پنج شنبه 1 بهمن 1388 ساعت 12:05 PM
خداي من با تمام دل سلام
هر چه در كوي و برزن نشان از تو مي گيرم، بي نشان و آواره وصله مي خورم.
هر چه به دنبال كويت جستجو مي كنم، دورتر و دورتر مي شوم.
هر چه بويت را مي طلبم، از هواي باراني ات محروم مي گردم.
هر چه شانه هايت را براي پناه مي جويم، گاه و بي گاه به اشتباه، خود به ديوار گناه مي آويزم.
هر چه طنين صداي گرمت را خواستارم، ترانه هاي سرد دروغين هم نوايي ام مي كنند.
واي بر من....
تو را كجا و چگونه مي جويم؟ از كه تو را خواستارم؟
واي بر من....
الها...
ياري ام ده تو را در ثانيه ثانيه لحظاتم، در نقطه نقطه وجودم، در كنج كنج دلم بيابم.
مهربانا....
ياري ام ده در معراج سكوتم، تو را از قنوت صبح گاهان بيابم و به خاطر قداست لحظه با تو بودن، خود را گم . فراموش كنم و تنهاي تنها تو باشم و تو ...
