تاريخ : یک شنبه 16 اسفند 1388 | 9:55 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم میزنی خسته ام زین عشق دلخونم مکن من که مجنونم تومجنونم مکن مرد این بازیچه
دیگر نیستم این تو ، این لیلای تو ، من نیستمگفت ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد غمار عشق یکجا باختم کردمت آواره ی صحرا نشد گفتم عاقل میشوی اما نشدسوختم در حصرت یک یا ربت غیر لیلا برنیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم
.: RASEKHOON.NET:.