آداب غذا خوردن
چه خوبه که یادمون نره یه وقت
احترامِ سُفره رو داشته باشیم
قبلِ هر وَعده غذا خوردَنِمون
دَستامون و خوب باید شُسته باشیم
بچه های خوب میدونن نباید
رو به سُفره پامون و دراز کنیم
قبلِ هر کاری بگیم بسم الله
تا بتونیم خوردن و آغاز کنیم
دِلِمون درد میگیره اگر که ما
حینِ خوردنِ غذا آب بخوریم
تا تَموم نکرده باشیم غذا رو
نباید بلند بِشیم تاب بخوریم
به کسی خیره نشیم وقتِ غذا
خوبه احترام بِذاریم به همه
اگه مِهمون رِسیده وقتِ ناهار
غذا کمتر بخوریم وقتی کمه
نه زیاد غذا بخور نه خیلی کم
همیشه غذا بِکِش به اندازه
به موقع شام و ناهارِتو بخور
نبینم که میکِشی تو خمیازه
بعدِ خوردنِ غذا باید که ما
بکنیم از تَهِ دل شُکرِ خدا
به مامانِ مهربون باید بگیم
متشکرم از این لطفِ شما
چه خوبه کمک کنیم با هم دیگه
سفره رو جمع کنیم و تمیز کنیم
به مامان کمک کنیم تو شُست و شو
خودِمون و پیشِ اون عزیز کنیم
بِریزیم برنج های اضافی رو
تویِ باغچه واسهٔ پرنده ها
تا خدا اِسمِ ما رو هم بِبَره
تویِ لیست و دفترِ برنده ها
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ...
صلوات قشنگترین ذکرِ خدا بوده وُ هست
عاملِ قبولیِ هر چه دعا بوده وُ هست
هر که بر احمد و آلَش بِفرستد صلوات
از بدی ها وُ بلا ها او رها بوده وُ هست
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
روزه در روز های گرم
میگی وای هوا چه گرمه ، روزِگار خیلی بلندِ
خدا آخه تویِ گرما ، چرا روزه باشه بنده ؟
خدا گفت عزیزِ جونم اینا امتحان و پندِ
واسه هر کی تویِ دنیا ، به خدا علاقه منده
با رعایتِ اُصولِش ، روزه شیرین مثلِ قندِ
نِمی دونی روزه بودن ، چه مفید و سودمنده
دوری از گناه و هر چی کارِ زشت و هم زننده
لازِمه برای هر کی ، که میخواد بِشه برنده
روزه جَنگِ با بدی ها ، عادَتایِ بَس چرنده
پُرخوری و اِضطراب و اِسترس های گزنده
روزه دار می جَنگه با نَفْس و هَوَس های درنده
پاک میشه وجودِ انسان ، مثلِ گُل مثلِ پرنده
خدا خِیرِ بنده هاشو ، میخواد و نمی پسنده
که بگیره روزه هر کی ، که ضعیف و دردمنده
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
تا میتونی خوبی کن ...
دِلی که شکست بِدون که دیگه تعمیر نمیشه
تا میتونی خوبی کُن که خوبی دلگیر نمیشه
قلبی که خالی زِ بغض و کینه وُ حسد باشه
تا اَبد جَوون می مونه هیچ موقع پیر نمیشه
واسه احترام و خوبی هیچ موقع دیر نمیشه
هر کی خوبی کارِشه از این کارِش سیر نمیشه
همه تشویق میکُنن کسی که خوبی کارِشه
واسه خوبی و صفا هیچ کسی تحقیر نمیشه
با بَدی کردَنا هیچ گُرگی بِدون شیر نمیشه
خوبی کُن واسه خدا نگو که تقدیر نمیشه
اون که باید بِبینه می بینه کارِ خِیرِتو ...
تویِ کارِ خِیر شتاب کُن که با تأخیر نمیشه
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
نیمهٔ شعبان
یه روز دیدم تو کوچَمون ، جشن و سُروری بر پاست
شنیدم از بلندگو ها ، ساز و سُرودی برخواست
لِباسام و پوشیدم و با ذوق و شوق دویدم
گفتم شاید عروسیه ، جشن و سُروری اینجاست
دیدم نَه کوچهٔ ما ، شادی و شور به هر جاست
صدای شادی و شور ، نَه رو زمین رو اَبراست
گفتم بِرَم بِپُرسَم ، از یکی از بچه ها ...
که این همه تدارک ، برای چی مُحیاست ؟
دوستم درِ گوشم گفت ، جشنِ تولّد اینجاست
شد نیمه ماهِ شعبان ، زادروز و عیدِ مولاست
گفتم آهان فهمیدم ، کُدوم امام رو گفتی
امام زمان رو میگی ، همون که غایب از ماست ؟
میشناسی باباشون رو ، امامِ یازدهِ ماست
مادرِشون نَرجِس و شبیه گُل چه زیباست
باید دُعا کنیم تا ، ایشالله عیدی ما ...
ظهور مهدی باشه ، به جمعه ای که فرداست
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
انتظار جمعه ها
دلم مثلِ دلِ اَبرایِ بارونِ بهاری پُر زِ دردِ
نه این جمعه تمامِ جمعه ها را دوره کردِ
که شاید شد بیایی از پسِ این ابرِ غیبت
بِتابی بَر دِلی کَز دوریَت خاموش و سردِ
اَلا ای آفتابِ پشتِ اَبرایِ بهاری پس کجایی
چرا پایان ندارد این زمستان ، این جدایی
تمامِ جمعه هایم با دِلی پُر خون بِسَر شد ...
