تاريخ : پنج شنبه 24 تیر 1389  | 1:17 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
دسته بندي ها •
:تا جايي که در تئوري ادبي امکان داشته باشد ، به لحاظ منطقي تقسيم بندي هاي زير را انجام مي دهيم

:تئوري : براي گفتگو هاي مخالف و موافق نياز است
چشم اندازهاي جديد•
جمع بندي•
يافته هاي زيبايي شناسي•

شعر به عنوان موضوع زيبايي شناسي خود استوار•

شعر به عنوان موضوع ناخود استوار•
بارت(a
دريدا(b
فوکو(c
باختين(d

شعر ، بيانگر احساسات•
جنبه ي فلسفي : قرن نوزدهم(a
الف کانت
ب هگل
پ اگزيستانسياليسم
ت هايدگر
ث هرمنوتيک
جنبه ي روانشناسانه(b
الف فرويد
ب يونگ
پ لاکان
جنبه ي علمي : روانشناسي تجربي(c
الف کارکرد مغز
ب استعاره
پ مدل هاي بيولوژيکي
ت مدل هاي نقاشي
ث ديدگاه هاي جامعه شناسي

شعر ، بازنمودي معتبر•
بازنمود در فلسفه ي تلويحي(a
تئوري هاي مفهوم(b
الف تئوري مفهوم ديويدسن
تئوري هاي حقيقت(c
الف - محدوديت هاي منطق
ب واقعيت رياضي
پ علم
ت تاريخ علم
ث علم نوين
بازنمود شعر در زبان(d
الف فرماليست ها
ب زبان شناسي چامسکي

شعر ، عملکردي هدفمند•
ديدگاه هاي مارکسيست(a
بحث فمينيستي(b
مطالعات پست کولونيکال(c
جنبه هاي مذهبي(d

مقدمه•
بخش خيلي زيادي از اين نوشته ي شايد ترسناک ممکن است نياز به توضيحاتي داشته باشد . بعضي از خواننده
ها در جلو رفتن با متن مشکل خواهند داشت و بعضي ديگر تعجب مي کنند که چرا اين متن و خواندن آن لازم است ؟
ابتدا بايد گفته شود که تئوري مرزهاي مشخصي دارد . دانشگاه ها و مراکز پژوهشي معمولن دانشجويان خود را
با زمينه هاي تئوري براي فعاليت هاي آتي آماده مي کنند . اما همين که دوره ي دانشگاهي تمام مي شود بيش تر

دانشجويان تئوري را دور مي اندازند و کاربرد عملي چيزي را که به آن ها آموزش داده شده است، انتخاب مي
.کنند يعني کاربرد آن در هنري که آن ها را در جامعه شان حفظ کند و درآمدي آبرومندانه داشته باشند
نويسندگان خوب از سرچشمه ي درون شان اثر هنري مي آفرينند و ذاتن وقتي شناخته مي شوند که اثري با
بحث و گفتگو پيش کشيده ، ارزشمند يا بي ارزش شناخته شود . تئوري اين جا وارد مي شود تا به آن ها در
چيزي که نياز دارند کمک کند . اما حتا در اين جا هم به يافته هاي عميق تر و استدلال هاي فلسفي آن عمومن
.علاقه اي نداريم

تئوري به امور مطلق نمي پردازد بلکه با احتمالات و شک ها و زنجيره هاي دشوار تفکر سر و کار دارد. آن ها
که مي نويسند " در حال حاضر دريدا ثابت کرده است که ... " يا " با درک بيشتر ما از جنبه هاي پست
کولونيکال ... " مدعي چيزهايي هستند که وجود ندارد . اين ها ديدگاه هاي فلسفي با بينش ها و سبک هاي
استدلالي اند . مثلن کاملن امکان دارد معتقد باشيم که اين ادراکات و بحث درباره ي اين که جهان توهمي بيش
نيست به خوبي ما را فريب مي دهد و آن ديدگاه که معتبر و با پيشينه اي طولاني باشد، تبعاتي را به ارمغان مي
آورد که فلسفه کشف مي کند . اما اين ديدگاه ها ، در حد گمان باقي مي مانند و تفسيرهاي تئوري هاي برکلي
درباره ي مقام اجرايي ما را از يک پايان موفق رهايي نمي دهد . بيش تر امور در زندگي با ارزش هاي مشترک
، فرضيات ضمني ، کدهاي رفتاري بي ثبات هدايت مي گردند و اين ها فقط هنگامي مورد بررسي دقيق و آزمون
.قرار مي گيرد که امري غير منتظره روي دهد

