وقتی که شانه هايم
در زير بار حادثه میخواست بشکند
از خيال پريشان من گذشت:
” بر شانه های تو … “
بر شانه های تو
میشد اگر سری بگذارم.
وين بغض درد را
از تنگنای سينه برآرم
به های های
آن جان پناه مهر
شايد که میتوانست
از بار اين مصيبت سنگين
آسودهام کند ...
" فریدون مشیری "