تاريخ : یک شنبه 16 اسفند 1388 | 9:29 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
روزى امام صادق(علیه السلام) به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى كنار خلیفه نشسته بود.
او كتابهایى كه در موضوع (علم طب) نگاشته شده بود را براى خلیفه مى خواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق (علیه السلام) درگوشه ى مجلس نشست.
بارانى ازهیبت و ابهت از چهره حضرت مى بارید. مدتى گذشت.
هنگامى كه طبیب از خواندن كتابها فارغ شد, نگاه اش به امام صادق(علیه السلام) دوخته شد. لحظاتى مشغول تماشاى سیماى حضرت شد.
ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه اش را به سوى خلیفه برگرداند و با این سوال سكوت را شكست:
ـ این مرد كیست؟
ـ او عالم آل محمد(صلّی الله علیه وآله) است.
ـ آیا میل دارد از اندوخته هاى علمى من بهره مند گردد؟
نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این كه چیزى بگوید، امام لب به سخن گشود:
ـ نه!
طبیب كه از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:
ـ چرا؟
ـ چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم.
ـ چه چیز در اختیار دارى؟
ـ گرمى را با سردى معالجه مى كنم و سردى را با گرمى, رطوبت را با خشكى درمان مى كنم و خشكى را با رطوبت و آنچه را كه پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) فرموده به كار مى بندم و نتیجه كار را به خداوند وا مى گذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله(صلّی الله علیه وآله) اشاره كرده، افزود: (معده خانه هربیمارى وپرهیز، سرهردرمان است.)
او كتابهایى كه در موضوع (علم طب) نگاشته شده بود را براى خلیفه مى خواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق (علیه السلام) درگوشه ى مجلس نشست.
بارانى ازهیبت و ابهت از چهره حضرت مى بارید. مدتى گذشت.
هنگامى كه طبیب از خواندن كتابها فارغ شد, نگاه اش به امام صادق(علیه السلام) دوخته شد. لحظاتى مشغول تماشاى سیماى حضرت شد.
ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه اش را به سوى خلیفه برگرداند و با این سوال سكوت را شكست:
ـ این مرد كیست؟
ـ او عالم آل محمد(صلّی الله علیه وآله) است.
ـ آیا میل دارد از اندوخته هاى علمى من بهره مند گردد؟
نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این كه چیزى بگوید، امام لب به سخن گشود:
ـ نه!
طبیب كه از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:
ـ چرا؟
ـ چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم.
ـ چه چیز در اختیار دارى؟
ـ گرمى را با سردى معالجه مى كنم و سردى را با گرمى, رطوبت را با خشكى درمان مى كنم و خشكى را با رطوبت و آنچه را كه پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) فرموده به كار مى بندم و نتیجه كار را به خداوند وا مى گذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله(صلّی الله علیه وآله) اشاره كرده، افزود: (معده خانه هربیمارى وپرهیز، سرهردرمان است.)
طبیب هندى براى این كه سخنان امام را سبك جلوه دهد، پرسید:
مگر طب غیر از این ها است كه گفتى؟!
امام فرمود: گمان مى كنى من ـ مثل تو ـ این ها را از كتابهاى طبى آموخته ام؟!
ـ حتما, غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد.
ـ نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، ازدیگرى نیاموخته ام. اكنون بگوكدام یك ازمن وتودرعلم طب داناتریم؟
ـ كار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم ترم.
ـ پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید.
ـ بپرسید.
ـ چرا سر آدمى یك پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا چشمهاى انسان به شكل لوزى ساخته شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا سوراخهاى بینى در زیر آن خلق شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت بالاى دهان آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا دندانهاى جلوى, تیز و دندانهاى آسیاب , پهن و دندانهاى انیاب ( نیش ) , دراز آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا كف دست و پا, مو ندارد؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا مرد ریش دارد ولى زن فاقد ریش است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا قلب, صنوبرى شكل آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرك است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا كاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا میان كف پا, گود است و با زمین تماس ندارد؟
ـ نمى دانم.
ـ اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حكمت و پاسخ این سوالها آگاه ام.
طبیب كه چاره اى جز تسلیم شدن نداشت، گفت: پاسخها را بگویید تا بهره مند گردم.
آن گاه امام(علیه السلام) به ترتیب به یكایك سوالهاى مطرح شده، چنین پاسخ گفتند:
ـ به این جهت سر از قطعات مختلف تشكیل شده و شكافهایى برایش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.
