تاريخ : چهارشنبه 20 بهمن 1395  | 9:34 AM | نویسنده : علیرضا قاسمی

تو نیکی می کن و ...

 

 

تو نیکی می کن و در دجله انداز
نه خیلی دور همین نزدیک بینداز
وگر نه باید این راه و بری تو ...
چه با شیرجه چه با عشوه چه با ناز

 

تو نیکی می کن و در دجله انداز
فقط زود باش شدیم خسته از این ناز
مگر ما مسخره هستیم به پیشت
میخوای بندازی زود باش خوب بینداز

 

تو نیکی می کن و در دجله انداز
منم اینجا میشینم میزنم ساز
که با عشق و علاقه پرت کنی تو
فقط به پا نشی تو دست و دلواز

 

تو نیکی می کن و در دجله انداز
چه فرقی میکند ستوان یا سرباز
فقط بنداز تو بنداز و تو بنداز ...
که از دست تو دیوونه شدم باز

 

 

فی البداهه : علیرضا قاسمی

زمستان 95



نظرات 0