اما امروزه بيش تر امور به ويژه در هنرهاي آوانگارد مثل : شعر، هنرهاي تجسمي و موسيقي مورد پرسش
است. هنرهايي که پيشرو هستند تمايل دارند که چالش انگيز و تجربه گر و آزاد باشند تا جهان را به شيوه ي
خودشان تصوير کنند. گاهي کشف و شهود هاي آنان با تئوري يا با استنتاج تئوري هاي روز ، جهت مي گيرد اما
،بيش تر مواقع تئوري نقش مشورتي يا پشتيباني دارد. براي تشريح خودشان ، کار گرفتن و فروش کارهايشان
هواداران آن ها ، آن چيزي را که مي توانند ، با کمک ايده ها و نظرات رايجي که حول دنياي هنر در جريان
است ، بيان مي کنند . نتيجه ي اين کار مي تواند اثري درهم برهم از نظرات ناهمساز که کاملن قابل فهم نيست
شود . اما نقد ، گالري داران و نويسندگان درباره ي اين نقطه نظرها سوال مي کنند و هنرمندان دارا بودن آن ها
.را مايه ي کمک به خود مي دانند

بسياري از جنبش هاي شعر قرن نوزدهم به سرانجامي واهي در طي ساليان رسيدند. بيانيه هاي ديدگاه شاعران
مبهم ، بسيار ناسازگار بود و به سختي دنباله روي شد . پيکارهاي مشتاقانه ي مانيفست ها که مدعي زمينه ي
نوين زيبايي شناسي بودند و تنها از راه درک نادرست خودشان موجوديت مي يافت، نقد همکاري نويني از
.شاعران را به دنبال داشت که خود آن ها موجوديت چنين جنبشي را نفي مي کردند

حتا بيش تر از اين آشفته سازي ، تئوري بنيادي يي است . با وجود فراواني زياد اظهار نظرهاي قطعي و درک
نادرست به لحاظ فني ، هنوز مطالعه لازم است . به خاطر تمام کمبودهاي آن ، تئوري مي تواند بر آن چه که
نويسندگان در انجام آن بايد کوشش کنند تمرکز کند و به عنوان يک پيشگيري کننده در برابر اشتباه و بيراهه
،رفتن عمل کند و جريان هايي را بگشايد که از نوشتن حمايت مي کند و در روند خودشان جذاب هستند

يک تئوري درست ؟•
آيا در حال حاضر تئوري ادبي درستي در دست داريم ؟ نه . آيا مجموعه اي از تفکرات که به طور گسترده اي
مقبول باشد موجود است ؟ برخلاف اين ، صحنه ي هنر ، ميدان نبرد نظرات و اعلاميه هاست که تفکر يا تجربه
.ي بي ارزشي از آن ها حمايت مي کند
پس چه بايد کرد ؟ ابتدا در اين بخش درمي يابيم که درون مايه ها در ديدگاه هاي ديگر خيلي بهتر نيست گرچه
اين کشمکش به طور پراکنده تري انجام مي شود . دومن بايد ارزش ويژه ي ادبيات را يادآوري کنيم که هميشه
اين نگرش در مورد آن فراموش مي شود . به نظر مي رسد منطق و رياضيات همآوردهاي ارزشمندتري براي
حقيقت هستند و علم ، قابل استفاده تر است . اما با جستجوي راهکارها و برخورد با آن ها در زمينه ي خودشان
در مي يابيم که منطق و علم نقص هاي زيادي دارند . هر دو در راستاي انتزاع کار مي کنند اما نمي توانند براي
باورهايشان پايه ي مستحکمي فراهم کنند . انواع زيادي از منطق و رياضيات هست و هيچ کدام قابل مقايسه با
.ديگري نيست . علم در نهايت به روش هايي تنزل مي يابد که مدت هاست تجربه کارکرد آن ها را يافته است

