یک و دو

چرا اینقدر ساکتی؟

ـ چی بگم؟!

مکثی کرد:چرا این طوری نگاه می کنی؟!

 خودش را بر انداز کرد :نکنه،منظورت؟!

یک،سر تکان داد.

ـ هیچ اتفاق خاصی نیفتاده.

ـولی تو که می گفتی با اون،خیلی چیزا عوض می شه!

دو،به نقطه ایی خیره شد:آره.گفتم.

ـ چیزی ام عوض شد؟!می دونی،که خیلی برام مهّمه.

ـ نه.شاید ام… منظورم، اون یکی !!!

یک،با تعجب پرسید:نه؟!تو داری درباره ی چی حرف می زنی؟!

دو،فریاد زد:دندانه ها!!!!!



نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 مهر 1388  ساعت 5:52 AM | نظرات (0)