ـ خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به مغز برسد وبخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى
براى سرما و گرما باشد. ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشم ها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند.
ـ ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه كافى به چشم ها نور برسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى كند. چون زیادى نور, چشم را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم مى سازد.
ـ چشمها به شكل لوزى آفریده شده تا داروهایى كه با سرمه استعمال مى شود، به آسانى وارد چشم شده، چرك مرض به آسانى ازآن به وسیله اشك خارج شود.
ـ به این جهت بینى را میان دو چشم قرار داده است كه بینى نور را به دو قسمت مساوى تقسیم مى كندتا نوربه طوراعتدال به چشم ها برسد.
ـ سوراخهاى بینى را در پایین آن آفریده تا چرك هاى انباشته شده درمغزازاین سوراخها بیرون شده وبوهاى معطركه به وسیله هوا متصاعد مى گردد, از آن, بالا رود.
ـ لب و سبیل را به این جهت روى دهان قرار داده است تا ازورود كثافات دماغ به داخل دهان جلوگیرى كند. و نیز مانع آلوده شدن خوراكى ها گردد.
ـ دندانهاى جلو را تیزتر آفریده تا غذا را قطعه قطعه سازند. دندانهاى آسیاب را پهن خلق كرده تا غذا به وسیله آنها كوبیده و نرم گردند. دندانهاى انیاب را درازتر آفریده تا میان دندانهاى آسیاب ودندانهاى پیشین، چون ستونى استوار باشند.
ـ كف دست و پاها مو ندارند تا بتوانیم اشیإ را به وسیله آن ها لمس نموده ، از قوه لامسه به اندازه كافى استفاده نماییم.
ـ براى مرد ریش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد و نیز از زن بازشناخته گردد.
ـ به مو و ناخن هاى تن انسان روح نداده تا چیدن و بریدن آن ها دردآور و ناراحت كننده نباشد.
ـ قلب, صنوبرى شكل آفریده شده است تا هنگام آویختگى، نوك باریكش وارد ریه شده وازنسیم آن خنك گردد ونیزمغز سر از حرارت آن آسیب نبیند.
ـ ریه را در دوقسمت آفریده تا قلب میان فشارهاى آن دو ( هنگام باز و بسته شدن ) داخل شده و هوا بگیرد.
ـ این كه كاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به این جهت است كه انسان رو به جلوحركت مى كند. سنگینى بدن انسان رو به جلواست. وقتى زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده ، راه رفتن و حركات انسان ناموزون و لرزان نمى شود.
ـ این كه كف پاها را گود و قوسى مانند، خلق كرده به این جهت است كه تمام كف پاها با زمین تماس پیدا نكند. زیرااگر تمام كف پاها به زمین تماس پیدا كند، پا، چشم و اعصاب صدمه مى بینند.
طبیب كه تاكنون سكوت كرده و به سخنان امام گوش مى داد، با عجب پرسید:
ـ این ها را از كجا مى دانى؟!
ـ از پدرانم فراگرفته ام؛ پدرانم ازرسول خد(صلّی الله علیه وآله) آموخته اند؛ رسول خد(صلّی الله علیه وآله) ازجبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال فرا گرفته است.
طبیب هندى كه چنین شخصیت علمى را در عمرش ندیده بود، به فكر فرو رفت. آنگاه در حالى كه محو تماشاى سیماى امام بود، چنین لب به سخن گشود:
ـ تصدیق مى كنم و شهادت مى دهم كه جز خداى یگانه ، خدایى نیست و محمد (صلّی الله علیه وآله) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاكنون كسى را در طب، عالم تر از تو ندیده ام.
مگر طب غیر از این ها است كه گفتى؟!
امام فرمود: گمان مى كنى من ـ مثل تو ـ این ها را از كتابهاى طبى آموخته ام؟!
ـ حتما, غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد.
ـ نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، ازدیگرى نیاموخته ام. اكنون بگوكدام یك ازمن وتودرعلم طب داناتریم؟
ـ كار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم ترم.
ـ پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید.
ـ بپرسید.
ـ چرا سر آدمى یك پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا چشمهاى انسان به شكل لوزى ساخته شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا سوراخهاى بینى در زیر آن خلق شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت بالاى دهان آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا دندانهاى جلوى, تیز و دندانهاى آسیاب , پهن و دندانهاى انیاب ( نیش ) , دراز آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا كف دست و پا, مو ندارد؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا مرد ریش دارد ولى زن فاقد ریش است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا قلب, صنوبرى شكل آفریده شده است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرك است؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا كاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
ـ نمى دانم.