اما هنرها مفهوم - آفريني متفاوتي از حقيقت دارند و هدف آن ها سرشار نمودن و وفاداري به تجربه ي انساني
است . با يک چرخش در نتيجه ي نهايي ، اکنون خود علم با پيچيدگي تئوري ، پژوهش در کارکرد مغز و در
بعضي از جنبه هاي زبان شناسي - پيشنهاد مي کند که ديدگاه شعري به روشني انتخاب موفقي نيست اما در
.بعضي جهات به اين که انسان واقعن چگونه نقش خود را آغاز مي کند ، نزديک تر است

ارزش پيگيري کردن ؟•
چيزي که بايد شفاف و شايد شايان تاکيد باشد اينست که ادبيات با تئوري ساخته و ارزيابي نمي شود . خيلي
آسان است که نوشته اي ناخوشايند را با توسل به موضوعات دشوار موجه جلوه داد. تئوري ادبي ارزشيابي
مباني نقد را آشکار و در اين راه کوشش مي کند اما خود نقد ادبي فعاليتي کاربردي است که در مجموعه اي از
،بايست ها عمل مي کند . توانايي با تجربه آشکار مي شود ، با خواندن و انديشه در بازه ي وسيعي از مطالب
،ادبيات و نقد و به ويژه با نوشتن از خودمان حتا اگر يادداشتي ، طرح کوچکي يا نامه اي به دوستان باشد
براي کساني که بر اين جنبه اصرار دارند در زير پشتيباني از سوي تئوري ادبي را براي به کار گرفتن شاعر
.پيشنهاد مي کنم

تئوري ادبي : يک پشتيبان•
چرا از تئوري ناراحت مي شويم ؟ تئوري براي دانشگاهيان جذاب است اما مطمئنن براي نويسنده هاي حرفه اي
که بايد زندگي کنند اين طور نيست . اما شاعري بيش تر يک رسالت است تا شغل . بيش تر ناشران چاپ هاي
شعري شان را با سود در جاي ديگر جبران مي کنند : فروشنده هاي بهتر ، کتاب هاي باغباني و آشپزي و کتاب
هاي درسي جديد. شاعرها خودشان را با نقد و بررسي ، کارگاه هاي آموزشي و برنامه هاي راديويي جذاب
.(اداره مي کنند . شعر آن جا که قوانين اقتصادي به سختي به کار مي روند، گرايش اقليت را دربر دارد (1
اما مطمئنن استانداردهايي وجود دارد ؟ مي توانيم از اظهار نظر هاي دست اندرکاران همکار بياموزيم : نگاهي
به نقدهاي اکثر مجله هاي ادبي بيندازيم، مقاله هاي مجله هاي برتر ادبي و شعررا زير و رو کنيم . البته ما بايد
.اين کار را پس از آن انجام دهيم اما شعرا با روشي مناسب که تخصصي تر از مطبوعات است ، موافق نيستند
اين جا اتفاق نظر وجود ندارد بلکه شهر فرنگي از نظرات آزمون نشده و کورکورانه هست . منتقدين آن چه را
برايشان امکان پذير است، انجام مي دهند اما حق الزحمه ي آنان ، امکان بيش از يک خوانش شتابزده و
معمولن به فرم مطلب خود آن ها که ذهنيت شان را به عمل در مي آورد، نمي دهد . دانشگاهيان معمولن با
ملاحظه کاري آثار به روز مبارزه مي کنند . پس آيا مجله هاي شعر، مدرک قضاوت حرفه اي هستند ؟ گاهي
اوقات بله اما در حالت کلي ويراستارهاي آنان بسيار سرشان شلوغ است براي پيگيري عضويت ها ، تبديل
کپي به تايپ ، اگر نگوييم هزارها ، صدها کارارسالي براي خواندن . به هر صورت فضا براي شاعر ناشناخته
.(محدود است و در حقيقت براي مدت زمان بسيار درازي فقط شاعر معروف در يک مجله ، به حساب مي آيد (2

