواسته ها در زندگی غیر عقلایی و احمقانه اند ((از سخنان و تعالیم آچـاریافیلسوف معاصر هندی))
 






نظرات 0