ـ چرا میان كف پا, گود است و با زمین تماس ندارد؟
ـ نمى دانم.
ـ اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حكمت و پاسخ این سوالها آگاه ام.
طبیب كه چاره اى جز تسلیم شدن نداشت، گفت: پاسخها را بگویید تا بهره مند گردم.
آن گاه امام(علیه السلام) به ترتیب به یكایك سوالهاى مطرح شده، چنین پاسخ گفتند:
ـ به این جهت سر از قطعات مختلف تشكیل شده و شكافهایى برایش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.
ـ خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به مغز برسد وبخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى
براى سرما و گرما باشد. ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشم ها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند.
ـ ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه كافى به چشم ها نور برسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى كند. چون زیادى نور, چشم را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم مى سازد.
ـ چشمها به شكل لوزى آفریده شده تا داروهایى كه با سرمه استعمال مى شود، به آسانى وارد چشم شده، چرك مرض به آسانى ازآن به وسیله اشك خارج شود.
ـ به این جهت بینى را میان دو چشم قرار داده است كه بینى نور را به دو قسمت مساوى تقسیم مى كندتا نوربه طوراعتدال به چشم ها برسد.
ـ سوراخهاى بینى را در پایین آن آفریده تا چرك هاى انباشته شده درمغزازاین سوراخها بیرون شده وبوهاى معطركه به وسیله هوا متصاعد مى گردد, از آن, بالا رود.
ـ لب و سبیل را به این جهت روى دهان قرار داده است تا ازورود كثافات دماغ به داخل دهان جلوگیرى كند. و نیز مانع آلوده شدن خوراكى ها گردد.
ـ دندانهاى جلو را تیزتر آفریده تا غذا را قطعه قطعه سازند. دندانهاى آسیاب را پهن خلق كرده تا غذا به وسیله آنها كوبیده و نرم گردند. دندانهاى انیاب را درازتر آفریده تا میان دندانهاى آسیاب ودندانهاى پیشین، چون ستونى استوار باشند.
ـ كف دست و پاها مو ندارند تا بتوانیم اشیإ را به وسیله آن ها لمس نموده ، از قوه لامسه به اندازه كافى استفاده نماییم.
ـ براى مرد ریش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد و نیز از زن بازشناخته گردد.
ـ به مو و ناخن هاى تن انسان روح نداده تا چیدن و بریدن آن ها دردآور و ناراحت كننده نباشد.
ـ قلب, صنوبرى شكل آفریده شده است تا هنگام آویختگى، نوك باریكش وارد ریه شده وازنسیم آن خنك گردد ونیزمغز سر از حرارت آن آسیب نبیند.
ـ ریه را در دوقسمت آفریده تا قلب میان فشارهاى آن دو ( هنگام باز و بسته شدن ) داخل شده و هوا بگیرد.
ـ این كه كاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به این جهت است كه انسان رو به جلوحركت مى كند. سنگینى بدن انسان رو به جلواست. وقتى زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده ، راه رفتن و حركات انسان ناموزون و لرزان نمى شود.
ـ این كه كف پاها را گود و قوسى مانند، خلق كرده به این جهت است كه تمام كف پاها با زمین تماس پیدا نكند. زیرااگر تمام كف پاها به زمین تماس پیدا كند، پا، چشم و اعصاب صدمه مى بینند.
طبیب كه تاكنون سكوت كرده و به سخنان امام گوش مى داد، با عجب پرسید:
ـ این ها را از كجا مى دانى؟!
ـ از پدرانم فراگرفته ام؛ پدرانم ازرسول خد(صلّی الله علیه وآله) آموخته اند؛ رسول خد(صلّی الله علیه وآله) ازجبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال فرا گرفته است.
طبیب هندى كه چنین شخصیت علمى را در عمرش ندیده بود، به فكر فرو رفت. آنگاه در حالى كه محو تماشاى سیماى امام بود، چنین لب به سخن گشود:
ـ تصدیق مى كنم و شهادت مى دهم كه جز خداى یگانه ، خدایى نیست و محمد (صلّی الله علیه وآله) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاكنون كسى را در طب، عالم تر از تو ندیده ام.

به نقل از سایت شبكه امام صادق علیه السلام
.: RASEKHOON.NET:.