تاريخ : سه شنبه 22 تیر 1389 | 1:05 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
پاسخ :
معنای تكلیف:
تكلیف آن است كه كسی را آگاه سازند كه باید كاری انجام دهد یا ترك كند تكلیف در اصطلاح فقه عبارت است از: الزام خداوند بندگان را به انجام دادن و یا ترك عملی، این بعث و الزام را تكلیف گویند و شخص را مكلّف و آنچه را كه مورد امر و یا نهی قرار گرفته است مكلّف به خوانند.
تكالیف الهی بر پنج نوع است: وجوب، حرمت، استجاب، كراهت، اباحه و آنها را احكام تكلیفیه نامند.[1]
تكلیف مداری یا حق محوری
ممكن است گفته شود آیا به جای تكلیف مداری بهتر نیست از حق خواهی سخن گفته میشد و ادیان حق محور میبودند؟ چرا در دین به جای حق از تكلیف سخن گفته میشود؟ آیا بهتر نیست بگوئیم تكلیف مداری مناسب انساهای قرون گذشته است نه متناسب با انسان معاصر؟ در پاسخ به این محور از مساله تكلیف باید دانست: حق و تكلیف از یكدیگر قابل تفكیك نیستند بلكه از مقولة تضایفند؛ یعنی تحقق یكی بدون دیگری امكانپذیر نیست كسی كه از یك جهت نسبت به دیگران حق دارد، از جهت دیگر تكلیف و وظیفه دارد. اگر حكومت نسبت به مردم وظایفی دارد، حقوقی نیز بر آنان خواهد داشت. و اگر مردم بر حكومت حقوقی دارند، وظایفی نیز خواهند داشت.
امام علی ـ علیهالسلام ـ نیز دربارة تلازم حق و تكلیف میفرماید:
«حق به سود كسی جاری نمیشود، مگر اینكه علیه او نیز جاری خواهد شد، و علیه كسی جاری نمیشود، مگر این كه له او هم جاری خواهد شد. این تنها خداوند است كه حق در مورد او یك جانبه است؛ یعنی له او است و نه علیه او. با این حال خداوند نیز از باب تفضل در برابر حق عبادت خود بر بندگان، پاداش مضاعف اعمال نیك آنان را بر خود لازم نموده است.»[2] و سپس حقوق متقابل حكومت و مردم را بیان میكند.[3] از اینرو نمیتوان گفت حق محوری یا تكلیف مداری یعنی نمیتوان تكلیف را مخالف حق و ناسازگار با آن تلقی كرد و خواهان حذف آن بود زیرا همانگونه كه گفتیم حق و تكلیف متضایف و متلازمند و وجود یكی مستلزم دیگری است یعنی هر جا حقی باشد تكلیفی آنجا وجود دارد و هر جا تكلیفی باشد در آنجا حقی وجود دارد.
فلسفه تاكید دین بر اصل تكلیف
از مطالعة آیات قرآنی و احادیث اسلامی و كتبی كه در زمینة حقوق و اخلاق اسلامی با الهام از تعالیم وحیانی و عقلی، نگارش یافته است، این حقیقت را میتوان به روشنی یافت كه در اسلام بر عنصر مسئولیت و تكلیف تاكید خاصی شده است و پیش از آن كه از حق و طلب افراد بر دیگران سخن بگوید، وظیفه و مسؤلیت آنان را در برابر خدا، خود، جامعه و جهان یادآور میشود. اكنون ببینیم چه راز و فلسفهای است در اینكه زبان دین، زبان تكلیف است؟ بدون شك باید در هدایتگری، ماهیت انسان و ویژگیهای آدمی را در نظر داشت و از آنرو كه خداوند كاملاً به ابعاد وجودی انسان و نحوة تعامل آنها آگاه است در برنامه هدایتگرایانه خودش ویژگیهای آدمی و حقیقت انسان را در نظر داشته است اكنون باید دید چه ویژگی در انسان موجب گردید تا خداوند زبان هدایتگر دین را زبان تكلیف قرار دهد و بیش از آنكه بر حق خواهی تاكید كند به تكالیف و مسؤلیتها اهمیت داده است؟ یكی از غرایز نیرومند در وجود انسان غریزة خودخواهی و نفع طلبی است. این غریزه سبب میشود كه انسان پیش و بیش از آن كه به حقوق دیگران بیندیشد و خیر و صلاح دیگران را مورد توجه قرار دهد و به مسولیت خود در مقابل افراد دیگر توجه كند، حقوق خود را مطرح سازد و به دنبال استیفای آن باشد و تا جایی كه ممكن است از تمكین كردن در برابر حقوق دیگران امتناع ورزد.[4] بدون شك این تمایل غریزی یعنی خودخواهی و نفعطلبی اگر تربیت نشود و تربیت نگردد از موانع بزرگ اجرای حقوق در جوامع بشری است البته این مطلب یعنی تاكید دین بر مسؤلیتپذیری و تكلیفپذیری بدین معنا نیست كه دین الهی برای حق و حقوق آدمیان اهمیت و ارزشی قائل نیست بلكه تكلیف دیگران به رعایت حقوق انسانها زبان دیگری از پاسداشتن و احیای حقوق آدمیان است كه در این شیوه و روش هم عنصر مسؤلیت داشتن و تكلیفپذیری پرورش مییابد كه مانع بزرگی بر حس خودخواهی آدمیان است و هم حقوق آدمیان اقامه میشود و از ضایع شدن آن حقوق جلوگیری میگردد در زمینه اهمیت رعایت حقوق انسانها از جمله حقوق جامعه میتوان سخن امام علی ـ علیهالسلام ـ را ذكر كرد كه میفرماید: «انّ شرّ الناس عند الله امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به»[5] براستی بدترین مردم نزد خداوند، پیشوای ستمگری است كه گمراه است و مایهگمراهی دیگران میباشد.