که شاید من نباشم در رِکابت تو بیایی
بیا پایان به این هجران و دردِ دوریَت دِه
خدایا بر دلِ چشم انتظارم دِه تو مژده
که شد آخِر زمانِ غیبت و مهدی بیاید ...
قبول شد از شما این انتظار و اشک و ندبه
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
زهرا ، زیباترین نام
مادرم نامِ مَرا زهرا گذاشت
بَر من او یک نامِ بی همتا گذاشت
در میانِ یک جهان نامِ قشنگ
نامی پُر مفهوم و پُر معنا گذاشت
او مَرا با فاطمه تنها گذاشت
با مُحمّد ، حیدر و سقّا گذاشت
چون به دنیا آمدم بر کامِ من
ذَرّه ای از تربتِ مولا گذاشت
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
دوستِ خوب
دوستِ خوب دوستیه که همیشه همراهِت باشه
وقتی که خوردی زمین بِبینی از جا زود پاشه
بِگیره دستِ تو رو بِگه چی شد رفیقِ من
نَخوری غُصه یه وقت که دوستیمون سرِ جاشه
دوستِ خوب دوستیه که خدا رو یادت بیاره
بِبینه که دوستِشَم واسه نماز ها بیداره
وقتی که نَرفتی تو به مدرسه بیاد پیشِت
بِبینه رفیقِ خوبِش ، خوبه یا که بیمارِ
دوستِ خوب دوستیه که تو دَرسا یاوَرِت باشه
مهربون مثلِ پدر ، هم مثلِ مادرِت باشه
خوبه که شبیه تو باشه تو هر زَمینه ای
نَمونه تو نیمه راه ، تا روزِ آخرِت باشه
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
پایان انتظار
باراِلها عاقبت به خِیرِمان گردان
بی نیاز به دستِ غِیرِمان گردان
پایان به انتظارِ جمعه هامان دِه
این جمعه را بیا و عیدمان گردان
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
سلامِ کودکانه
یه بچه ای رو میشناسم همیشه
وقتی من و میبینه میگه سلام
خوشم میاد از این کارِ قشنگِش
از این همه لطف و ادب و احترام
بِهِش میگم با این کارِت عزیزم
سلامتی رو هدیه دادی برام
دُشمنی و قهر و تموم می کنی
فقط با گفتنِ همین یک کلام
دیدم سلام کردی به کوچیکترا
خوشَم اومد از این کارِت بامرام
جوابْ سلام همیشه واجب بوده
جواب ندادی میشه کارِت حرام
شیطون میگه سلام چیه وِلِش کن
نَیُفتی تو یه موقِع توی این دام
گوش نَده حرفِ شیطونِ پلیدُ
حرفای شیطون نداره هیچ دوام
بگو میخوام که من همیشه باشم
پیشِ خدا عزیز و بالا مقام
برا همین همیشه میگم سلام
به بابا وُ به مامان و رَفیقام
حتّی توی زیارتِ عاشورا
سلام میدم به آقامون و امام
چون میدونم با این کارِ قشنگم
خدا میشه عاشقِ من ، وَالسَّلام
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
مدافع حرم
یه روز که از خواب پا شدم ، دیدم بابام رفته سفر
گفتم مامان بِهِش بِگو ، بَرگرد بیا مَنَم بِبَر
مامان جونم گفت پسرم ، بابای مهربونِ تو
رفته به جنگ با دشمنا ، گفت که بدم به تو خبر
گفتم چرا نگفته بود ، خدافِظی نکرد و رفت ؟
نگفت که من دلگیر میشم ، میشم آتیش تو ظرفِ نفت
حالا با دوریش چه کنم ، طاقت میارم دوریشو ؟
خدا کُنه زودی بیاد ، ساعت گذشته از رو هفت
مامان بِهم گفت عزیزم ، بابا شاید که دیر بیاد
تو دیگه مَرد شدی پسر ، گریه به چشمات نمیاد
اگر یه روز بابا نبود ، تو میشی مَردِ این خونه
رو تو حساب کرده مامان ، نه خیلی کم بلکه زیاد
گفتم مامان یعنی بابا ، رو من شاید نبینمش ؟
زَبونَم و گاز میگیرم ، خدایا من ندیدمش
مامان دیگه نگو به من ، از این جدایی و فراق
ممکنه من سِکته کُنم ، با دوری و نبودَنش
گفتم مامان بگو به من ، بابا کجا رفته به جنگ
که من رو هم نَدید و رفت ، اینقدْر سریع و بی درنگ
گفت پسرم به سوریه ، شاید الان عراق باشه
رفته به جنگِ با سِتم ، به جنگِ کُفر و کین و نَنگ
میگفت میخواد بِره سفر ، مدافعِ حرم باشه
شنیده بود داعشیا ، میخوان که اسلام نباشه
گفت که میرم به جَنگِشون ، حرم رو از بین نَبَرَن
با جون و دل میجنگم و نمیذارم دشمن پاشه
اگه بابا نرفته بود ، به سوریه یا لبنان
الان باید میجنگیدیم ، با دشمنا تو ایران
خدا رو شُکر که داریم ، رهبری با درایت ...
با رَهنِمودِ ایشان ، ایران نمیشه ویران
بابا می گفت بِگم به تو ، بِمونی با ولایت
گوش کُنی حرفِ رهبر و با عشق و با بصیرت
میگفت بِگم به تو اَگه ، شهید شدم نیومدم
راهِ من و بِری گُلم ، به شوقِ این شهادت
شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی
ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.