عرضه ي کارهاي هنري هميشه تقاضاي رو به رشد دارد اما رقابت در اين جا تنها کمي پر حرارت تر از ستيزه
هاي معمول در تجارت و مشاغل است . به هر جا که نگاه مي کنيم - خاندان تانگ در چين ، جمهوري رم اهل
قلم تشويق مي شود و هر کس ديگري در تلاش سرهمبندي اش نسبت به نخبه ي کار تمسخر مي شود . زمان
حسن شهرت را نشان مي دهد و خوب را از مبتذل جدا مي کند و بايد به ياد داشته باشيم که اگر وانگ وه يي
در تمام چين معروف بود ، معاصر او دوو فوو مهجور و ناشناس مرد. هميشه ادبيات سخت خوانده مي شده
است و در حال حاضر بررسي آن مشکل تر هم شده است و وقف يک عمر زندگي به ظرافت هاي آن به سختي
.کفايت قدرداني از نويسندگان بهتر در ابعاد مختلف را مي دهد

اما شما مي گوييد : من شوقي به مقام هاي بالا ندارم . اثري به ياد ماندني، رضايت بخش و شايسته ، همه ي
آن چيزي ست که مي خواهم ، فقط براي خودم و جمع دوستان نزديک ام . خوب : از خير تئوري بگذريد. اثر
شما با تعداد زيادي اثر موجود ، نه خلاقانه و نه لزومن بي ارزش به اين و آن سو کشيده مي شود. در دنياي
ادبيات آثار زيادي با اميدها و نظرات پوچ بيش تر در سبک رئاليسم معمولي آفريده مي شود 75% شاعران
.(امريکا چيزي نصيب شان نمي شود (3

اما براي آن ها که مي خواهند به راس گروه برسند ؟ منتقدان نقش محتاطانه اي اجرا مي کنند و ويرايشگرها
نقدي نمي نويسند . جلسه هاي آموزشي بهترين نقش را ايفا مي کنند و همکاران گاهي مفيد هستند اما در
نهايت اين قضاوت هاي شما خواهد بود که مي ماند . شما کم و بيش فقط مي دانيد که چه مي خواهيد . شعرها
با عبارت هاي غريب آغاز مي شوند ، يک تصوير ، نوايي در ذهن ، دردي عميقن ناسازگار. رشد اين ها
چگونه شعر مي شود ؟ هيچ چيز سخت تر از رشته کردن کلمه ها به دنبال هم نيست ، نه کوشش کمرشکن
رمان نويسي و نه فرسودگي به صحنه آوردن مناسب بازيگران در نمايشنامه . اين سختي به جهت پاسخگو
بودن براي چيزي ست که نوشته ايد، درک کرده ايد و ممکن بودن آن را با تخيل ، صداقت و حساسيت گسترش
داده ايد و اين به معناي نکته سنجي هاي بسيار ظريف است. خلاقيت کلامي ، همسو- انگاري گسترده ، سعت
صدر و حساس بودن نسبت شرايط آدمي ، در شعر نوشتن لازم است اما بدون تمرين و آموزش مستمر اين ها
چيزي نيستند. شخصيتي فراتر از همه ، يک هنرمند را مي سازد ، گنجايي بي نهايتي براي شرافت داشتن و
دردمند بودن. واين رنج ها نقد را مي سازد ، خود نقدگريي که نمي توان از آن طفره رفت . اگر مي خواهيد
.اثرتان را به روشني ببينيد با عمق و با بي طرفي تا بدانيد اثر آن بر ديگران چيست، هر چه مي توانيد ياد بگيريد

