تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395  | 8:37 AM | نویسنده : علیرضا قاسمی

یکی از بزرگان اهل تمییز ...

 

 

یکی از بزرگان اهل تمییز
خودش را بِکرد پیش ما چه عزیز
یکم قِر اومد گفتمش کِرم نریز
وگر نه کُنم دستِتو تو  پریز

 


یه سوزن زَنم بِت کنی جیز و ویز
بری تا به میدون شهر تو تر و فرز و تیز
یا موزی گذارم به راهت خوری لیز و لیز
بیایی به سر بر زمین مثل زنبورِ ریز

 


یکی از بزرگان اهل تمییز
نمی ارزه حتی به قد پشیز
ز بس تنبله مثل ماست و مویز
فقط می خوره تند و یکریز

 

یکی از بزرگان اهل تمییز
نکرده قبض برقش رو واریز
شده صبر من از تو لبریز
کُنم یک پنادُر برای تو تجویز

 

 

 

فی البداهه : علیرضا قاسمی



نظرات 0