دنیای وارونه
در عبور از کوچه های گرم پاییز
از غصه لبریز
همراه با کرم های فانوس به دست
که یکی هست
باید باشد ...
تا ببیند من و تنهایی
چه سکوتی دارند
جیرجیرک ها ...
و چه فریاد بلندی دارند
مورچه ها ...
آن طرف بر لب خشکی
ماهی ها ...
بگرفتند آفتاب
چه عجب دنیایی است
عده ای شاد
عده ای همره باد
آن یکی هم جان داد
نه که از دار فنا کوچ کند
دل سپردست به کسی
هم نفسی ...
تو بزن ای دل بیمار
به دریای جنون
نهراس از غم اکنون و کنون
که به هر گام بلندت
ببرندت
دو ملک به انتهای
آسمان ها ، نهان ها ...
علیرضا قاسمی ( آ.شیخ )
ادامه مطلب
دل شکسته
بر گوشه چشم شیخ ، اندک نَمی نشست
یارب نگفته باز ، امشب دلش شکست
در راه وصل یار ، من گفته بودمش
دل را نمی توان ، بـر تار مـو ببست
علیرضا قاسمی (آ.شیخ)
ادامه مطلب
دام نگاه ! (شاید این آخرین نگاهمان باشد)
شیخـی بـه ره عشـق شبی دام بدید
حوری صفتی تازه خوش اندام بدید
چون دیده برفت تا نگرد آن قد رعنا
ملک المـوت معظم بـه سـر بام بدید ...
علیرضا قاسمی (آ.شیخ)
ادامه مطلب
خوف و رجاء
تفسیر خوف و رجاء چیست ، می دانی ؟
خوف را چگونه ، رجا را چه می نامی ؟
شرمندگی زکرده خویش ، باشد خوف
اُمید به بخشش ذَنب را رجا نمی خوانی ؟
علیرضا قاسمی ( آ.شیخ )
ادامه مطلب
خالصانه ...
گر ملول و خسته ای شیخا حزین مباش
سر به سـجده جز به ربّ العظیم مباش
دل به تقدیر و سر به سمت قبلۀ دوست
خالصانه بندگی کن و غیر از این مباش
علیرضا قاسمی (آ.شیخ)
ادامه مطلب
جهاد با نفس
شیخ از دل و جان جهاد با نفس نمود
شیطان به زمین بسته غل و حبس نمود
راحت بشد از شرّ هوس های پلید
وز چشمِ دلش ارض و سما لمس نمود
علیرضا قاسمی (آ.شیخ)
ادامه مطلب
تکریم والدین
کاشکی هوای والدین و داشتیم
به یادشون یه شاخه گل می کاشتیم
تو سختی ها و تلخی ها و پیری
هر جا می رفتن جا پاشون میذاشتیم
کاشکی که احترامشون و داشتیم
هر چی می گفتند روی چشم میذاشتیم
تو سردی ها و گرمی ها و پیری
لب هامون و رو دستاشون میذاشتیم
علیرضا قاسمی ( آ.شیخ )
ادامه مطلب
تمییز باش
بگفتـا شـیخ بـه طفلی از محبت کـه تمییز بـاش
میـان خلـق و آدم بـل ملائـک تـو عـزیـز بـاش
چه خوش گفتا به تو این نکته را شیخ از سر پند
کـه پاکـی را گـزین همچـون مربـا تو لذیذ باش
علیرضا قاسمی (آ.شیخ)
ادامه مطلب
بصیرت
چون محرم آمد به اشک و گریه اکتفا نکنیم
به سنج و دمام و سینه و زنجیر اتکا نکنیم
آن را که حسین کرد برای آن جنگ آغاز
امر به معروف و نهی از منکر است و نماز
دانی که چرا گوشهای کوفیان شنوای کلام امام نبود
چون لقمه های انباشته در شکمهایشان جز حرام نبود
باید که غرق در ولایت مولای عصر و ولیّمان بشویم
یعنی که باید امروز ، فدای آقا و سیّد علیّمان بشویم
آن را که اگر داشته باشی ، شیطان اسیرت است
ای عاشق حسین ، بدان که تنها "بصیرت" است
علیرضا قاسمی ( آ.شیخ )
ادامه مطلب
بزم عاشقان ...
امشب به کربلا بزم عاشقی بر پاست
این عاشقی تا به پای خون بر جاست
همه گویند که آب مهریة زهراست
با این همه در کربلا تشنه لب سقاست
ای دیده خون ببار که مولایمان تنهاست
سرهای عاشقان بر روی نیزه ها فرداست
علیرضا قاسمی ( آ.شیخ )
ادامه مطلب
ای همة وجود من
این انتظار جمعه ها شده جزئی ز تار و پود من
صبرم سرآمده آقا بیا ای همه بود و نبود من
گَرد پیری نشسته بر سر من آقا ظهور کنید
ای آنکه مهر تو محبوس گشته در وجود من
الهم عجل لولیک الفرج ...
علیرضا قاسمی ( آ.شیخ )
ادامه مطلب
آبگوشت !
گناه ، نخود و لوبیا و زندگی چو آبگوشت
شیطان نشسته در کمین غذای تو فالگوش
اگر که دیر سر بزنی به ظرف و دیگ غذات
سر می رود غذا و پس از آن دگر ، خاموش !
علیرضا قاسمی ( آ.شیخ )
ادامه مطلب
اهل قبور
ياس ها از آن من آلاله ها از آن تو
اين خرابه مال من آباد ها هم مال تو
آب ها بر پشت من اين آش هم پشتْ پاي تو
يا رب امشب يار من الله هم همراه تو
سبزي برگ و چمن از آن تو ، خشكي و زردي آن هم مال من
گرمي كرسي بي بي مال تو ، سردي برف و تگرگ هم مال من
ذكر و تسبيح خدا از آن تو ، انتظار جمعه ها هم مال من
كل خوبي ها همه از ان تو ، يادي از اهل قبور هم مال من
علیرضا قاسمی (آ.شیخ)
ادامه مطلب
قصۀ آب
شیخ به جمعی از یتیمان قصـه ای از آب گفت
از ستم هـای گـروهی بـی وفـا در خواب گفت
بهر تسـکین دل هـر یک یک از آن جمع گـل
از وفاداری عبّاس و دل آن کودک بی تاب گفت
علیرضا قاسمی (آ.شیخ)
ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.