شما مي گوييد : خوب نقد باشد اما تئوري نه . همه قابليت دارند و از جنبه ي شعري که مي نويسند قضاوت
مي شوند : خوب اما چگونه شعر، انگيزه نمايي مي کند ، آگاهي مي دهد و ارزشيابي مي کند. اين دومين شق
را ايجاب مي کند که شاخه اي از فلسفه و حرکتي به لحاظ ذهني پر جنب وaestheticsلازم ، زيبايي شناسي
جوش است . نقد بايد با تماميت و حساسيت هر چه تمام تر آن چه را که بر کاغذ روبرويش قرار دارد درک
کند (5). هدف فيلسوف ها تعميم ، همسازگاري و عينيت است و مباحث اش را هر چه محکم تر از رد کردن و
باطل سازي دور مي کند . حتا زيبايي شناسي که در خدمت هر دوي اين هاست ترکيب آن ها را رضايت بخش
نمي داند و فلاسفه ي خوب منتقدان برجسته ي خوبي نيستند و برعکس . اما نقد چيزي جز رضايت از انتخاب
هاي شخصي ، گوارش بي پايه ي احساسات شکمي نخواهد بود مگر آن که توافق اکثريت باشد، توافق در اين
.مورد که شعر چيست و چه مي کند

احتمالن اين درک تنها از مرتبه ي دوم اهميت براي شروع ، پيش از آن که تحليل به پاسخ هاي ما قدرت بدهد
برخودار است . شعر در آغاز يک حادثه ، يک تجربه ، امري ست مايه ي دلخوشي و رضايت . ما تئوري را با
جنبل و جادو هنگام خواندن يا شنيدن احضار نمي کنيم. اما پس از آن که دقت نموديم ، دوباره خواني کرديم و
لذت دوباره برديم، تئوري به ما کمک مي کند تا به آن پاسخ ها نظم و ترتيبي بدهيم و فکر کنيم که اين پاسخ
،ها به کجا مي رسند. مطمئنن اين نگرشي اوليه است که اين پاسخ ها تثبيت نشده اند ، که پس از پاسخ ها
ارزيابي به آرامي وارد مي شود . نقد ، قضاوتي سهل و آسان نيست بلکه بصيرتي در پاسخ هاي خود ما از
توانايي هايي ست که نياز داريم تا آثارمان را ارزيابي کنيم و گسترش بدهيم است . و شعرهاي ما نيز هر روزه در
ارزيابي مان دگرگون مي شوند تا اين که به چيزي برسند که مهارت ها و زمان ما به لحاظ مادي نتوانند بهبود
.بيش تري به اثر بدهند
اما تئوري در زمان حاضر پيش از آن که به بلوغ در نقد برسيم چه خدماتي مي تواند ارائه کند ؟ شايد بتوانيم آن
را يک کتاب مرجع بخوانيم چيزي شبيه به راهنماهاي گرامر وقتي که از عبارتي مطمئن نيستيم به آن مراجعه
مي کنيم . تئوري ما را از فراخواندن چيزي که مبتذل و پيش پا افتاده است باز نمي دارد اما زمينه ي قضاوت در
چنين مواردي را به ما مي دهد . و اگر بيش تر تعمق کنيم خود را در حال پرسيدن پرسش هاي موشکافانه ي
ديگري خواهيم ديد . در حالي که بيش تر افراد به همان روش سبک ادبي آگاستوس انگليس مي نويسند ، اصول
راهنما آزمون نشده باقي مي مانند . اما امروزه اين طور نيست . ديدگاه هاي مختلفي از هنر و جامعه در ادبيات
معاصر تلاش مي کنند و اين ها تعيين مي کنند که چگونه به آن چه که به طور روزافزون چالش مي يابد و
.تخصص طلبي مي کند ، پاسخ دهيم


مراجع •


1. D.J. Taylor's A Vain Conceit: British Fiction in the 1980's (1989), and Julian Symons's Makers of
the New: The Revolution in Literature 1912-39. (1987).
2. Brian Appleyard's The Culture Club: Crisis in the Arts. (1984) and, for a contrary view, Peter
Finch's How to Get your Poetry Published (1991).
3. George Greenfield's Scribblers for Bread (1989).
4. A.F.Scott's The Poet's Craft: A Course in the Critical Appreciation of Poetry (1957).
5. p. 296 in David Daiches's Critical Approaches to Literature 1981

iran-shadi.com






نظرات 0