معبري از جنس نور (طلاييه)
شنبه 10 بهمن 1388 9:20 PM
در
35 كيلومتري جادة اهواز به سمت خرمشهر، سه راهي جفير و پادگان حميد خود را نمايان
ميكند؛ پادگاني كه عراقيها پس از تصرف، از پايه ويرانش كردند. از سه راهي جفير
به سمت طلاييه نيز دشتي وسيع با خاكريزهاي
متعدد به چشم ميخورد كه روايتگر حماسه روزهاي آغازين جنگ است. مقرهاي در اين
مسير به دست رزمندگان اسلام بعد از آزادسازي احداث شده است. بعد از عبور از پاسگاه
شهابي و طلايية جديد در حاشية دژ مرزي
شهيد ساجدي، به طلائيه، ميدان حماسهها ميرسي و شايد تو نيز مثل آن هزاران نفر
ديگري باشي كه كفشهايت را از پايت درميآوري و روي خاك شورهزار و شورآفرين طلاييه قدم ميگذاري روبهرويت معبر و محور بچههاي
گردان يامهدي(عج) است كه در عمليات خيبر خاك طلائيه را با خون سرخ خويش معطر كردند
و آنسوتر حرم شهداي گمنام است. در كنار اين حرم بود كه دست مبارك سردار لشكر امام
حسين(ع) شهيد خرازي از پيكر جدا شد. در نقطه غروب خورشيد، جزاير مجنون شمالي و
جنوبي قرار دارد كه با حرم شهدا حدود هشت كيلومتر فاصله دارد. پايينتر كه ميروي،
به سه راهي شهادت ميرسي؛ نقطه اتصال زمين و آسمان. دو
مرحله بچهها به اين سه راهي زدهاند كه هر بار با توجه به شرايط خاص منطقه و آبگرفتگي
وسيعي به نام هور، كه در حال حاضر خشك شده، نيروهاي ما موفق به تصرف آن نميشوند
كه آثار به جا مانده از نبردهاي دليرانه در سهراهي شهادت، بستري ميشود از عرش
خدا كه پيكرهاي بيجان و نيمهجان نيروهاي اسلام را در آغوش گرفته است تا آنكه در
مرحله سوم اين مأموريت، شهيد خرازي و يارانش آماده نبرد ميشوند. سخن ماندگار
خرازي در شب حمله مرحله سوم عمليات را با شب عاشورا پيوند زد. خرازي آن شب گفت:
«امشب شب عاشوراست، نماينده امام از ما خواسته در
طلاييه وارد عمل شويم. ما با تمام توان لشكر به دشمن خواهيم زد. هر كس ميتواند
بماند و هر كس نميتواند آزاد است برود. آن
شب بچهها عاشورايي جنگيدند. شهيد ميثمي درباره آن گفت: «كساني كه آن شب در طلاييه بودند اگر در كربلا هم بودند ميماندند». آن شب بوي دود و خون و آتش با فرياد اللهاكبر
نيروهاي اسلام و عجز و انابه عراقيها در هم آميخت. دشت طلاييه مانند آتش گداخته فوران ميزد. هيچ كس
باور نميكرد، كسي بتواند در اين حجم آتش زنده بماند. عدهاي از بچهها در جزاير
مجنون منتظر پيوستن نيروهاي كمكي بودند سه راهي شهادت ميشود آسمانيترين نقطه
زمين و عروج از خاك تا عرش خدا. در يك نبرد مردانه خط دشمن شكسته ميشود و دشمن
ناجوانمردانه و با شقاوت تمام سلاح شيميايي را به كار ميگيرد و صحنه عصر عاشورا
در طلاييه تكرار ميشود. آنگاه كه بچهها
زير باران آتش، از شكستن خط نااميد شده بودند و دشمن با هر سلاحي مقاومت شديدي ميكرد،
پشت بيسيم صدايي فرياد زد: از آقا اباالفضل(ع) مدد بگيرد به يكباره فرياد «يا
اباالفضل» در خط پيچيد و دشمن به زانو درآمد و علمدار اين عمليات در طلاييه دستش از تنش جدا شد.