تاريخ : جمعه 18 تیر 1389  | 2:17 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

 

 

 

باز باران با ترانه

با گوهرهای فراوان

می خورد بر بام خانه

یادم آرد روز باران

گردش یك روز دیرین

خوب و شیرین

توی جنگل های گیلان

كودكی ده ساله بودم

شاد و خرم

نرمو نازك

چست و چابك

با دو پای كودكانه

می دویدم همچو آهو


می پریدم ازلب جوی

دور میگشتم ز خانه

می شنیدم از پرنده

داستان های نهانی

از لب باد وزنده


رازهای زندگانی

بس گوارا بود باران


وه چه زیبا بود باران


می شنیدم اندر این گوهر فشانی

رازهای جاودانی, پندهای آسمانی

بشنو از من كودك من

پیش چشم مرد فردا

زندگانی خواه تیره خواه روشن

هست زیبا, هست زیبا, هست زیبا


قیصرامین پور- روحش شاد

 

 







نظرات 0