نتیجه آنكه دین در عین احترام گذاری به حقوق آدمیان بجهت وجود غرائز منفعت جویانه و خودخواهانه انسانها از زبان تكلیف برای هدایتگری انسانها استفاده نموده است تا هم آن غرائز كنترل و جهت دهی شوند و هم حقوق انسانها رعایت گردد. تناسب تكلیف مداری دین با انسان و دوران معاصر چه بسا تصور شود كه اگر هم تكلیف مداری در گذشته امكان داشت و مناسب بود اما امروزه و در جهان معاصر روشی مفید نیست. البته هر چند از سخنان گذشته میتوان پاسخ این تصور را یافت زیرا غرائز منفعت جویانه و خودخواهانه جزو طبیعت آدمیان است و در هر دورانی وجود دارد. و چه بسا امروزه كنترل این غرائز دشوارتر و ضروریتر هم به نظر برسد و از اینرو همچنان این شیوه دین یعنی تاكید بر تكلیفپذیری و مسئولیتپذیری بهترین شیوة احقاق حقوق است. با صرف نظر از اینها باید گفت: تكلیف و مسئولیتپذیری، و قانونگرایی نشانه بلوغ شخصیت و رشد عقلانی انسان است و همانطور كه رودلف پان ویتش از نویسندگان آلمانی گفته است «مهم از حقی كه برای بشر میخواهید قایل شوید، تكلیف اوست»[6] از اینروست كه در فلسفه سیاست و حقوق هم مسئله قانون مداری (یعنی تكلیف پذیری) مورد تاكید و اهتمام بسیار است تا جایی كه گاهی حقوق بشر را به رعایت قوانین عادلانه اجتماعی (یعنی مسولیتپذیری در برابر تكالیف و وظایف) تفسیر كردهاند زیرا قانون هم حقوق افراد را تعیین میكند و هم وظایف و مسئولیت آنان را و تاكید بر قانون مداری عبارت دیگر تاكید بر مسولیتپذیری (و تكلیفپذیری) است.[7]
جایگاه تكلیف در نگاهی والاتر
گاهی گفته میشود اگر خداوند مهربان و رحیم است چرا بر بندگانش تكالیفی را قرار داده است؟ گذشته از مطالبی كه ذكر كرد در رویكرد دیگری میتوان گفت: سه تصویر از خداوند در اندیشههای اصیل وجود دارد كه مطابق آن سه نوع دینداری عامیانه، عاقلانه و عاشقانه پدید میآید.
در تصویر نخست كه مربوط به اذهان ساده و بسیط است خداوند موجودی قاهر و جبار است كه دستوراتی دارد و در صورت تخلف از دستورات خشمگین شده عذاب میدهد. در تصویر دوم كه مربوط به اذهان فلسفی و كلامی است رابطه انسان و خدا رابطهای تكوینی و بر اساس قوانین حاكم بر هستی است. ثواب و عقاب هم امری تكوینی و حقیقی است و تكلیف هم راهنمای خدا نسبت به همین قوانین است. در تصویر سوم رابطه میان خدا و مخلوق رابطه عاشق و معشوق است. خدای مهربان انسان را به سوی خود دعوت میكند و این دعوت سراسر وجود انسان عاشق را شور و نشاط میبخشد. تكلیف در این تصویر دعوت نامه معشوق به عاشق است كه او را لایق خطاب یافته و با او به گفتگو نشسته است و بنابراین نه تنها تكلیف زحمت نیست بلكه عین رحمت و شفقت است. عذاب هم در اینجا حرمانی است كه در اثر دوری از معشوق پیدا میشود. بنابراین انجام تكلیف در اولی از سر ترس و در دومی از سر سنجش عقلانی و در سومی از سر شوق است. اولی تكلیف گریز، دومی تكلیفپذیر و سومی تكلیف طلب است زیرا تكالیف و شریعت را چیزی جز راههای وصول به معشوق نمیبیند و كتاب آسمانی و فرامین در آن را جز دعوتنامه معشوق برای عاشق نمیبیند.[8]
معرفی منابع
1. ریشهها و نشانههای سكولاریسم،علی ربانی گلپایگانی، كانون اندیشه جوان، 1379.
2. درآمدی بر كلام جدید، هادی صادقی، موسسه فرهنگی طه، 1382.
پی نوشتها :
[1] . دایرة المعارف تشیع، چ5، ذیل واژه تكلیف.
[2] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 216.
[3] . همان، خطبه 131.
[4] . نقد مبانی سكولاریزم، علی ربانی گلپایگانی، ص 146، انتشارات مركز مدیریت حوزه علمیه، 1382 چ اول.
[5] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 164.
[6] . نگرش بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، خلیلیان، خلیل، تهران انتشارات برهان، بیتا.
[7] . نقد مبانی سكولاریزم، همان، ص 147.
[8] . درآمدی بر كلام جدید، هادی صادقی، ص 114، موسسه فرهنگی طه، بهار 1382، چ اول.
.: RASEKHOON.NET:.